اشاره: شبه قاره با برخورداري از شرايط جغرافيايي خاص همواره كانون توجهات جهاني بوده است بگونهاي كه استعمارگران تلاش كرده اند تا سلطه خويش بر اين منطقه را اجرايي سازند. پس از سلطه انگليسيها بر منطقه اين بار نوبت آمريكاييها بوده تا اين سياست را اجرا سازند. بسياري از ناظران سياسي بر اين عقيده اند كه از اهداف ايجاد حادثه ۱۱ سپتامبر از سوي سران آمريكا اجراي اين سناريو بوده كه با اشغال افغانستان كليد خورد.
در دهمين سالگرد اشغال افغانستان در حالي همچنان حضور اشغالگران در افغانستان و چالشهاي ايجاد شده از سوي طالبان و القاعده شرايط را براي منطقه سخت كرده است كه تنش هاي ايجاد شده ميان پاكستان و افغانستان به يكي از اركان تحولات مبدل شده است. تنشهايي كه ميرود تا اصلي ترين مسائل منطقه يعني ايجاد ناامني و حضور اشغالگران و فتنههاي منطقهاي آنها در حاشيه قرار گيرد.
تنشهاي موجود ميان افغانستان و پاكستان هر چند كه بر سر مسائل امنيتي از جمله فعاليت گروههاي تروريستي مانند شبكه حقاني عنوان شده اما شدت گرفتن و گسترده شدن ابعاد اين تنشها سوالات بسياري را در اذهان ايجاد كرده است. اينكه ريشه اين تنشها چيست و هر كدام از بازيگران چه نقشي در آن ايفا ميكنند محور اين سوالات را تشكيل ميدهد. در باب دلايل و ريشههاي اين تنشها سناريوهاي متعدي مطرح است كه يكي يا تركيبي از آنها ميتواند بيانگر ريشه اين ناآراميها باشد.
ابعاد تنش
در باب ابعاد و دلايل تنش هاي ايجاد شده ميان پاكستان و افغانستان ديدگاههاي متعددي مطرح است.
الف )زمينه تاريخي
برخي ناظران سياسي با اشاره به تاريخ روابط دو كشور بر اين عقيدهاند كه اين تنشها امر عادي مناسبات اين كشورها است. پاكستان و افغانستان سالهاست كه بر سر خطوط مرزي (خط ديورانه) با يكديگر اختلاف دارند كه به دليل شرايط امنيتي نتوانسته اند براي حل آن فعاليت داشته باشند. در مقطع كنوني نيز در كنار اختلافهاي مرزي از يك سو افغانستان، پاكستان را محور ناآرامي خود ميداند كه تلاش دارد با استفاده از گروههاي تروريستي مانند گروه حقاني اهداف خويش را در فضاي ناآرام افغانستان تامين كند. كابل تاكيد دارد كه اقداماتي مانند ترور برادر كرزاي رئيس جمهور افغانستان و نيز شهادت برهان الدين رباني رئيس شوراي ملي صلح افغانستان به دست پاكستان صورت گرفته تا در فضاي بحراني بتواند به اهداف خود عليه كابل دست يابد.
رويكرد افغانستان به هند با سفر اخير كرزاي به اين كشور و امضاي توافقنامه استراتژيك نشانهايي از جدي بودن عزم كابل براي رويارويي با پاكستان است. اسلام آباد نيز در مقابل، كابل را متهم به عدم مقابله با گروههاي تروريستي از جمله طالبان و القاعده نموده كه امنيت پاكستان را تهديد مي كند.
البته هر چند طرفين اين اتهامات را به يكديگر مطرح مي كنند اما بسياري تاكيد دارند كه هيچ كدام توان اقدام نظامي را نداشته و در نهايت چارهاي جز مذاكره ندارند.
ب) اهداف كابل
برخي بر اين عقيدهاند كه اصرار كابل براي برجسته سازي نقش پاكستان برگرفته از چالشهاي داخلي اين كشور و ناتواني دولت در تحقق خواستههاي مردمي بويژه در زمينه بازسازي كشور و مقابله با فقر است.
آنها تاكيد دارند كه دولت كرزاي رئيس جمهور با اين رويكرد به دنبال انحراف افكار عمومي از چالشهاي داخلي به دشمن خارجي است.
البته برخي تاكيد دارند كه بخشي از اين اقدام برگرفته از يكي از دو اهداف ذيل ميتوان باشد يا كرزاي به دنبال آن است تا تحت فشار غرب امضاي توافقنامه استراتژيك با اشغالگران را براي افكار عمومي توجيه كند و يا در نگاه خوشبينانه وي تلاش دارد با اولويت دادن به مسئله تهديد خارجي براي مقابله با توافقنامه استراتژيك خريد زمان كرده تا شايد بتواند از ميزان تهديدات و زياده خواهي هاي آمريكا در اين توافقنامه بكاهد.
