نگاهی گذرا به فرازوفرودهای بهداشتی جامعه در یکصد سال گذشته بهخوبی نشان خواهد دهد که توجه بهموقع به آن توانسته وسعت بیماریهای متعدد را کاهش دهد و برعکسی آنجایی که به حال خود رهاشده بحرانها را به همراه آورده است. میرزا تقیخان امیرکبیر را میتوان اولین فرد ایرانی وطندوست اعلام کرد که چگونه ظرف کمترین دوران مدیریت خود بر کشوری بحرانزده از بیکفایتی پادشاهان علاوه بر تحولات قابلرؤیت فیزیکی به انجام زیرساختهایی پرداخت که خوشههای پربار آن پس از چند سال در اوایل دوران پهلوی شکوفا شد اما آنچنان که بایدوشاید به آنها توجهی نشد تا بازهم سیر نزولی را طی کنند. تاریخ طب جدید هم به همان دوران برمیگردد که علاوه بر اعزام علاقهمندان به کشورهای اروپایی ازجمله فرانسه بهمنظور فراگیری این مبحث تعداد قابل توجهی از پزشکان قاره سبز به اینسو جلب شدند تا از تجربیات آنها در ایجاد مریضخانه که بعداً به شفاخانه و سپس به بیمارستان تغییر نام یافت.
همچنین آموزش علاقهمندان در دانشگاههای جدید پزشکی که در ابتدا مشمول پایتخت و شهرستانهای تبریز، اصفهان و شیراز میشد، بپردازند که الحق این اتفاق خوب همچنان ادامه یافت و البته بازهم استعمار جهانی این کمبود را به فرصتی برای خود تبدیل نمود تا بعضی از اعزامیهای بااستعداد را با لطایفالحیل مختلف ازجمله ازدواج با زنان خارجی مقیم غرب مصادره کند و ازاینجهت پهلوی اول و دوم دراینباره هم نیازمند بیگانگان شدند که تا همین اواخر دهه پنجاه و پیروزی انقلاب اسلامی روستاها و شهرهای مختلف ایران جولانگاه پزشکان کماطلاع هندی، پاکستانی و بنگلادشی بود که خوشبختانه بهمحض بازگشایی دانشگاهها تا اواخر دهه هشتاد میزان پزشکان فارغالتحصیل داخلی مازاد بر نیاز کشور شدند و کمکم میرفت تا سرریز گردد.
ازاینجهت بخش خصوصی را تشویق میکرد تا در این زمینه هم سرمایهگذاری کنند زیرا ابزار کار آن یعنی پزشک و پرستار بهوفور یافت میشد؛ اما امروز پس از گذشت دو دهه و بازگشت بیتوجهیهای مطلق در دامنه دولتها، این حادثه تأسفبار در حال تکرار است تا نهتنها پزشکان و کادر درمان تحت تاثیر وسوسه مهاجرتها قرار گیرند بلکه متولیان امر همچنان در بستر خواب اصحاب کهف جا خوش کنند و مراکز درمانی نیز فدای سرنا زدن از ته توسط مسئولان و تصمیم گیران بهداشت جامعه شوند!
