رژيم صهيونيستي اركان بقا جعلي خويش را بر سه اصل نظاميگري، اقتصاد و كوچ يهوديان سراسر جهان به سرزمينهاي اشغالي تدوين كرده است.
صهيونيستها با اين رويكرد برآنند تا چنان وانمود سازند كه از نظر امنيتي و اقتصادي سرزميني مناسب براي جهانيان ميباشند و به اصطلاح با اين ادعا طرح سوم يعني كوچ يهوديان جهان به سرزمينهاي اشغالي براي سلطه بر اين سرزمين را اجرايي ميسازند.
در جمع اين اقدامات نظاميگري از اركان اصلي اين رژيم را به خود اختصاص داده است چرا كه در كنار اجراي سياستهاي دروني اشغالگري آنها در فلسطين و منطقه را محقق ميسازد. بر اين اساس نيز آنها همواره بر آن بودهاند تا توان نظامي خود را گسترش داده و چنان نشان دهند كه قدرت نظامي برتري منطقه ميباشند كه هر زمان اراده كننده ميتوانند جنگي جديد را به راه اندازند.
اين توهم تا سال ۲۰۰۶ و آغاز جنگهاي ۳۳ روزه لبنان ادامه داشت اما با شكست اين رژيم در برابر مقاومت لبنان اين هيمنه فروپاشيد. جنگ ۲۲ روزه غزه نيز اين امر را تشديد كرد به گونهاي كه عملا اين رژيم در حوزه نظامي با چالشهاي گستردهاي مواجه شد.
اين شرايط چنان پيچيده شد كه دستگاههاي اطلاعاتي و نظامي اين رژيم و آمريكا در جديدترين گزارش خود اعلام كردهاند كه اين رژيم توان آغاز جنگ جديد در ۱۰ سال آينده را نخواهد داشت و بايد از تحريك كشورهاي منطقه و حتي فلسطينيها خودداري كند. اين حقايق در حالي مطرح شده كه در روزهاي اخير جهان شاهد تشديد نظاميگري صهيونيستها ميباشد.
تشديد حملات به غزه و ادعاي احتمال گسترش آن به منطقه، برگزاري مانورهاي سراسري در سرزمينهاي اشغالي، انجام آزمايش موشك بالستيك با كلاهك ۷۵۰ كيلويي با برد ۱۰ هزار كيلومتر كه تا ژاپن، چين، روسيه و آمريكا را هدف قرار ميدهد،اعلام برگزاري بزرگترين رزمايش مشترك ميان اين رژيم و آمريكا و... از مولفههاي تشديد نظامي گري اين رژيم ميباشد. هرچند كه صهيونيستها بر اين ادعايند كه اين اقدامات نشانگر گامهاي بلند آنها براي احياي قدرت نظامي از دست رفته است اما بسياري از ناظران سياسي و نظامي ديدگاه ديگري را مطرح ميكنند و آن تاكيد بر حاشيه بودن اين نظاميگريها براي اهداف ديگر است.
نخست آنكه صهيونيستها در حوزه سرزمينهاي اشغالي با چالشهاي گستردهاي مواجه شدهاند كه نمود آن نيز تشديد اعتراض صهيونيستها به سران اين رژيم است. در همين حال آنها به شدت اشغالگري در كرانه باختري و قدس را اجرايي ميسازند.
همچنين طرحهاي آنها براي استفاده از طرح سپر موشكي گنبد آهنين در برابر پاسخهاي موشكي مقاومت با ناكامي همراه شده و عملا ميلياردها دلار هزينه براي اين طرح نابود شده است. در چنين شرايطي صهيونيستها با رويكرد به نظاميگري برآنند تا ضمن سرپوش نهادن بر چالشهاي داخلي و اشغالگريهاي خود، به نوعي امنيت مصنوعي را براي شهركنشينان به نمايش گذارند تا مانع از افشاي رسوايي طرح سپر موشكي در برابر مقاومت گردند.
دوم آنكه در حوزه منطقهاي نيز بيداري اسلامي و حركت ملتها به سوي مقاومت عملا اين رژيم را با بحران همراه ساخته است آنها به زعم خود برآنند تا با رويكرد به نظامي گري ضمن سرپوش نهادن بر ناكاميهاي منطقهاي خويش چنان وانمود سازند كه آماده حمله نظامي به مخالفان ميباشند. آنها با اين اقدامات ضمن سرپوش نهادن بر شكستهاي منطقهاي خود به دنبال امتيازگيري نيز هستند.
بخش محوري اين تحرك را امتيازگيري از مصر تشكيل ميدهد كه پس از سقوط مبارك چالشهاي گستردهاي را براي اين رژيم به همراه داشته است.
سوم آنكه در مقطع كنوني رژيم صهيونيستي در حوزه بينالملل با چالشهاي گستردهاي مواجه شده كه انزواي شديد جهاني در ميان افكار عمومي، رويكرد نهادهاي بينالمللي نظير يونسكو و سازمان ملل به پذيرش فلسطين، عدم همسويي دولتها با اين رژيم در مقابله با مقاومت عملا اين رژيم را در صحنه بينالملل منزوي ساخته است.
