رسانههای غربی فارسیزبان و پیروان داخلیشان مدتی است خودکشی را امری معمول جلوه میدهند و آن را «مرگ خودخواسته» مینامند یا خود ویرانگری با الکل و مواد افیونی را انتخاب «سبک زندگی» میخوانند.
از سالها پیش خودویرانگری در میان هنرمندان و نویسندگان بیشتر از دیگر عرصههای اندیشهورزی کشور دیده میشد.این که چرا پرشمارانی در عرصه هنر و ادبیات دست به خودکشی آنی یا خودکشی تدریجی با اعتیاد به الکل و مواد افیونی میزنند از حوصله این متن بیرون است. در مورد دلایل این امر باید پژوهشهای ریشهای در روانشناسی و جامعهشناسی و... صورت گیرد تا بتوان دلایل این آسیب را دریافت. حال جدا از پژوهشهای ریشهیابانه در راستای آسیبشناسی در برخورد با این رویدادها از سویه خبری میتوان دو رویکرد را اتخاذ کرد:
نخست: سکوت و تنها گفتن خبر بیسخن گفتن پیرامون فرآیند رخداد و گذشت از آن.
دوم: سخن گفتن و نوشتن پیرامون آنچه رخ داده و بازگویی واقعیت هرچند تلخ و دشوار زهرآگین به امید آن که حتی شده یک تن گرفتار این مسیر ویرانگر نشود و راه درست را برگزیند. محمدتقی فهیم از این موضع به درگذشت روانشاد فرجامی پرداخته است:
سینما؛ جذاب اما بیرحم
سینما پدیدهای بیرحم است. از قدیمالایام براین واقعیت تاکید شده است. سهل و ممتنع است، همچنانکه تلخ و شیرین است. حلاوت سینما با هیچ نوع دیگری قابل قیاس نیست. همین طعم لذتبخش آن است که قربانی میگیرد. دو روی سکه آن، شهرت و تخصص است. معروفیت و زبانزد شدن همه را قلقلک میدهد. برای همین است که بازیگری پرطرفدارترین حرفه سینما است. سهل گرفتن سینما خطرناکترین رویه مواجهه با آن است. حداقل وضعیت پیشآمده پیرامون دستکم گرفتن سینما، افتادن به ورطه ابتذال است و در گرایشهای مثلا کارگردانی نقض حقوق تماشاگر و در نهایت نابودی سینما را در پی دارد. پس سینما کار سختی است (و بیرحمی آن از همین دشواری میآید) چنانچه با فعالیت کارگران معدن مقایسه شده است.
فرجامی و سینما
به گزارش فارس، مروری بر مصاحبههای «فریماه فرجامی» که پس از فوتش در رسانههای مختلف منتشر شده است در عین برملا کردن واقعیتهای دهشتناک حاشیه سینما، برای هر هنرجو و اهل سینمایی به شدت عبرتآموز است. خدابیامرز فرجامی از جمله بازیگران آرمانخواه گرایش روشنفکری سینما بود. او میگوید: «فریماه دوست داشت قهوه را در رم بخورد. پاییزها کنار سن قدم بزند. در هوای مهآلود لندن دوستان قدیمی را ببیند، اما در تهران چیزهایی بود که مرا نگه داشت».
فرق فرجامی با خیلی دیگر از وادادگان در همین درک از «چیزهای تهران» بود که بالاخره نگهش داشت. قدم زدن کنار رود سن و هوای مهآلود لندن آرزوی غالب روشنفکران حوزههای مختلف در طول تاریخ معاصر بوده است. دل کندن از اینجا و دل دادن به محیط بیگانه غرب، تمایز روشنفکران از یکدیگر بوده است. همچنان که فرجامی «اینجا» را انتخاب کرد و خود را وقف پروژههایی کرد که در دایره مدعیان قرار میگرفت، ولی روزبهروز بیشتر کنار گذاشته شد. او که با تولیدات نازل و سطحی میانهای نداشت، وارد تفاهم با صاحبان این آثار هم نمیشد، ولی در سوی خودش هم جز نامهربانی چیزی نمیدید، برای همین بازیگری را «چیز عجیب و غریبی» برمیشمرد؛ غافل از اینکه بازیگری شغل است، اما این بازیگران هستند که عجیب و غریبند؛ تا حدی که عامل رشد و ترقی خود را به فراموشی میسپرند. در واقع فرجامی از همین ناحیه ضربه خورد. البته مرگ حق است و کسی عمر نوح ندارد. مرحومه نیز جوانمرگ نشد، ولی از سالها قبل دچار بیماری و خانهنشینی بود. وضعیت پیش آمده برای بازیگری که انتخاب کننده نقش بوده و دورهای به شهرت رسیده بود، فراموش شدنش، فرقی با مرگ جسمی ندارد.
سینما بستری بهشدت لغزنده است. اینجا محیط رها کردن دربست «خود» نیست. اینجا باید خودسازی کرد. لحظهای نباید خود را به فضای موجود سپرد. در اینجا پیغمبری وجود ندارد، اما تا بخواهید شیطان در کمین است. اگر فکر کنیم که ورزش دائمی و بدن روی فرم کفایت میکند، اولین قدمِ باختن را برداشتهایم. اما ورزش روحی و افزایش سطح دانش اجتماعی جزئی از ضرورتهای اولیه است، همچنان که بالا بردن سطح درک از ماهیت هنر، در همراهی با پایین کشیدن فتیله انتظار از دیگران، میتواند حرکت در مسیر پر پیچ و خم سینما را تسهیل کند. خلاصه اینکه اینجا اگر کسی کم بیاورد، حداقلش «خودویرانی» به بار میآورد، لذا تا بینهایت باید خود را بسازد وگرنه در برابر بادهای معمولی قامت خم خواهد کرد. سینمای بدهکار سرمایهداری مدرن و در راساش فرهنگ غرب، دائم قربانی میگیرد. قربانیان اندیشهمندی و هنر مباح، آماری قابل توجه دارند، برای همین است که فرجام فرجامی به ندامت از شغل بازیگری ختم میشود و با یک عمر آفرینش نقشهای مهم، فریاد میزند که «کاش هیچ وقت بازیگر نمیشدم» و نهایتا از متظاهران هنر غمگین است و تیر خلاص را به مدعیان روشنفکری و تاجران سینما میزند: «ژست فایده ندارد، باید هنرمند بود».
سخن آخر
حفظ حرمت درگذشتگان بخشی مهم از فرهنگ ایرانی اسلامی ماست، اما این نباید سبب بازی با واژگان و سپیدشویی رفتارهای منع شده در دین و فرهنگ ما شود. شماری در تلاش برای پیروی کورکورانه از هرآنچه که غربی است. مدتی در تلاش هستند تا رسانههای غربی و همراهان اینجاییشان خودکشی را امری معمول جلوه دهند و آن را «مرگ خودخواسته» بنامند یا خود ویرانگری با الکل و مواد افیونی را انتخاب «سبک زندگی» بخوانند. جریان رسانهای غربزده در پی تحریف تمام شئون زندگی ایرانی ـ اسلامی ما برآمده و باید بسیار به آن دقت کرد.