چند وقت پیش بود که حسین قناعتی، رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران، از همین وضعیت ابراز نگرانی کرده و گفته بود: «هزینههای زندگی با درآمد پرستاران در بیمارستانهای دولتی، همخوانی ندارد و لاجرم شاهد مهاجرت آنها به شهرستانها هستیم. بسیاری از پرستاران به خاطر درآمدی که دارند و هزینههایی که در شهر تهران هست به شهرستانها مهاجرت میکنند و به شهرهای خودشان میروند. الان تمایل بیشتری وجود دارد که همکاران پرستار بروند نزدیک خانواده خودشان یا جایی که اجاره کمتر باشد و بشود زندگی کرد. مهمترین چالش کل نیروی انسانی نظام سلامت در یککلام خلاصه میشود و آن درآمد است. یعنی اگر سطح درآمد را در حد قابل قبولی بالا ببریم، ماندگاری و پیدا کردن نیروی انسانی بهراحتی انجام خواهد شد.» فاطمه محمد نجار، نایبرئیس انجمن علمی متخصصان زنان و زایمان هم دراینباره گفته که «حقالزحمه متخصصین زنان و زایمان برای خدمات نیمهشب کفاف هزینه ایابوذهاب آنان را هم نمیدهد.» بیمارستانهای دولتی در شرایط کنونی هم با بحران شدید نیروی پرستاری و همچنین پزشک متخصص و فوق تخصص در شهرهای خارج از مراکز استانها روبرو هستند که اگر این روال ادامه داشته و وسعت یابد بهمرورزمان بقیه کارکنان در بخش درمان دولتی هم ریزش خواهند کرد و این موضوع خواهناخواه بهنوعی بحران تبدیل میشود. عوامل متعددی دخیل در این سقوط آرام است که ازجمله میتوان به مطالبات بیمارستانها اشاره نمود تا با تأخیر چندماهه روبرو باشند و تعرفهها نیز بهطور کل غیرواقعی است و کارانه پزشکان و پرستاران هم نوشداروییست که بعد از مرگ سهراب بهحساب آنها واریز میشود و چون تورمهای لحظهای دیگر دردی را دوا نمیکند بنابراین نمیشود متوقع بود اینگونه افراد مؤثر جامعه علقه و انگیزهای برای ماندن داشته باشند.
خروج کادر درمان از محیط کاری خود را میتوان یک فاجعه خاموش نامید تا آلارم خطر را برای نظام سلامت کشور به صدا درآورد که سیاستگذاریها فاقد هویت و اعتبار لازم و نسنجیدهاند که بیشترین پذیرش بیمار و بستری را بخشهای دولتی داشته و تقریبا همه کسانی که از بخش خصوصی و گرانیهای بیحدوحصر آنها ناامید میشوند تنها به این بخش مراجعه میکنند. چند روز پیش محسن خالقیان رئیس بیمارستان فیروزگر در همایش طب تسکین به مشکلات بیمارستانهای دولتی هم اشاره کرد و نسبت به نزدیک بودن خطر انحطاط و تعطیلی آنها را در دامنه ورشکستگی داد زیرا تعرفهها را غیرواقعی دانسته تا برای نمونه ۵۸ پرستار از این مرکز درمانی بیرون بروند که این آغاز یک سونامی است تا درمان را در مسیر بحران قرار دهد.
همچنین آموزش علاقهمندان در دانشگاههای جدید پزشکی که در ابتدا مشمول پایتخت و شهرستانهای تبریز، اصفهان و شیراز میشد، بپردازند که الحق این اتفاق خوب همچنان ادامه یافت و البته بازهم استعمار جهانی این کمبود را به فرصتی برای خود تبدیل نمود تا بعضی از اعزامیهای بااستعداد را با لطایفالحیل مختلف ازجمله ازدواج با زنان خارجی مقیم غرب مصادره کند و ازاینجهت پهلوی اول و دوم دراینباره هم نیازمند بیگانگان شدند که تا همین اواخر دهه پنجاه و پیروزی انقلاب اسلامی روستاها و شهرهای مختلف ایران جولانگاه پزشکان کماطلاع هندی، پاکستانی و بنگلادشی بود که خوشبختانه بهمحض بازگشایی دانشگاهها تا اواخر دهه هشتاد میزان پزشکان فارغالتحصیل داخلی مازاد بر نیاز کشور شدند و کمکم میرفت تا سرریز گردد.
