يکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۳:۳۵
کد مطلب : 126810
تربیت سیاسی (2)

گردش از چه کسی باید حکومت کند به چگونه باید حکومت کرد؟

جهان غرب و تربیت سیاسی
تربیت سیاسی را می‌توان همان جامعه‌پذیری سیاسی دانست به این اعتبار که دستیابی به تربیت سیاسی یک فرآیند است، فرآیندی که جامعه از آن طریق نگرش ها، دانشها و ارزشهای سیاسی و اجتماعی را از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌کند. برخی امور مانند گزینش صحیح حاکمان، ایجاد هم‌بستگی سیاسی، حفظ قدرت سیاسی و حضور اجتماعی مردم برای حفظ نظامهای سیاسی از جمله اهدافی است که برای تربیت سیاسی میتوان ذکر کرد.
تحقیقات گواه آن است که يكي از عوامل بروز خشونتها و نزاع‌های سیاسی در زمان برگزاری انتخاباتها، عدم تحقق تربيت سياسی به ويژه در ميان نسل جوان است. نگاه مبنایی به این شاخه از تعلیم و تربیت باید از سنین پایه و در قالب آموزش‌های رسمی و غیر رسمی نهادینه شود تا مردم حاکمیت را قلباً به رسمیت بشناسند و مدافع حقوق حاکمیتی خود باشند. غالب اندیشمندان متفقند که نظامهای سیاسی باید در تلاش باشند تا آن گونه از دانشها و رفتارهایی که موجب بقای نظام سیاسی موجود می‌شود را به افراد جامعه، به ویژه نسل‌های جدید، منتقل کنند.
تربيت سياسي در جهان غرب، به ويژه در عصر حاضر، ضمن بازيابي نقش سياست در نهادهاي آموزشی، راه خود را دنبال كرده است. امروزه در غرب برای تربیت سیاسی شهروندان به ابزارهای مختلفی متوصل شده‌اند. مهم‌ترین این ابزارها، ابزار نظام تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش است. آنها با  پُر رنگ کردن نقش مدارس در این فرآیند، سعی در انتقال ارزش‌های مورد قبول نظام سیاسی خود به دانش‌آموزان دارند. زنگ قانون اساسی در مدارس ایالات متحده یکی از راهکارهایی است که نظام آموزش و پرورش در آن کشور از آن بهره‌ می‌گیرد تا با استفاده از این ظرفیت، ارزش‌های مورد قبول خود را در قالب بازی، کارهای هنری و خلاقانه، فیلم و نمایش و ...  به دانش‌آموزان منتقل کند. این روشی از انتقال مفاهیم سیاسی است که در کشور ما همچنان مهجور است و اگرچه برخی از مراکز تحقیقی و پژوهشی در تلاشند تا چنین رویکردهایی را در نظام آموزشی ما وارد کنند، اما به‌طور رسمی جای خالی اینگونه آموزش‌های سیاسی و اجتماعی در نظام تعلیم و تربیت ما به شدت احساس می‌شود.
تربيت سياسي امري جمعي است كه اساساً بدون نقش‌آفرینی حكومت نمی‌توان انتظار تحقق آن را داشت. این فرآیند كه نتيجۀ آن استقرار مداوم حاكميت و بازتوليد مقبولیت برای حکومت است، نتیجۀ یک برنامه‌ریزی و انتقال از سوال «چه کسی باید حکومت کند به چگونه باید حکومت کرد؟» است.
در جهان اسلام دغدغۀ حکمرانی بیشتر معطوف به شناخت ویژگی‌های شخص حاکم بوده است تا کشف چگونگی حکومت کردن. ميان دو گروه بزرگ از مذاهب اسلامي، شامل اهل تسنن و تشيع، در این باره گفت‌وگوهای فراوانی شکل گرفته است. نظریه‌های حکمرانی در میان اهل سنّت، با مشروط کردن خلیفه به شرایط خاص، شیوه استقرار حاکم اسلامی را یا به‌صورت کامل بر عهده مردم هر زمانه نهادهاند یا با تجویز مشروعیت الگوهای هم عرضی چون الگوی نصب، انتخاب و غلبه، گزینش یکی از این شیوه‌ها را امری تخییری پنداشته‌اند که مردم نقش‌آفرینی کمتری در آن دارند. در ميان شيعيان نيز نظریه ولایت انتخابی و انتصابی فقیهان، ضمن آنکه اجتهاد و فقاهت را شرط اصلی حاکم دانسته است، شیوه استقرار وي را مبتنی بر امور عقلایی و وحیانی دانسته و از این حیث به تجویز شیوه انتخاب و انتصاب به عنوان یکی از مناسبترین طرق ممکن در شرایط امروز حکم نموده است.
ناتمام بودن این سوال و اثرات پیدا و پنهان آن هر روز بیش از پیش رخ عیان می‌کند. در بسیاری از کشورهای اسلامی درگیری‌ها و مغالطات فراوانی حول این محور شکل گرفته است، بدون اینکه این نزاع محصول قابل توجهی برای بهبود وضعیت مسلمانان داشته باشد. تغییر محوری سوال از چه کسی شایسته حکومت است به چگونه باید حکومت کرد؟ اولین اتفاق مهمی است که باید جهان اسلام خود را در مواجهه با آن قرار دهد، تا بتوان انتظار داشت تربیت سیاسی در جهان اسلام رو به بهبودی بگذارد. شاید برخی از پیشرفت‌‌های اخیر برخی از کشورهای عربی و اسلامی ثمرۀ این تغییر نگرش باشد که در نهایت به افزایش سطح رضایت شهروندان آنها خواهد انجامید.


محمدرضا فارسیان - دکتری فقه و حقوق و مدرس دانشگاه
https://siasatrooz.ir/vdcfyvdyxw6d0ca.igiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی