دومین روز از جشنواره بینالمللی فیلم فجر متفاوت از روز اول برگزار شد. در حالی که روز اول اکثر میهمانان اعم از رسانهایها و منتقدان سینما و همچنین عوامل فیلم نسبت به برگزاری و هماهنگیهای صورت گرفته اعتراض داشتند و برخی به صورت علنی اعتراض خود را به ستاد جشنواره اعلام کردند، روز دوم همه چیز خوب بود. از سانسهای اکران گرفته تا فیلمهایی که به روی پرده رفت.
روز اول تقریبا با چهار اثری مواجه بودیم که ارزش سینمایی زیادی نداشت و خیلیها از جمله بنده نسبت به آینده این جشنواره نگران بودیم و تقریبا ناامید شدیم که مبادا همه فیلمها به این سبک و سیاق با روح و جان حضار و رسانهایها بازی کند.
روز دوم جشنواره فیلم فجر از ساعت ١٣ آغاز به کار کرد و طبق جدول منتشر شده به ترتیب «تمساح خونی» به کارگردانی جواد عزتی، «تابستان همان سال» به کارگردانی محمود کلاری، بیبدن به کارگردانی مرتضی علیزاده و «پرواز ١٧۵» به کارگردانی محمد حسین حقیقت برای میهمانان اکران شد. روز دوم روز پرباری بود و حداقل سه فیلم ابتدایی حرفی برای گفتن داشت و همانطور که از واکنش حضار مشخص بود تقریبا نصف بیشتر منتقدان و اهالی رسانه با روی خوش و تعریف و تمجید از سالن برج میلاد خارج شدند. به همین منظور نگاهی داریم به فیلمهای اکران شده و از لحاظ سینمایی و محتوایی آنها را به نقد میکشیم.
تمساح خونی؛ امتیاز 3/5 از ۵
شاید کمتر کسی تصور میکرد که جواد عزتی بتواند در جایگاه کارگردان چنین اثر استخواندار و درست و حسابی بسازد. «تمساح خونی» به کارگردانی جواد عزتی و تهیه کنندگی کامران حجازی از آن دست کُمدیهایی است که باید پسوند «شریف» را همیشه پشت نام آن بیاوریم.
تمساح خونی به عنوان یک اثر از کارگردان فیلم اولی، جایگاه خود را میداند، آگاه است که قرار است چه کند. فیلمنامهای درست با کارگردانی چشمنواز و همچنین شوخیهایی که به هیچوجه دم دستی نیست با مخاطب کاری میکند که میخکوب اثر شود و در نهایت با روی گُشاده سالن را ترک کند.
اولین کار جواد عزتی با اینکه کُمدی است ولی به نظر میرسد با این سطح آگاهی در کارگردانی حتما در کارهای جدی هم میتواند تواناییهای خود را اثبات کند.
بازی بینقص عزتی در کنار عباس جمشیدیفر و صد البته بهزاد خلجِ منعطف که هم در نقش قاضی اتوکشیده میدرخشد هم در قامت یک کارتل ترکیبی را ساخته که قطعا میتواند به تمام معنا گیشه را بترکاند. از دیدگاه من این فیلم در مقابل فیلمهای کُمدی که در حال حاضر روی پرده سینما است، اثری غیرقابل قیاس است و علاوه بر محتوای دوست داشتنی فُرمی جذاب دارد. قاب بندی کار شده و اضافه شدن تجربه بازیگری عزتی به کارگردانیاش در نهایت تمساح خونی را به اثری جذاب و دوست داشتنی تبدیل کرده است. قطعا جواد عزتی در اولین کارش به عنوان کارگردان، سربلند است و میتواند بعد از سالها او را به حق خود یعنی سیمرغ بهترین بازیگر نقش اصلی و یا حتی کارگردانی برساند.
