يك زماني نوشتيم و نوشتند كه «اهواز هوا ندارد». ريزگردهايي كه به قول مسئولان سالها بايد براي برطرف كردنش برنامهريزي ميشد و بايد مردم شهرهاي غربي كشور با آن كنار ميآمدند، حالا تا پشت پنجره اتاق مسئولاني كه قرار بود كارشان حفاظت از محيط زيست باشد هم رسيد.
حالا بيش از چند روزي ميشود كه خاك بر سر تهران هم نشسته و وقتي از ارتفاعات به تهران نگاه ميكنيم، جز تلي خاك چيز ديگري مشخص نيست.
نيمه دوم پارسال و هواي بسيار پاك! پايتخت نشانمان داد كه بنزينهاي يورو۴ كه كاملا مدبرانه! وارد چرخه سوخت كشور شد، چقدر آلودگيها را كم كرد و مردمان شهرهاي كلان هر روز صبح به آسمان آبي سلام دادند.
حالا هم كه هواي پايتخت به رنگ خاك درآمده. راستي حالا كه ديگر نيازي به سفر با هواپيما نيست و اگر پنجره اتاق آن خانم و آقاي مسئول را باز كني، خاك در آغوش اتاقشان جا خوش ميكند. باز تكليف چيست؟ مردم بسازند؟ مردم كنار بيايند و گرد و خاك و ريزگرد و آلودگي هوا را يكي از اعضاي خانوادهشان به حساب بياورند؟
نكند بعد از آب خوردن، حالا هواي نفس كشيدن هم به تحريمها و مذاكرات ارتباط دارد؟ نكند بايد صبر كنيم تا سانتريفيوژهاي كمتري بچرخد تا ابر و باد و مه خورشيد و فلك به اذن كدخدا! كاري كنند و هواي شهر و ملك و مملكت را پاك كنند؟