توافقنامهاي كه از سوي انگليس و فرانسه نيز در حال تكرار شدن است. برخي تاكيد دارند كه كرزاي مانند افغانستان تمايلي بر ادامه حضور اشغالگران در كشورشان ندارد چنانكه در مواضع خويش نيز بارها اشغالگران را عامل بحرانهاي افغانستان معرفي كرده است. وي در كنار ايجاد فضاي امنيتي با رويكردهاي منطقه اي و نيز واگذاري امور به لويي جرگه ملي تلاش دارد تا سرانجام از امضاي توافقنامه استراتژيك خودداري و يا حداكثر منافع مردم افغانستان در قرار داد احتمالي را كسب نمايد.
ج) مواضع پاكستان :
برخي نيز بر اين عقيدهاند كه اين تنشها برگرفته از تحركات پاكستان است. آنها تشديد اين فعاليتها را بر چند محور ارزيابي ميكنند. تقويت اتحاد داخلي با تكيه بر دشمن خارجي، كاهش تنشها با طالبان به عنوان تهديد امنيت ملي پاكستان، اجراي سياستهاي فراگير در آينده افغانستان، به چالش كشاندن آمريكا و ناتو در زمين افغانستان و كسب امتياز از آنها با قدرت نمايي در عرصه افغانستان و... از جمله اهداف پاكستان عنوان شده است. بسياري تاكيد دارند كه اسلام آباد همكاري كابل با غرب را نامناسب دانسته لذا با افزايش فشارها خواستار قطع اين روابط است.
پاكستان براي تقويت موقعيت خود توسعه روابط با روسيه و چين را در دستور كار قرار داده است. اسلام آباد با مجموعهاي از همگرايي داخلي با تمام احزاب و جريانهاي سياسي در كنار رويكردهاي منطقهاي تلاش دارد تا سدي در برابر تحركات آمريكا و ناتو عليه امنيت خويش ايجاد نمايد. مجموع اين تحولات تا حدودي نيز نتيجه بخش بوده چنانكه مقامات آمريكايي پس از مدتي تقابل
د) تحركات بيگانگان
نكتهاي كه اكثريت ناظران سياسي و نظامي به آن اذعان دارند نقش غرب در اين ناآراميها است. اشغالگران افغانستان در كنار صهيونيستها برآنند تا به هر نحوي شده، حضور خود را در افغانستان دائمي سازند. با توجه به اينكه بازي با مولفه تروريسم ديگر پاسخگوي اين طرح نيست آنها برآنند تا با ايجاد فضاي تنش منطقهاي، ضمن باج گيري همزمان با پاكستان و افغانستان حضور خود در منطقه را توجيه كنند.
تشديد تنشها ميان افغانستان و پاكستان بهانهاي ميشود تا از يك سو غرب نيروهاي خود را به نام امنيت منطقه و جلوگيري از جنگ ميان دو كشور در منطقه حفظ نمايد و از سوي ديگر با رويكردهاي دوگانه به امتيازگيري از آنها بپردازند.
امضاي توافقنامه استراتژيك با افغانستان و كسب امتياز از كابل براي مذاكره غرب با طالبان، در كنار باج گيري از پاكستان در پذيرش فعاليت سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا و مقابله با گروههايي كه آمريكا آنها را تهديد امنيت خود ميداند از جمله اين اهداف است. نكته اساسي آنكه غرب از روابط اين دو كشور با همسايگان بويژه ايران، چين و روسيه ناراضي بوده و با بحران سازي به دنبال دور ساختن آنها از اين روابط است.
آمريكا و ناتو اكنون بقاي خود در منطقه را در گرو ايجاد بحرانهاي منطقهاي ميبينند در حالي كه يك ادعا را مطرح ميكند و آنكه در كنار ملت افغانستان براي ايجاد ثبات و امنيت قرار دارد. روند تحولات نشان ميدهد كه سياست غرب در افغانستان از مرحله مبارزه با تروريسم خارج شده و تلاش دارد تا با ادعاي كمك به امنيت مردم در اين كشور باقي بماند.
نكته اساسي آنكه آمريكا تلاش دارد براي ادعاي كمك به مردم افغانستان اسناد تاريخي نيز بسازد. مسئله مهم قابل توجه در جنگ جديد آمريكا در افغانستان سياست ايجاد بيهويتي فرهنگي و نابودسازي افتخاراتي است كه به چالشي براي اشغالگران مبدل شدهاند. در ميان مردم افغانستان مقابله با شوروي و بيرون راندن آن از كشورشان به عنوان يك ابرقدرت از افتخارات ميباشد و با اين باور نيز در برابر اشغالگريهاي ناتو و آمريكا قرار گرفتهاند.
با توجه به هزينههاي سنگين اين باورها براي اشغالگران از سياستهاي آمريكا را به چالش كشاندن اين باور و در نهايت در حاشيه قرار دادن نيروهاي جهادي تشكيل ميدهد.