صهيونيستها كه در ساير عرصهها با شكست همراه شدهاند برآنند تا با نظاميگري و ايجاد فضاي بحران امتيازاتي را به جامعه جهاني به بهانه عدم اجراي طرحهاي نظامي كسب كند.
در اين چارچوب آنها تهديدات خويش عليه جمهوري اسلامي ايران و جبهه مقاومت را تشديد كرده و حتي از اقدام نظامي در اين حوزه دفاع كردهاند.
بسياري از ناظران سياسي و نظامي با اشاره به واقعيت ضعف شديد نظامي اين رژيم تاكيد دارند كه اين تهديدات براي ايجاد فضاي رعب و وحشت در جهان است تا در لواي آن از يك سو افكار عمومي جهان را به امتيازدهي وادار سازند و از سوي ديگر اقدامات ضد فلسطيني و حمايتهاي سران غرب از اين رژيم را توجيه نمايند به عبارت ديگر آنها با ادعاي نظامي گري به دنبال تشديد فشارهاي بينالمللي بر مقاومت ميباشند.
تشديد تحركات غرب براي اعمال تحريمهاي بيشتر عليه جمهوري اسلامي ايران و نيز به چالش كشاندن لبنان و سوريه را ميتوان برگرفته از اين طرح دانست كه همزمان با تحركات نظامي صهيونيستها صورت گرفته است.
به عبارت ديگر ميتوان گفت كه ائتلافي از سوي غرب و صهيونيستها صورت گرفته كه براساس آن صهيونيستها تهديدات نظامي را اجرا و غرب نيز با ادعاي مقابله با آن فعاليتهاي سياسي و اقتصادي عليه مقاومت را پيگيري ميكند.
نكته بسيار مهم آنكه تحركات نظامي صهيونيستها به صورت انفرادي نبوده بلكه با كمك غرب صورت ميگيرد. اين روند در حالي كه نشانگر عدم صداقت غرب در مساله فلسطين و حمايت آنها از بزرگترين تروريسم دولتي است كه خود گواهي بر تزلزل تشديد صهيونيستها ميباشد.
صهيونيستهايي كه زماني خود را حافظ منافع غرب در منطقه معرفي ميكرد اكنون چنان متزلزل شده كه نيازمند حمايتهاي نظامي غرب ميباشد هرچند كه در ظاهر تشديد تحركات نظامي را نشانه قدرت خويش عنوان ميكند.
نگاه غرب به تهديدات صهيونيستها
صهيونيستها در روزهاي اخير تهديدات گستردهاي را عليه منطقه آغاز كردهاند بگونهاي كه برخي ناظران سياسي و نظامي از احتمال درگيري در منطقه سخن ميگويند. در نقطه مقابل كشورهاي غربي با هر گونه اقدام نظامي مخالفت و به اصطلاح بر لزوم خويشتن داري صهيونيستها و تكاپوي جهاني براي آرام سازي صهيونيستها تاكيد كردهاند.
با توجه به اينكه چندي پيش دستگاههاي اطلاعاتي آمريكا و صهيونيستها اذعان كردهاند كه اين رژيم تا ۱۰ سال آينده توان هيچ جنگي را ندارد اين سوال مطرح است كه چرا اين رژيم بارديگر به تهديدات منطقهاي روي آورده و چرا غرب كه حامي اين رژيم است با اين امر مخالفت ميكند؟ پاسخ به اين پرسش در دو منظر قابل تامل است.
نخست؛ تضاد منافع
برخي ناظران سياسي اين امر را برگرفته از تضاد منافع طرفين دانستهاند. صهيونيستها كه در بحران شديد داخلي و جهاني قرار دارند آغاز جنگ جديد را راهكار فرار از اين بحرانها ميدانند چنانكه در گذشته نيز اين سياست را اجرا كردهاند.
در مقابل غرب كه با بحران اقتصادي مواجه است از هزينههاي سنگين اين جنگ افروزيها در هراس بوده و آن را مغاير با اهداف خود ميداند بويژه اينكه بيداري اسلامي منطقه، منافع غرب را به كلي دگرگون ساخته است.
با توجه به اين شرايط غرب و صهيونيستها در مسير تضاد منافع قرار گرفتهاند و به رغم پيمانهاي گسترده با مواضع و عملكردهاي يكديگر در قبال منطقه مخالفت ميكنند.
بسياري تاكيد دارند كه غرب خواستار رويكرد ديپلماتيك و به نوعي احياي جايگاه در لواي تحركات به اصطلاح مردم سالارانه است كه نمود آن را در حمايتهاي ظاهري اين كشورها از ملتهايي كه بيداري اسلامي در آنها به پيروزي رسيده ميتوان مشاهده كرد.
