دکتر محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان حدود ۱۵ روز است در نیویورک به سر ميبرد. حالا دیگر سفرهای طولانی مدت مرد خندان دستگاه دیپلماسی برای همه تبدیل به عادت شده است. برخی بر این باورند که این سفرهای متعدد ظریف، برای پیشبرد اهداف دیپلماتیک کشور ضروری است اما در مقابل بعضی صاحبنظران بر این اعتقادند که بسیاری از اهداف این سفرها ميتواند توسط معاونان وزارت امورخارجه و حتی در سطوحی پایینتر به وسیله مدیران و کارشناسان این وزارتخانه پیگیری و تحقق یابد. خصوصاً اینکه براساس برخی گزارشها، عدم حضور وزیر امورخارجه در محل کار خود مشکلات متعددی را برای سیستم بروکراسی این وزارتخانه به وجود آورده و عملاً غیر از پروژه هستهای، سایر ماموریتهاي دستگاه دیپلماسی به حاشیه رفته و بعضاً معطل مانده است. داستان سفر ۱۵ روزه ظریف به نیویورک، اتفاقاً محک قابل توجهی بود تا استدلال و نگاه دوم قوت بیشتری بگیرد.
درست در همان ایامی که رئیسجمهور و وزیر امورخارجه کشورمان با هیات ۷۰ نفره رهسپار ینگه دنیا شدند تا در مجمع عمومی سازمان ملل حضور یابند، فاجعهاي تلخ و جانسوز در قربانگاه منا رخ داد و بهواسطه بيتدبیری فرزندان سعود، هزاران تن از حاجیان و میهمانان خانه خدا کشته و مفقود شدند که در این میان حدود ۵۰۰ نفر در زمره حجاج ایرانی بودند. فاجعهاي که رخت عزا و ماتم بر تن ایران کرد و شوک سنگینی همراه با فوران خشم و نفرت از دولت سعودی به قاطبه مردم وارد کرد. تلختر از این ضایعه اما، برخورد غیرمسئولانه و حتی کینه توزانه مسئولان عربستان بود. آنها نه تنها بابت قصور و تقصیر خود در این واقعه پوزشی نطلبیدند بلکه در رسانههاي خود فرافکنی پیشه کرده و ایران و ایرانیان را در معرض اتهام قرار دادند. فراتر از این، نوع برخورد سعودیها با مجروحین و نیز پیکرهای جانباختگان ایرانی بسیار کینه ورزانه بود.
اینجا دقیقاً جایی بود که ميبایست دستگاه دیپلماسی ایران وارد صحنه شود و علاوه بر رفع و رجوع مشکلات حجاج ایرانی، با مواضع خود بر آلام مردم عزادار و خانوادههاي ۵۰۰ جانباخته، تسکینی بگذارد. انتظار بسیاری از مردم این بود که با توجه به عظمت فاجعه، رئیسجمهور یا حداقل وزیر امور خارجه سفر خود به نیویورک را ناتمام گذاشته و به کشور بازگردند اما این انتظار تحقق نیافت. شاید به همین دلیل نیز بود که طرف سعودی جسارت پیدا کرد تا برخوردهای کینه ورزانه خود را به مسیر «تحقیر» بکشاند.
علی جنتی وزیر ارشاد دولت روحانی که متولی مستقیم سازمان حج کشور است برای پیگیری وضعیت حجاج، عزم جزم کرد تا به نمایندگی از دولت عازم مکه شود اما با کمال تعجب دولت عربستان برای این وزیر ایرانی ویزا صادر نکرد. وزیر بهداشت دولت روحانی به عنوان دومین مقام مسئول نیز از این برخورد تحقیرآمیز در امان نماند و برای او نیز روادید صادر نشد.
اینجا بود که دومین موج انتقاد به ظریف و دستگاه دیپلماسی آغاز گردید و همچنین گزاره «بازگرداندن عزت به پاسپورت ایرانی» که شعار انتخاباتی حسن روحانی بود در چالشی سخت گرفتار شد. تلاش محمدجواد ظریف برای مدیریت از راه دور افاقه نکرد. وزیر خارجه جوان عربستان سعودی که او نیز در نیویورک به سر ميبرد، از انجام ملاقات با ظریف سرباز زد و مرد خندان دیپلماسی مجبور شد امیر کویت را واسطه کند تا سعودیها برای ورود وزرای ایران به کشورشان مانعتراشی نکنند.
اما در نهایت ویزایی برای وزیر ارشاد صادر نشد و وزیر بهداشت نیز مجبور شد تا به عنوان یک پزشک ایرانی نه مستقیما که از طریق کشور قطر به عربستان سفر کند.
این برخوردهای تحقیرآمیز سعودی در کنار انفعال وزارت امور خارجه و شخص ظریف، تصویر وهم آلود «ما هستیم و ۶ قدرت جهانی» را به چالش کشید و اگر نبود مواضع قاطع و مقتدرانه رهبر انقلاب مبنی بر «برخورد خشن و تند» ایران در صورت تداوم رفتار کینهتوزانه آلسعود، شاید یک موج سرخوردگی جدی در سطح جامعه و مردم شکل ميگرفت. اظهارات رهبر انقلاب در اندک زمانی ورق را برگرداند و به گفته مسئولان سازمان حج، یک روز پس از این موضعگیری صریح، دولتمردان سعودی رفتار احترامآمیزی را در پیش گرفتند؛ تمامی بیمارستانها و سردخانهها را برای جستوجوی پیکرهای مفقودین ایرانی گشودند و نوع برخورد سعودیها با وزیر بهداشت ایران از یک شهروند عادی به تراز یک مقام مسئول بازگشت.
