مهدي عزيزي:
رخدادهاي خاورميانه بار ديگر فرصتي را براي ترکها فراهم کرد تا با اعتماد به نفس از پيروزي در انتخابات پارلماني بار ديگر با روحيهاي دو چندان وارد عرصه سياسي خاورميانه شوند.
بحران مخالفان در سوريه و تمرکز مخالفتها در مناطق مرزي به ويژه ادلب (در مرز سوريه با جنوب ترکيه) به ايجاد بستري انجاميد که ترکها به خوبي از آن به عنوان يک برگ برنده بهره بردند.
واقعيت اين است که ترکها، هنوز مزه شيريني قهرمان شدن در جهان عرب پس از نشست داووس را از ياد نبردهاند. تا آنجا که فهمي هويدي روزنامهنگار و نويسنده برجسته مصري مقالهاي مينويسد و در آن به نقش و اهميت پيامهاي پيروزي حزب عدالت و توسعه نه تنها در ترکيه بلکه در مصر و کشورهاي عربي ميپردازد.
وي در اين مقاله که «پندهاي ترکيه براي کسي که ميخواهد عبرت بگيرد» نام دارد همگان را به پند گرفتن از تجربههاي سياسي ترکيه فرا ميخواند. هويدي با اشاره به موفقيتهاي آنکارا در عرصه سياست خارجي و مسائل داخلي، از اعراب ميخواهد تا الگوي جديد حزب عدالت و توسعه را تجربه کنند... تقريبا اين روزها کمتر روزنامهها و خبرگزاريهاي عربي را ميتوان يافت که به اهميت نقش ترکيه در رخدادهاي سوريه نپرداخته باشد. برخي ديگر از روزنامهنگاران برجسته عرب نيز درباره اهميت نقش ترکيه مقالاتي نوشتند. اما بايد در نظر داشت، نبايد ترکها را به دليل تاثيرگذاري در روند رخدادهاي منطقه سرزنش کرد بلکه تلاش شود تا اين تاثيرگذاري در مسير مناسب و به نفع جريانهاي اسلامي منطقه مديريت شود.
فضاي کنوني رسانهاي و محافل سياسي منطقه در اين روزها به گونهاي است که گويي ترکيه تنها کشور تاثيرگذار بر رخدادهاي منطقه است به ويژه اينکه درباره سوريه نيز ترکها به شدت مانور دادند، که کمرنگ بودن نقش تهران نيز فرصت بيشتري به آنها داد. شايد بتوان گفت که ترکها با اين روند، برنامه بلند مدتي را براي گرفتن امتيازات بيشتر و تاثيرگذاري در منطقه طراحي
کردهاند.
در چنين فضايي است که اين پرسش مطرح ميشود، چرا نبايد جمهوري اسلامي ايران به عنوان پيشتاز رهبري انقلابهاي اسلامي مردم منطقه مطرح شود؟
چرا ايران در سطح منطقه به عنوان يک مداخلهگر معرفي ميشود؟ در صورتي که مداخلات کشورهاي منطقهاي و فرامنطقهاي در سرکوب قيامهاي مردمي و حمايت از دولتهاي ديکتاتور ظهور و نمود روشني دارد.
عربستان در بحرين مداخله نظامي کند و ديگر کشورهاي عربي در يمن براي مردم آن کشور تعيين تکليف ميکنند. ترکيه براي بشاراسد نسخه تجويز ميکند و دستورات لازم را که از آمريکا دريافت کرده براي دمشق ديکته ميکند، اما در کنار آن دستگاه ديپلماسي ما و مجلس درگير انتصاب يک معاون ميشود و بخش زيادي از توان سياست خارجي صرف برطرف کردن اين اختلاف ميگردد. آيا تاکنون به سوريه بدون بشار اسد و سياست مقاومت دراين کشور فکر کردهايم؟!
هر چند بشار اسد با اصلاحات و وعدههايي که به مردم و مخالفانش داده است توانسته بحران را کنترل کند، اما نقشآفريني کشوري چون ترکيه در اين موضوع را نميتوان دلسوزي براي سوريه دانست. مردم سوريه بايد به اين امر واقف باشند که اينگونه دخالتها و دستورات خارجي چيزي جز دخالت در امر کشورشان نيست.
مردم سوريه پس از سخنراني «بشار» به استقبال از سياستهاي اتخاذ شده وي به خيابانها آمدند و نشان دادند از فهم سياسي بالايي برخوردارند.
هر چند ترکيه سياستهاي خود را پياده و اجرا ميکند اما همين ترکيه تا چندي پيش، در مناطق کردنشين خود درگيريهاي شديدي با جداييطلبان کرد به رهبري اوجالان داشت. ولي کشورهاي منطقه از جمله سوريه در اين موضوع دخالتي نکردند و آن را يک موضوع داخلي انگاشتند.
اکنون نيز بهترين راه براي دولتمردان ترکيه و حتي تحليلگراني چون فهميهويدي، اتخاذ سياست بيطرفانه در قبال بحران سوريه است که منشا خارجي آن بيشتر نمايان ميباشد.