تابستان همان سال؛ امتیاز 2/5 از ۵
«تابستان همان سال»، اثرِ محمود کلاریِ بزرگ از لحاظِ بصری بیش از حد حرف برایِ گفتن دارد. تصاویر و قابهایی که در این اثر خلق شده قطعاً میتواند برای تازه کارها کلاس درس باشد و همچنین حظِ بصری را تمام و کمال به مخاطبان عرضه کند. کلاری ثابت کرده که با قاب و تصویر رابطه خوبی دارد و میتواند بعد از چندین سال همچنان در این کار، یکِ ایران باشد.
محمود کلاری تابستان همان سال را با کمک علی اوجی به عنوان تهیه کننده بعد از سالها دوری از کارگردانی برای جشنواره فیلم فجر امسال آماده کرد تا بتواند بعد از چندین سال دوباره نامِ خود را به عنوان کارگردان اثر در لیست فیلمهای حاضر در جشنواره به ثبت برساند.
اما برسیم به بحث محتوا؛ شاید از کلاری در این سن و سال و با این تجربه انتظار نمیرود که اثری امروزی را مقابل دوربین ببرد. تابستان همان سال در سالهای قبل از انقلاب اتفاق میافتد و فضایی نوستالژیک و نزدیک به دهه شصت دارد و برای کسانی که در این دوره زیست داشتهاند میتواند یادآور دوران خوب و بد فراوانی باشد. بعضی از سکانسها و خصوصا دیالوگها و فضای ترسیم شده در هر پلان، به زعم بنده حالتی ایهامگونه دارد و این شک میرود که برخی کنایهها به امروز نزدیکتر باشد.
در تابستان همان سال مخاطب نباید دنبال اتفاق خاصی باشد، همه چیز خطی است. ظاهرا کلاری علاقه داشته که جا پای کیمیایی و امثالهم بگذارد و اثری که خودش دوست دارد و احساس میکند به تفکرش نزدیک است در کارنامه پربار خود به یادگار بگذارد. بعید است تابستان همان سال گیشه موفقی داشته باشد ولی در کل اثری است که به دل دوستداران خاصتر سینما بیشتر مینشیند.
بیبدن؛ امتیاز ٢ از ۵
پرونده آرمان و غزاله از تراژیکترین اتفاقات چند سالِ اخیر دستمایه ساخت بیبدن شده است. مرتضی علیزاده را نمیشناسم ولی کاظم دانشی را از علفزار به یاد دارم. امضای کاظم دانشی با توجه به تجربه قبلی در فیلم علفزار کاملاً مشهود بود. تریلری جنایی با چاشنی حل مساله و پیدا کردن مجرم، کاری است که کاظم دانشی به خوبی توانسته بود در قامت کارگردان و در دل علفزار از پس آن بربیاید.
«بیبدن» به واسطه تراژیک بودنش فیلمی عامه پسند و قطعا پرفروش خواهد بود ولی ضعف در کار و خامی و ناپختگی کاملا مشهود است. نوید پورفرج اینبار به جای پژمان جمشیدی نقش بازپرس و ناجی پرونده غزاله را به عهده دارد. بر خلاف جمشیدی، پورفرج نتوانسته آنطور که باید و شاید کار را در بیاورد و همین امر باعث شده که مخاطب نتواند با کاراکتر ارتباط کافی را برقرار کند. احساس بنده این است که کار در تمامی دقایق کمبود دارد و فقدان برخی سکانسهای تکمیلی به شدت احساس میشود. شاید صرفاً روایت دادگاه و بررسی پرونده بدون اشاره به زوایای پنهانِ این پرونده تا حدی تکرار مکررات و پروندهای باشد که از قبل آشکار است. این حجم از رو راستی و ناپیچیدگی در فیلم نامه میتواند تا حدی به بدنه فیلم ضربه بزند. این که مخاطب فیلم دقیقا خبر دارد که قرار است بعد از سکانس فعلی چه چیزی را به تماشا بنشیند کمی خسته کننده به نظر میرسد. با نگاهی به نمونههای مشابه خارجی از این ژانر فیلم کاملا مشهود است که پروندههای واقعی باید کمی فراتر از آنچه که در فضای مجازی و تلویزیون به آن پرداخته شده، بال و پر داشته باشد.
