پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران ۳۰ ساله شد، ۲۹ تیرماه ۱۳۶۷ بود که رسماً اعلام شد ایران قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل را پذیرفته است و تاریخ جمهوی اسلامی ایران با این قطعنامه به گونهای دیگر رقم خورد.
برخی اعتقاد دارند که چنین اتفاقی باید میافتاد، چراکه توان ادامه جنگ دیگر وجود نداشت، منابع مالی اجازه ادامه جنگ را نمیداد و تدارکات جنگ به دشواری انجام میشد، برخی دیگر اما اعتقادی متضاد با نظریه گروه اول داشتند، آنها همانهایی بودند که بار سنگین جنگ را بر دوش میکشیدند، گرمای سوزان خوزستان را تحمل میکردند و سرمای استخوانسوز کردستان را به جان میخریدند، اما دم برنمیآوردند. مردم هم پای کار بودند، از جان مایه میگذاشتند، از سفره خود میزدند و به فرزندانشان هدیه میکردند، بیمزد و بیمنت!
رزمندهها از شنیدن خبر پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ هیچگاه شادمان و خرسند نشدند، هیچگاه پایکوبی نکردند، خنده بر لبانشان ننشست، غم، دل همه آنها را گرفته بود، شکوه و شکایت نکردند، بر روی تصمیم امام خود هم حرفی نزدند، سمعاً و طاعت گفتند، اما میدانستند که چنین تصمیمی خواسته قلبی مرادشان نبود. میدانستند که فرماندهشان هیچگاه در آن شرایط خواهان پایان جنگی نبود که دشمن به شرایطی رسیده بود که میرفت تا شکست سنگینی را پذیرا باشد. اما آن چیزی که نباید، شد.
جبهههای نبرد را غمی سنگین فرا گرفت، انگار خاک مرگ بر آن جبهههای پرشور و حال پاشیده باشند. اما این پایان کار نبود، پذیرش قطعنامه از سوی ایران تنها پس از گذشت چند روز از آن با حمله گسترده ارتش عراق در اکثر جبهههای خوزستان و نیروهای منافقین از غرب کشور پاسخ داده شد، چنین حملهای هنگامی شکل گرفت که همگان در بهت پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ بودند و آن فرمان فرمانده کل قوا را به خاطرم میآورد که هزاران رزمنده از جوانان کشور بار دیگر شور و حالی پیدا کردند و راهی جبههها شدند تا دشمن را به عقب برانند. نَفس امام(ره) با آن فراخوان عاشورایی بود که دشمن را بر جای خود نشاند و اجازه نداد تا از فرصت پیش آمده سوء استفاده کند. شاید اگر به حضرت امام(ره) آدرس غلط نداده بودند، هیچگاه تن به پذیرفتن آن قطعنامه نمیداد. نمیدانم، شاید!
قطعنامه ۵۹۸ برای بیرون آوردن صدام از باتلاقی بود که همه حامیان او آن را تدارک دیده بودند، نمیتوان چنین هدفی را در قطعنامه نادیده گرفت. با وجود همه کمکهایی که از سوی آمریکا و شوروی به صدام میشد، او نتوانسته بود خواسته آنها را برآورده سازد و تنها راه، تحمیل پایان جنگ به ایران بود. شرایط سخت و دشوار بود، اما میتوانستیم با شکست و پایان کار صدام، شرایط را به گونه دیگری رقم بزنیم. نگذاشتند یا نشد؟ تاریخ گواه است و درباره آن قضاوت خواهد کرد.
آنهایی که دوران جنگ را به یاد دارند به خوبی میدانند که چه گذشت و چه باید میگذشت. مردم آن زمان هیچگاه به شرایط اعتراض نکردند، هیچگاه از کمبودها گلایه نکردند، میدانستند جوانانشان در سنگرها چگونه سر میکنند، میدانستند گرسنه و تشنه چگونه مقابل آن دشمن قدار، سلحشوری و دلاوری میکنند و همین آنها را به شرم و حیا میانداخت، شرمی مقدس که هیچگاه از خاطرهها نمیرود. این شرم و حیا را باید که اکنون ۳۰ سال از جام زهری که حضرت امام(ره) از قطعنامه ۵۹۸ تعبیر میکند، برای حال و آینده این کشور عبرتی باشد تا پس از آن نیز همان شود که باید! مردم برای پذیرفتن قطعنامه پایکوبی نکردند!
امام(ره) جام زهر را نوشید و تنها چند ماه پس از آن بود که بار سفر بست و به دیدار حق شتافت. اما آنهایی که این جام زهرا را مهیا کردند، وجدانی آسوده و دلی آرام همچون امام(ره) دارند؟!
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب که جانشین صالح امام بزرگوار شدند، درباره پذیرفتن قطعنامه چنین گفتند؛ «قطعنامه را هم که امام قبول کرد، به خاطر فشارها نبود. به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسئولین آن روز امور اقتصادی کشور، مقابل روی او گذاشتند.»
موشکهای ایران که با همت بلند و عزم جوانان رزمنده در پاسخ به خواسته ملت که شعار میدادند، «موشک جواب موشک» ساخته شد و دشمن را هدف قرار داد، معادلات جنگ با این موشکها تغییر کرد. ثمره آن موشکی شدن پس از ۳۰ سال اکنون آینه دق دشمنان است. به خاطر فشارها نبود که امام(ره) قطعنامه را پذیرفت، به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسئولین آن روزها مقابل روی او گذشتند. که آیا آن فهرست درست بود یا نادرست؟! و اینک شاید تکرار تاریخ است، اما میتوان تاریخ را تغییر داد و نگذاشت تکرار شود، نسخههای امروزی نیز رنگ و بوی قطعنامه ۵۹۸ دارد. جنگ سخت به جنگ نرم مبدل شده، اما نباید بگذاریم تکرار شود.
نویسنده: محمد صفری