اوج اين تفاوت ديدگاهي را در افشاي گفتوگوي ساركوزي و اوباما روساي جمهور فرانسه و آمريكا ميتوان مشاهده كرد كه صراحتا اعلام كردهاند از نتايناهو نخست وزير صهيونيستها خسته شدهاند. آنها او را يك دروغگو خوانده بودند كه به سختي آن را تحمل ميكنند.
دوم؛ تقسيم بازي
برخي ناظران سياسي اين رويكرد دوگانه را برگرفته از تباني ميان غرب و صهيونيستها مي دانند. بدين گونه كه همزمان با تهديد صهيونيستها غرب به عنوان ناجي صلح رفتار كرده تا در لواي اين امر، از يك سو به بهبود چهره خود ميان ملتهاي منطقه بپردازد تا شايد بتواند بازگشت غرب به اين كشورها را به همراه داشته باشد.
از سوي ديگر با نام امنيت منطقه حضور نظامي در منطقه را تشديد و توجيه نمايد. در اين ميان غرب طرح فروش تسليحات نظامي به كشورهاي منطقه به بهانه مقابله با تهديدات را اجرا ميكند.
نكته مهم آنكه غرب با ادعاي ساكت ساختن صهيونيست ها اموري همچون افزايش كمكهاي اقتصادي و نظامي به اين رژيم، تشديد فشارها بر جبهه مقاومت به بهانه امنيت صهيونيستها و احياي روند سازش و بازگرداندن پرونده فلسطين از سازمان را اجرايي مي سازد.
كشورهاي غربي در حالي با بحران شديد داخلي مواجه هستند كه براي دور ساختن افكار عمومي از تحولات داخلي كشورهايشان و نيز يافتن منابع مالي به جنگ فضاسازي تبليغاتي با محوريت احتمال جنگ جديد روي آوردهاند. در اين موازنه آنها از يك سو افكار عمومي را از بحران داخلي كشورهايشان دور مي سازند و از سوي ديگر اهداف نظامي خود را در جهان پيگيري مي كنند.
روند تحولات نشان ميدهد كه آمريكا حاضر به بازگرداندن نظاميان خود از عراق به كشورشان نميباشد بلكه طرح تقسيم آنها در صحنه بين الملل را پيگيري ميكند. در اين چارچوب آمريكا ۴ محور را براي اين حضور تعريف كرده است.
شرق آسيا كه با به چالش كشاندن روابط چين و همسايگان درياي چين صورت ميگيرد، آسياي مركزي و قفقاز كه به نام جنگ افغانستان اجرا ميشود، آفريقا كه با ادعاي كمك به كشورها براي مقابله با جدايي طلبان و شبه نظاميان است و در نهايت خاورميانه كه با نام كمك به تامين امنيت با محوريت مقابله با حمله احتمالي صهيونيستها به يكي از كشورهاي منطقه صورت ميگيرد.
آمريكاييها در حالي با محاصره كشورهاي خاورميانه به دنبال مقابله با بيداري اسلامي و تاثيرات آن بر فلسطين هستند كه ادعاي خود را بر حمايت از اين كشورها در برابر حملات احتمالي رژيم صهيونيستي استوار ساختهاند. فريبي بزرگ كه هدف نهايي آن ادامه سلطه بر اين كشورها و حفظ منافع صهيونيستها است.
نتيجهگيري
در مجموع در باب تحركات نظامي اخير رژيم صهيونيستي مي توان گفت كه برخلاف ادعاهاي مطرح شده اين نظاميگري نه نشانه قوت بلكه ادامه تزلزل تشديد صهيونيستها است كه در لواي ادعاهاي نظامي و مانورهاي تبليغاتي به دنبال سرپوش نهادن بر آن ميباشد.
با اين وجود، اين رويكرد بار ديگر تهديد بودن اين رژيم براي امنيت بينالملل را آشكار ميسازد كه آن آزمايش موشك بالستيك هستهاي با برد ۱۰ هزار كيلومتر است كه عمق سلطه طلبي صهيونيستها را نشان ميدهد.
امري كه گواهي بر تهديد امنيت بينالملل بودن صهيونيستها است در حالي كه غرب نيز با سكوت و همراهي خويش در اين تحركات ضد بشري شريك بوده و مانند صهيونيستها بايد مورد باز خواست جهاني قرار گيرند.
در اين ميان غرب نيز با بازي دو جانبه تلاش دارد در كنار تامين منافع خود، اهداف صهيونيستها را اجرايي سازد. لذا تحركات نظامي صهيونيستها را نميتوان جداي از اهداف و طرحهاي غرب دانست لذا بيداري منطقه در برابر ترفندهاي آنها امري ضروري است.
مقابلهاي كه صرفا با وحدت سراسري ميان كشورهاي منطقه ميتواند اجرايي شود. وحدتي كه هراس غرب و صهيونيستها را به همراه داشته و براي مقابله با آن به هر ابزاري چنگ ميزنند.