اگرچه با ورود رهبر انقلاب به ماجرا تا حدودی ورق برگشت و عزت ملی ایرانیان خدشهدار نگردید، اما این موجب نشد تا موج انتقاد از غیبت تاملبرانگیز محمدجواد ظریف در عرصهاي که او مسئولیت مستقیم داشته است، کاهش یابد. از نگاه منتقدان، هیچ بهانه و توجیهی هر چند مهم و موثر، نباید موجب آن ميشد تا مرد خندان دیپلماسی، این بار در فاجعهاي به وسعت کشته شدن ۵۰۰ هموطن و عزای ۳ روزه همه ملت، در کنار مردم خود قرار گیرد و یا حداقل، در برابر رفتار تحقیرآمیز و نخوتآلود دولتمردان سعودی، پاسخی در خور، بروز دهد.
اما در کنار این موضع انفعالی در قبال فاجعه منا، ماجرای دیگری که ظریف را در همین بازه زمانی در معرض انتقاد قرار داد، ماجرای دست دادن او با اوباما بود. این موضوع که به تعبیر ظریف، «اتفاقی» بوده، شاید به خودی خود ارزش سیاسی چندانی نداشته باشد اما همزمانی آن با غیبت زجرآور مسئول دستگاه دیپلماسی در مسئله ضایعه منا و کشته شدن حجاج، حساسیت افزونتری را برانگیخت. اگرچه برخی رسانههاي حامی دولت تلاش کردند تا این رخداد تصادفی را به گشایشی جدید در تعامل ایران و آمریکا تعبیر کنند اما برخی رسانههاي دیگر سو، دست دادن اتفاقی ظریف با اوباما را نیز به واسطه اینکه مکان و نحوه وقوعش نامناسب بوده، نوعی تحقیر برای کشور به حساب آوردند و با بکارگیری عنوان «دیپلماسی دستشویی» نارضایتی خود را این مواجهه نشان دادند.
فارغ از اهمیت و ارزش سیاسی دست دادن ظریف و اوباما، نکته ظریفتر ماجرا، روایت ایرانی و آمریکایی این رخداد است که طبق معمول دو سال اخیر - نظیر گزاره برگهاي متناقض و متفاوت درباره مذاکرات هسته ای- تناسبی با هم ندارد. گویی جنگ تفاسیر بین ایران و امریکا هیچگاه پایانی نیست.
زمانی که نشریه بلومبرگ برای نخستینبار، ماجرای دست دادن ظریف و اوباما را رسانهاي کرد، یک منبع نزدیک به هیأت دیپلماتیک ایرانی (و در حقیقت تیم رسانهاي وزارت امور خارجه) در شرح این ماجرا گفت: «پس از پایان سخنرانی حسن روحانی رئیسجمهور کشورمان در هفتادمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک، محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه که در حال خروج از سالن مجمع بود به طور اتفاقی با باراک اوباما رئیسجمهور و جان کری وزیر امور خارجه آمریکا که در حال ورود به محل مجمع عمومی بودند روبرو شد و سلام و احوالپرسی کرد و دست داد.»
خود ظریف هم در مصاحبه با یک نشریه آمریکایی در اینباره چنین گفته است: «در حال بیرون رفتن بودم که به دلیلی که از آن اطلاع ندارم، اوباما وارد سالن مجمع عمومی شد و ما اتفاقاً با هم روبرو شدیم، چه این صحبت مرا ضبط کنید و چه نه، باز هم میگویم که این یک تصادف بود.»
اما روایت آمریکاییها از این داستان متفاوت است. منبع آگاه کاخ سفید که رسماً این دست دادن را تایید کرد، به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت که اوباما و ظریف همدیگر را در «ناهارخوری» دیده و با هم دست دادهاند.
شاید در نگاه نخست محل وقوع این دیدار (تصادفی) چه «ناهارخوری» باشد چه «سالن مجمع عمومی سازمان ملل» چندان حائز اهمیت به شمار نیاید؛ اما وقتی این اختلاف روایتها و تفاسیر بین ایران و آمریکا در کنار هم چیده و ملاحظه ميشود که از موضوعات کوچکی نظیر محل دست دادن ظریف و اوباما تا مسائل مهمی نظیر تفسیر توافق لوزان و وین، آمریکاییها روایتها و گزارشهایی ارائه ميکنند که دقیقا ۱۸۰ درجه با اظهارات و تفاسیر وزارت امور خارجه ایران و شخص محمدجواد ظریف تفاوت دارد،چگونه ميتوان انتظار داشت که مردم ایران بتوانند به خود بقبولانند که دولتمردان آمریکا پس از ۳۶ سال بدعهدی و کینهورزی با این ملت و نظام سیاسی اش، اکنون تغییر روش و منش داده و قرار است در مذاکرات، محل اعتماد قرار گیرند؟
علیالقاعده مردم و تحلیلگران ایرانی براساس اصول و توصیههاي مشهور، به دولتمردان و دیپلماتهاي خود اعتماد دارند و در بزنگاههاي پرابهام، سخن آنان را ميپذیرند؛ اما با این روایتهاي متضادی که آمریکاییها حتی درباره مکان دست دادن ظریف و اوباما ارائه ميدهند، شخص اول دستگاه دیپلماسی ایران چگونه در مقوله خطیر و بلنددامنهاي چون «برجام» بيهیچ مبنا و دستاویز قابل اعتنای حقوقی، تنها به قول و وعده آمریکاییها اعتماد ميکند؟
فارس