در نهایت و قطعا بیبدن علیرغم کاستیها میتواند به دلیل داستان ملتهب، در گیشه فروش خوبی داشته باشد.
روز اول تقریبا با چهار اثری مواجه بودیم که ارزش سینمایی زیادی نداشت و خیلیها از جمله بنده نسبت به آینده این جشنواره نگران بودیم و تقریبا ناامید شدیم که مبادا همه فیلمها به این سبک و سیاق با روح و جان حضار و رسانهایها بازی کند.
روز دوم جشنواره فیلم فجر از ساعت ١٣ آغاز به کار کرد و طبق جدول منتشر شده به ترتیب «تمساح خونی» به کارگردانی جواد عزتی، «تابستان همان سال» به کارگردانی محمود کلاری، بیبدن به کارگردانی مرتضی علیزاده و «پرواز ١٧۵» به کارگردانی محمد حسین حقیقت برای میهمانان اکران شد. روز دوم روز پرباری بود و حداقل سه فیلم ابتدایی حرفی برای گفتن داشت و همانطور که از واکنش حضار مشخص بود تقریبا نصف بیشتر منتقدان و اهالی رسانه با روی خوش و تعریف و تمجید از سالن برج میلاد خارج شدند. به همین منظور نگاهی داریم به فیلمهای اکران شده و از لحاظ سینمایی و محتوایی آنها را به نقد میکشیم.
تمساح خونی؛ امتیاز 3/5 از ۵
شاید کمتر کسی تصور میکرد که جواد عزتی بتواند در جایگاه کارگردان چنین اثر استخواندار و درست و حسابی بسازد. «تمساح خونی» به کارگردانی جواد عزتی و تهیه کنندگی کامران حجازی از آن دست کُمدیهایی است که باید پسوند «شریف» را همیشه پشت نام آن بیاوریم.
تمساح خونی به عنوان یک اثر از کارگردان فیلم اولی، جایگاه خود را میداند، آگاه است که قرار است چه کند. فیلمنامهای درست با کارگردانی چشمنواز و همچنین شوخیهایی که به هیچوجه دم دستی نیست با مخاطب کاری میکند که میخکوب اثر شود و در نهایت با روی گُشاده سالن را ترک کند.
اولین کار جواد عزتی با اینکه کُمدی است ولی به نظر میرسد با این سطح آگاهی در کارگردانی حتما در کارهای جدی هم میتواند تواناییهای خود را اثبات کند.
بازی بینقص عزتی در کنار عباس جمشیدیفر و صد البته بهزاد خلجِ منعطف که هم در نقش قاضی اتوکشیده میدرخشد هم در قامت یک کارتل ترکیبی را ساخته که قطعا میتواند به تمام معنا گیشه را بترکاند. از دیدگاه من این فیلم در مقابل فیلمهای کُمدی که در حال حاضر روی پرده سینما است، اثری غیرقابل قیاس است و علاوه بر محتوای دوست داشتنی فُرمی جذاب دارد. قاب بندی کار شده و اضافه شدن تجربه بازیگری عزتی به کارگردانیاش در نهایت تمساح خونی را به اثری جذاب و دوست داشتنی تبدیل کرده است. قطعا جواد عزتی در اولین کارش به عنوان کارگردان، سربلند است و میتواند بعد از سالها او را به حق خود یعنی سیمرغ بهترین بازیگر نقش اصلی و یا حتی کارگردانی برساند.
تابستان همان سال؛ امتیاز 2/5 از ۵
«تابستان همان سال»، اثرِ محمود کلاریِ بزرگ از لحاظِ بصری بیش از حد حرف برایِ گفتن دارد. تصاویر و قابهایی که در این اثر خلق شده قطعاً میتواند برای تازه کارها کلاس درس باشد و همچنین حظِ بصری را تمام و کمال به مخاطبان عرضه کند. کلاری ثابت کرده که با قاب و تصویر رابطه خوبی دارد و میتواند بعد از چندین سال همچنان در این کار، یکِ ایران باشد.