اعتراف هاي چندي پيش هيلاري كلينتون وزير امور خارجه آمريكا مبني بر تشكيل گروهاي تروريستي مانند شبكه حقاني و حتي القاعده براي مقابله با شوروي سابق را ميتوان در اين چارچوب دانست. هر چند اين اعتراف يك رسوايي براي آمريكا است كه ماهيت تروريست پروري اين كشور را نشان ميدهد اما تاكيد آنها بر توجيه كردن اين امر با عنوان اعزام آنها براي بيرون راندن شوروي از افغانستان را ميتوان همان سناريوي مصادره اقدام بزرگ مردم افغانستان در اخراج ارتش سرخ شوروي دانست.
آمريكاييها با اين اقدام برآنند تا چنان وانمود كنند كه بدون آنها شوروي از افغانستان خارج نميشد و مردم افغانستان مديون آمريكا هستند.
آنها همچنين نقش نيروهاي جهادي در اين پيروزي بزرگ را پنهان ميسازند. هدف نهايي اشغالگران از اين اقدامات ايجاد ياس و نااميدي ميان جوانان افغان، در حاشيه قرار دادن نيروهاي جهادي، نمايش اقتدار خود در گذشته و حال ميباشد كه هدف نهايي آن نيز تحميل خواستهها به افغانها است. آنها چنان وانمود ميكنند كه بدون حضور آنها افغانها توان دفاع از خود را ندارند و بايد نيروهاي آمريكايي در اين كشور باقي بمانند. اين جنگ هويتي در حالي از سوي آمريكا اجرا مي شود كه جهانيان اذعان دارند اين مردم افغانستان و نيروهاي جهادي بودهاند كه ارتش سرخ را اخراج كردهاند و غرب جايگاهي در اين افتخار ندارد.
يك نكته قابل تامل نيز در اين ميان وجود دارد و آن اينكه آمريكا به نام جنگ افغانستان به ازبكستان گرايش يافته است.
ازبكستاني كه به دليل حقوق بشر در تحريم غرب قرار دارد. شرايط بحراني منطقه و گسست نقش پاكستان در امور افغانستان و نياز به جايگزين بهانهاي است كه آمريكا به واسطه آن ميتواند رويكرد به ازبكستان را اجرايي سازد چنانكه حتي كنگره از لغو تحريم تسليحاتي ازبكستان خبر داده است.
البته برخي از ناظران سياسي تاكيد دارند كه غرب با دامن زدن به مسئله افغانستان و پاكستان تلاش دارد افكار عمومي را از تحولات خاورميانه از جمله بيداري اسلامي و مسئله فلسطين در كنار ناآرامي هاي اروپا و آمريكا به حاشيهها منحرف سازد.
غرب اين روزها با بحران هاي شديد داخلي مواجه شده كه راهكار خروج از آن را در ايجاد فضاي حاشيهاي ميبيند تا در لواي ضمن سركوب مطالبات مردمي نقش بيداري اسلامي در بيداري ملتهاي غربي را نيز پنهان سازد در حالي كه خود ملتها تاكيد دارند كه قيام آنها نشات گرفته از الگوي بيداري اسلامي در كشورهاي عربي است.
نتيجه گيري
در جمع بندي كلي از تنشهاي ايجاد شده ميان پاكستان و افغانستان ميتوان گفت كه مجموعه اي از تنشهاي قديمي در كنار برخي اهداف دو جانبه در كنار مداخلات غرب عامل اين تنشها است.
با توجه به پيامدهاي منفي اين تحولات براي امنيت منطقه، جا دارد تا كشورهاي منطقه و حتي سازمان همكاري اسلامي با اتخاذ راهكاري واحد براي حل اختلافهاي دو كشور گام بردارند، از موج سواري و هرگونه بهره برداري غرب از تنشهاي ايجاد شده ميان دو كشور اسلامي جلوگيري نمايند.
ادامه روند كنوني مسلما دستاوردي براي هيچ از اين كشورها ، منطقه و جهان اسلام به همراه ندارد و صرفا راهي براي سلطه طلبي و ادامه اشغالگري غرب خواهد بود كه با رويكرد به وحدت و حل اختلافها در كنار ميانجي گري منطقهاي و كشورهاي اسلامي ميتوان با اين فتنهها مقابله كرد؛ هر چند كه دشمنان وحدت منطقه و جهان اسلام براي اجراي فتنه خود به هر ابزاري چنگ مي زنند.
غرب تلاش دارد تا با فتنه سازي ميان دو همسايه نه تنها اين كشورها بلكه تمام منطقه و جهان اسلام را به حاشيهها معطوف و از امور مهم جهان اسلام كه همانا حمايت از ملت فلسطين و مقابله با صهيونيسم بين الملل ميباشد دور سازد كه مقابله با آن با وحدت سراسري جهان اسلام امري ضروري است.