پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بر نظام طاغوتی پهلوی در سال ۵۷، دیری نگذشت که نهال نورس این انقلاب دستخوش توفانی ناخواسته و سهمگین شد. ساعت ۱:۳۰ بعدازظهر روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، دیوانهای خونخوار به نام «صدام حسین» در کسوت رئیسجمهور کشور همسایه یعنی عراق، با زیر پا گذاشتن قرارداد ۱۹۷۵م. الجزایر و نقض هوایی حریم ایران و با هدف تسلط بر مناطقی از جمهوری اسلامی به خصوص مناطق عرب نشین مثل خوزستان، زیر سؤال بردن انقلاب و در نهایت تبدیل شدن به چهرهای افسانهای به عنوان رهبر اعراب، آغازگر جنگی خانمانسوز برای مردم ایران و عراق بود.
انقلابی که بر پایهی رهبری مرجعیت شیعی با دست خالی در مقابل ارتش تا بن دندان مسلح شاهنشاهی پیروز شد، اکنون خود را در مقابل دیوانهای میدید که حمایت شرق و غرب را پشت سر خود داشت. به جز سوریه و لیبی که رهبرانشان همیشه صدام را رقیبی برای خود میدانستند و در کنار عراق قرار نگرفتند، تقریباً اکثر کشورهای شرق و غرب با انواع و اقسام کمکهای مالی، نظامی، تبلیغاتی و... سعی در زمین زدن مردم و انقلاب نوپای ایران داشتند. در این جنگ ۸ ساله که تا سال ۱۳۶۷ همهی جامعهی ایرانی را درگیر خود کرده بود،سینما به عنوان یک رسانهی تبلیغاتی با کارکرد فرهنگی - هنری چه نقشی را میبایست ایفا میکرد؟
هنری که براساس فرمان راهگشا و روشنگرایانهی حضرت امام(ره) در سالهای بعد از انقلاب، اجازهی ظهور و بروز پیدا کرده بود نیز تحت شرایطی خاص وارد این درگیری خانمانسوز شد. سینمای جنگ یا به تعبیر صحیحتر سینمای دفاعمقدس را میتوانیم به عنوان اولین ژانربومی در سینمای بعد از انقلاب بدانیم. این نوع سینما با ورود افراد آماتور و نیمه حرفهای، در روزهای آغازین جنگ به جبههها پایهگذاری شد و هر چند نیت آنان نه ساخت فیلم جنگی بلکه ثبت مستندات و وقایع جبهههای نبرد حق علیه باطل بود.
جالب اینکه سالها بعد، چند نفر از این طیف مانند: «ابراهیم حاتمیکیا» و زندهیاد «رسول ملاقلیپور» در زمرهی شاخصترین کارگردانان سینمای دفاعمقدس و هنرمندانی چون شهید «سیدمرتضی آوینی» جزو بهترین مستندسازان این حوزه محسوب شدند تا آنجا که ماندگارترین آثار مربوط به دفاعمقدس را تا امروز مربوط به ایشان میدانیم. ولی از بعد حرفهای نیز واقعیت این بود که پس از انقلاب سال ۵۷، سینمای ایران به عنوان یک پدیدهی مردمپسند، با کارکردهای فرهنگی و هنری و در عین حال با ملاحظههای تجاری در رأس خود؛ از جنگ تأثیر پذیرفته بود. سینمایی که در سالهای حیاتش در دوران منحوس پهلوی دوم، اکثراً فساد و ابتذال را بر پردهی خود میدید، ناگاه با دنیایی کاملاً مغایر و متفاوت مواجه شد و معانی و مفاهیم با ارزش و متعالی را در دایرهی وسیع موضوعهای مطرح شدهی خود مییافت.
از سویی دیگر به سبب نوع نگرشها و تغییرات در اوان انقلاب، سینمای ایران در سالهای آغازین انقلاب دوران رکود و رخوت را سپری میکرد و در حالتی نیمه تعطیل به سر میبرد. در صورتی که در سالهای اول انقلاب اتفاقهایی افتاد که در صورت وجود و بقای سینمایی حرفهای، کارآمد و به روز میتوانست فیلمهای با کیفیت و ارزشمندی را به ثبت برساند. دوران، دورانی بود که هر کس از سینما صحبت میکرد به نوعی بیگانهی غربزده خطاب میشد.