ازاینجهت بخش خصوصی را تشویق میکرد تا در این زمینه هم سرمایهگذاری کنند زیرا ابزار کار آن یعنی پزشک و پرستار بهوفور یافت میشد؛ اما امروز پس از گذشت دو دهه و بازگشت بیتوجهیهای مطلق در دامنه دولتها، این حادثه تأسفبار در حال تکرار است تا نهتنها پزشکان و کادر درمان تحت تاثیر وسوسه مهاجرتها قرار گیرند بلکه متولیان امر همچنان در بستر خواب اصحاب کهف جا خوش کنند و مراکز درمانی نیز فدای سرنا زدن از ته توسط مسئولان و تصمیم گیران بهداشت جامعه شوند!
چند وقت پیش بود که حسین قناعتی، رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران، از همین وضعیت ابراز نگرانی کرده و گفته بود: «هزینههای زندگی با درآمد پرستاران در بیمارستانهای دولتی، همخوانی ندارد و لاجرم شاهد مهاجرت آنها به شهرستانها هستیم. بسیاری از پرستاران به خاطر درآمدی که دارند و هزینههایی که در شهر تهران هست به شهرستانها مهاجرت میکنند و به شهرهای خودشان میروند. الان تمایل بیشتری وجود دارد که همکاران پرستار بروند نزدیک خانواده خودشان یا جایی که اجاره کمتر باشد و بشود زندگی کرد. مهمترین چالش کل نیروی انسانی نظام سلامت در یککلام خلاصه میشود و آن درآمد است. یعنی اگر سطح درآمد را در حد قابل قبولی بالا ببریم، ماندگاری و پیدا کردن نیروی انسانی بهراحتی انجام خواهد شد.» فاطمه محمد نجار، نایبرئیس انجمن علمی متخصصان زنان و زایمان هم دراینباره گفته که «حقالزحمه متخصصین زنان و زایمان برای خدمات نیمهشب کفاف هزینه ایابوذهاب آنان را هم نمیدهد.» بیمارستانهای دولتی در شرایط کنونی هم با بحران شدید نیروی پرستاری و همچنین پزشک متخصص و فوق تخصص در شهرهای خارج از مراکز استانها روبرو هستند که اگر این روال ادامه داشته و وسعت یابد بهمرورزمان بقیه کارکنان در بخش درمان دولتی هم ریزش خواهند کرد و این موضوع خواهناخواه بهنوعی بحران تبدیل میشود. عوامل متعددی دخیل در این سقوط آرام است که ازجمله میتوان به مطالبات بیمارستانها اشاره نمود تا با تأخیر چندماهه روبرو باشند و تعرفهها نیز بهطور کل غیرواقعی است و کارانه پزشکان و پرستاران هم نوشداروییست که بعد از مرگ سهراب بهحساب آنها واریز میشود و چون تورمهای لحظهای دیگر دردی را دوا نمیکند بنابراین نمیشود متوقع بود اینگونه افراد مؤثر جامعه علقه و انگیزهای برای ماندن داشته باشند.
خروج کادر درمان از محیط کاری خود را میتوان یک فاجعه خاموش نامید تا آلارم خطر را برای نظام سلامت کشور به صدا درآورد که سیاستگذاریها فاقد هویت و اعتبار لازم و نسنجیدهاند که بیشترین پذیرش بیمار و بستری را بخشهای دولتی داشته و تقریبا همه کسانی که از بخش خصوصی و گرانیهای بیحدوحصر آنها ناامید میشوند تنها به این بخش مراجعه میکنند. چند روز پیش محسن خالقیان رئیس بیمارستان فیروزگر در همایش طب تسکین به مشکلات بیمارستانهای دولتی هم اشاره کرد و نسبت به نزدیک بودن خطر انحطاط و تعطیلی آنها را در دامنه ورشکستگی داد زیرا تعرفهها را غیرواقعی دانسته تا برای نمونه ۵۸ پرستار از این مرکز درمانی بیرون بروند که این آغاز یک سونامی است تا درمان را در مسیر بحران قرار دهد.
حسن روانشید - روزنامه نگار پیشکسوت