محمود کلاری تابستان همان سال را با کمک علی اوجی به عنوان تهیه کننده بعد از سالها دوری از کارگردانی برای جشنواره فیلم فجر امسال آماده کرد تا بتواند بعد از چندین سال دوباره نامِ خود را به عنوان کارگردان اثر در لیست فیلمهای حاضر در جشنواره به ثبت برساند.
اما برسیم به بحث محتوا؛ شاید از کلاری در این سن و سال و با این تجربه انتظار نمیرود که اثری امروزی را مقابل دوربین ببرد. تابستان همان سال در سالهای قبل از انقلاب اتفاق میافتد و فضایی نوستالژیک و نزدیک به دهه شصت دارد و برای کسانی که در این دوره زیست داشتهاند میتواند یادآور دوران خوب و بد فراوانی باشد. بعضی از سکانسها و خصوصا دیالوگها و فضای ترسیم شده در هر پلان، به زعم بنده حالتی ایهامگونه دارد و این شک میرود که برخی کنایهها به امروز نزدیکتر باشد.
در تابستان همان سال مخاطب نباید دنبال اتفاق خاصی باشد، همه چیز خطی است. ظاهرا کلاری علاقه داشته که جا پای کیمیایی و امثالهم بگذارد و اثری که خودش دوست دارد و احساس میکند به تفکرش نزدیک است در کارنامه پربار خود به یادگار بگذارد. بعید است تابستان همان سال گیشه موفقی داشته باشد ولی در کل اثری است که به دل دوستداران خاصتر سینما بیشتر مینشیند.
بیبدن؛ امتیاز ٢ از ۵
پرونده آرمان و غزاله از تراژیکترین اتفاقات چند سالِ اخیر دستمایه ساخت بیبدن شده است. مرتضی علیزاده را نمیشناسم ولی کاظم دانشی را از علفزار به یاد دارم. امضای کاظم دانشی با توجه به تجربه قبلی در فیلم علفزار کاملاً مشهود بود. تریلری جنایی با چاشنی حل مساله و پیدا کردن مجرم، کاری است که کاظم دانشی به خوبی توانسته بود در قامت کارگردان و در دل علفزار از پس آن بربیاید.
«بیبدن» به واسطه تراژیک بودنش فیلمی عامه پسند و قطعا پرفروش خواهد بود ولی ضعف در کار و خامی و ناپختگی کاملا مشهود است. نوید پورفرج اینبار به جای پژمان جمشیدی نقش بازپرس و ناجی پرونده غزاله را به عهده دارد. بر خلاف جمشیدی، پورفرج نتوانسته آنطور که باید و شاید کار را در بیاورد و همین امر باعث شده که مخاطب نتواند با کاراکتر ارتباط کافی را برقرار کند. احساس بنده این است که کار در تمامی دقایق کمبود دارد و فقدان برخی سکانسهای تکمیلی به شدت احساس میشود. شاید صرفاً روایت دادگاه و بررسی پرونده بدون اشاره به زوایای پنهانِ این پرونده تا حدی تکرار مکررات و پروندهای باشد که از قبل آشکار است. این حجم از رو راستی و ناپیچیدگی در فیلم نامه میتواند تا حدی به بدنه فیلم ضربه بزند. این که مخاطب فیلم دقیقا خبر دارد که قرار است بعد از سکانس فعلی چه چیزی را به تماشا بنشیند کمی خسته کننده به نظر میرسد. با نگاهی به نمونههای مشابه خارجی از این ژانر فیلم کاملا مشهود است که پروندههای واقعی باید کمی فراتر از آنچه که در فضای مجازی و تلویزیون به آن پرداخته شده، بال و پر داشته باشد.
در نهایت و قطعا بیبدن علیرغم کاستیها میتواند به دلیل داستان ملتهب، در گیشه فروش خوبی داشته باشد.
علی کلانتری