دوران، دورانی بود که براساس آمار از مجموع ۵۲۴ سینمای سراسر کشور، ۱۲۵سینما در دل آتش سوخته و تنها ۳۱۳ سینما در کل کشور باقیمانده بود. در این فضا و پارادایم فکری و معرفتی بود که حکم حکیمانهی حضرت امام(ره) در۱۲ بهمن ۵۷ و در جریان سخنرانی مهم ایشان اثر خود را برای همیشه بر سینمای ایران بر جای گذاشت و تا امروز این سینما، چه خوب و چه بد، با تمام معضلات، مشکلات و افتخارات ریز و درشتش مدیون فرمان وی است که سینما را مساوی با فحشا ندانست و با بیان این موضوع ارج و مرتبهای شایان توجه به این رسانهی مهم و تأثیرگذار اما در ایران آن سالها مطرود و منکوب، داد.
در کنار همهی این موارد، ذکر این نکته حائز اهمیت و شایان توجه است که سینمای ایران هنوز به طور کامل و صددرصد از عوامل سینمای قبل از انقلاب نیز پاکسازی نشده بود و هنوز هم بودند کسانی که در بدنهی این سینما مشغول به کار بودند. سینمایی نصفه و نیمه که تولیدات آن به هیچ وجه در حد و اندازههای استاندارد نبود و از لحاظ کمّی نیز به هیچ وجه اعتباری نداشت، حالا میبایست بازگو کنندهی رخدادی میبود که لازمهی پرداختن به آن در وهلهی اول آشنایی با سینمای جنگ به عنوان ژانری پرتحرک و اصولاً پرخرج و با امکانات زیاد بود. حال با ترسیم چنین فضایی دربارهی وضعیت جامعه و تحولات کشور و از سوی دیگر وضعیت سینمای ایران، جنگ نیز وارد شده بود...
سینمای جنگ اصولاً در جهان به عنوان ژانری مستقل نگریسته میشود و هرچند از لحاظ محتوا، مفاهیم و نوع کارکرد، نبرد ۸سالهی ما با عراق دارای امتیازات و تمایزات فراوانی به نسبت همهی جنگهای تاریخ است، اما از لحاظ فرم و ساختارنمیبایست تفاوت چندانی داشته باشد و باید از اسلوب و قاعدهای پیروی میکرد و اصولاً این ژانر در زمرهی ژانرهای سخت وفیلمهای این ژانر در همه جای دنیا با امکانات بسیار زیاد و تجهیزات فوقالعاده ساخته میشوند. از این رو در تاریخ جنگهای جهان به خصوص جنگهای جهانی اول و دوم شاهدیم که بر پایهی شناخت دقیق از جزییات تاریخی که در اکثر اوقات بنا به مصالح سیاسی رنگ تحریف نیز به خود میگیرد، شخصیتپردازی صحیح تأثیرگذار و در رأس آن فیلمنامهی جذاب و داستان پرکشش، آثاری خلق شدهاند که در زمرهی برترین آثار تاریخ سینمای جهان جای گرفتهاند.
به عنوان مثال «فهرست شیندلر» به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ»، «زندگی زیباست» به کارگردانی «روبرتو بنینی» و «پیانیست» اثر «رومن پولانسکی» تنها چند نمونه از آثار سینمای جنگ هستند که هر سه، علاوه بر مقبولیت عمومی و بیان نوع نگاهی خاص که باب میل صهیونیسم بینالملل است، برندهی جایزهی اسکار نیز شدهاند. با تمام این تفاسیر، سینمای ایران از کمبود نیروی انسانی متخصص در تمامی زمینهها رنج میبرد و انگار مأموریت همه، زنده نگاه داشتن کورسوی حیات آن با تولید حداقل فیلم بود. با این دید اصلاً نمیتوانیم مدعی داشتن سینما یا به عنوان برتر ژانر جنگ در سینمای ایران باشیم، اما...
اما جنگ ما بنا بر نوع خاصی از دیدگاهها که شاید فقط در محدودهی جغرافیایی ایران قابل تعریف باشد شاهد حماسهها، ایثارگریها، جانفشانیها و رشادتهایی بود که هر کدام تا سالهای سال میتوانست منبع الهام و ساخت آثاری با مضامین معنوی و قدسی باشد.
در این میان دو گروه آغازگر سینمای دفاعمقدس بودند:
۱- کسانی که از بدنهی سینمای قبل از انقلاب پای به سینمای بعد از انقلاب گذارده بودند.
۲- کسانی که در سالهای پس از انقلاب فعالیت خود را آغاز کرده بودند.
از لحاظ فرمشناسی و حتی مضمون و محتوا هیچکدام از دو گروه با واقعیتهای جنگ که امروزه آن را با عنوان با مسمای دفاعمقدس میشناسیم و چگونگی تلفیق آن با اصول دراماتیک، چیزی نمیدانستند و در نهایت در سالهای آغازین این ژانر، سینمای دفاعمقدس برابر شد با سینمای ژانر حادثهای با ته لهجهی جنگی! یعنی بیشتر آثار حادثهای و اکشن بودند تا نوعی سینمای آرمانی که از لحاظ محتوایی به موضوع دفاعمقدس و جنگ نگاهی ایدئولوژیک و مفهومی داشته باشد.
در یک نگاه کلی با نگاهی به آثار آغازین سالهای جنگ در سینمای ایران از برزخیها (ایرج قادری، ۱۳۶۱) که به تجاوز دشمن به خاک میهن میپرداخت و غیرمستقیم به مقولهی جنگ اشاره میکرد و همچنین «مرز» (جمشید حیدری)، تا به امروز که در آخرین جشنوارهی فیلم فجر۹۰ که فیلم «روزهای زندگی» (پرویز شیخطادی) به عنوان فیلم دفاعمقدسی برندهی بهترین فیلم شد اگرچه از لحاظ تکنیکی، محتوا و فرم شاهد پیشرفت هستیم، اما جای بسی تأسف است که با وجود تعدد مراکز تصمیم گیرنده و نهادهای حمایتی مثل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صداوسیما، سپاه پاسداران، ارتش، بنیاد شهید، بنیاد مستضعفان و جانبازان و... هنوز هم باید شاهد تعداد اندک شماری فیلمهای دفاعمقدسی در مجموع تولیدات سالانهی سینمای ایران باشیم.
برای نگارنده جای بسی تعجب است که اصولاً سینمای دفاعمقدس که متشکل از دو واژهی سینما به عنوان سوغاتی از فرنگ با کارکردهای فرهنگی - هنری (و حتی سیاسی) و دفاعمقدس که به بدیهیترین رفتار آدمی در قبال تجاوز به خانه و کاشانهاش و فدا شدن در این راه و جاودانگی، میپردازد، هنوز هم پس از گذشت بیش از ۳۰ سال از هجوم ویرانگر دشمن، واژهی غریب و مهجور - حتی میان مسئولین و دستاندرکاران - است. چراکه با وجود صرف هزینههای گزاف و هنگفت در بخش فرهنگ و هنر جامعه، هنوز که هنوز است نتوانستهایم به اندازهی بزرگی مقام والای شهدا و ایثارگرانی که تقدیم انقلاب کردیم در سینما حرفی برای گفتن داشته باشیم.
حرف داشتن در این موضوع نه تنها تولید فیلم و جایزه دادن به آن، بلکه ایجاد موج در جامعهی هنری جهانی است با هدف شناساندن قلهها و مفاخری که از شیرینترین سرمایهی مادی خویش یعنی حیات دنیوی گذشتند و برای فدا شدن در راه دین و میهن خویش لقای حضرت دوست را برگزیدند و به مقام «عند ربهم یرزقون» رسیدند. اما آیا تاکنون توانستهایم به کمترین میزان در مورد اسطورهها و حماسههای واقعی خود فیلم بسازیم که جهان و جهانیان را متحیر و انگشت به دهان کند؟
جهانی که همهی اعتبار و منزلت پوشالیاش در بیان کارکردهای میتولوژیکی تنها به «ایلیاد و اودیسه»ی هومر و یونانیان باز میگردد که بنا به تشخیص اهالی فن و اساتید این حوزه تماماً اومانیستی و غیرالهی است و سعی در پر کردن خلأ هویتی و شخصیتی فرهنگ و تاریخ خود با مرد عنکبوتیها، رمبوها، ترمیناتورها و مانند اینها دارد. غرب به واسطهی این کارکرد مهم هنر است که در مراحل حساس حیات خویش دست به دامان سینما - این بار نه به عنوان رسانه، بلکه به عنوان یک سلاح استراتژیک- میشود.
فقط و فقط به عنوان نمونه از این دست یلان و قهرمانان تاریخ ایران زمین، آیا توانستیم اعجاز اعجوبهای مثل شهید بزرگوار«حسن باقری» را در جنگ بر پردهی نقرهای به تصویر بکشانیم که نوجوان و جوان امروز ما دیگر درپی جستوجوی نمونههای پوشالی، موهوم و خیالی غربیاش در بساط دیویدی فروشهای کنار پیادهروهای شهر نباشد؟ و اصولاً جوان امروز امثال چمرانها، باکریها، همتها، متوسلیانها و صدها هزار مجاهد و رزمندهی بینام و نشان دیگر را به واسطهی کدامین خصوصیتشان میشناسد که امروزه توقع داریم آنها را الگوی خویش قرار دهند؟
سینما بالذات وظیفهاش نمایش آرمانها و ایدهآلهای جوامع در کنار وجه سرگرمی بودنش است و میدانیم که براساس علوم روانشناسی بیشترین کارکرد مقبولیت حرف و سخن این است که با زبانی که مخاطب با آن راحت است با وی سخن بگویی تا حداکثر استفاده را ببری. جوان امروز طالب مدرنترین نوع رسانههاست و فراگیرترین رسانه، قالب تصویر است - چه در فرم سینما و چه در فرم تلویزیون - پس چه بهتر که از این ظرفیت بالقوه به نحو احسن استفاده کنیم.
در پایان این مقال توضیح این نکته لازم است که در همایشهای آسیبشناسانه، سخنرانیها و مصاحبهها با اهالی فن به صورت مکرر دربارهی آسیبشناسی و موانع رشد سینمای دفاعمقدس، بسیار سخن گفته شده است اما به نظر نگارنده که تقریباً از سال ۶۱ با این نوع سینما آشنا و مدام پیگیر این موضوع هستم، جدا از مسئلهی نقص ساختاری، نداشتن مدیریت واحد، ضعف در فیلمنامهنویسی، شخصیتپردازیهای ضعیف که گاهی به اصل قضیه لطمه وارد میکند، علاقه به شکستن خطوط قرمز نظام، وارونه جلوه دادن ارزشها که متأسفانه اخیراً بیشتر شاهد این موضوع بودهایم، تلفیق ارزشهای زمان جنگ با مسائل سیاسی روز، کپیکاری ناشیانه از آثار مهم خارجی، نشناختن اصول عمدتاً از جانب کسانی که با دید منفی به مقولهی دفاعمقدس مینگرند، تعدد اماکن نظارتی و کمبود اماکن حمایتکننده، نداشتن ثبات لازم برای تصمیمگیریها که ناشی از شرایط سیاسی و تغییر مداوم مدیران و بالطبع تغییر سیاستگذاریها است؛ مهمترین معضل سینمای دفاعمقدس به عنوان تنها ژانر صددرصد ملی است.
با رصد شرایط به صورت کلی در مییابیم که در۴ دولت سازندگی (۱۳۶۸-۱۳۷۶)، اصلاحات (۱۳۷۶-۱۳۸۴)، عدالتمحور (۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲) و تدبیر (۱۳۹۲ تاکنون) با انواع و اقسام فیلمها و موضوعات در قالب ژانر دفاع مقدس مواجه بودهایم که بنا به فراخور زمان و کشمکشهای سیاسی تا حد توقیف فیلم هم پیش رفتهاند که خود بیانگر نبود استراتژی مدون و برنامهریزی صحیح از سوی مدیریت کلان فرهنگی کشور است.
در پایان ذکر این نکته لازم به نظر میرسد که به فرمودهی مقام معظم رهبری جنگی که برای ما به مثابه گنج میماند، میتواند منبع الهام و تولید هزاران اثر با مقیاس جهانی باشد که کمترین حد شناسایی ابرمردانی است که با ایثار خود در تاریخ این مرز و بوم جاودانه شدند و این ما هستیم که بنا برگفتهی نغز سید شهدای اهل قلم سید مرتضی آوینی، زمان ما را با خود برده است و فارغ از حب و بغضهای سیاسی و جناحی با ساخت آثاری در خور توجه و شأن این مجاهدان فی سبیلالله رسالت زینب گونهی خویش را به پایان برده و ما نیز بنا به مسئولیت و جایگاه خویش جاودانه شویم.
جواد تمدنی - پژوهشگر سینما / برهان