افغانستان سرزميني كه سه دهه جنگ داخلي و مقابله با شوروي سابق را تجربه كرده بود در۱۰ سال اخير نيز تحت اشغال نيروهاي خارجي دوراني سخت را سپري ميكند. هرچند كه غرب با ادعاي مبارزه با تروريسم و برقراري امنيت به اين كشور وارد شد اما كارنامه ۱۰ ساله افغانستان نشانگر عدم تحقق چنين وعدههايي بوده به گونهاي كه شرايط اجتماعي و امنيتي اين كشور هر روز با چالشهاي بيشتري مواجه ميشود.
بسياري از ناظران سياسي و نظامي تاكيد دارند كه تنها را ه خروج اين كشور از بحران كنوني برقراري ثبات و امنيت در آن ميباشد. مولفهاي كه تاكنون به دليل شرايط داخلي و تحركات خارجي به نتيجه نرسيده و همچنان افغانستان درصدد ناامنيهاي جهان قرار دارد. مجموعهاي از بيثباتي كه نه تنها اين كشور، بلكه امنيت و ثبات كشورهاي منطقه و حتي سراسر جهان را تحت الشعاع قرار داده است. حال اين سئوال مطرح است كه ريشه ناآراميهاي افغانستان چيست و چگونه ميتوان از اين بن بست خارج شد؟
راههاي خروج از بحران
۱) گفت و گوي ملي:
ساختار اجتماعي و فرهنگي افغانستان برگرفته از ساختارهاي قبيلهاي ميباشد كه موجب شده تا ديدگاههاي مختلفي بر اين كشور حاكم باشد. هرچند كه دولت مركزي به رياست جمهوري حامد كرزاي در راس امور قرار دارد. اما در حقيقت اين نظام قبيلهاي است كه در سراسر افغانستان جريان دارد چنانكه نهادهاي بينالمللي اذعان كردهاند كه حاكميت دولت مركزي صرفا ۲۰ درصد افغانستان بوده و ساير نقاط توسط قبايل اداره ميشود.
اختلافات ميان طوايف و نيز سهم خواهيهاي آنها از قدرت موجب شده تا ثبات اين كشور تحت الشعاع قرار گيرد. نمود عيني اين امر را در فعاليتهاي طالبان و برخي قبايل براي تشكيل دولتي مستقل ميتوان مشاهده كرد كه با تحريك غرب، افغانستان را به سمت بيثباتي هدايت ميكند. با توجه به اين شرايط رويكرد به آشتي ملي مهمترين اصل براي برقراري ثبات در اين كشور ميباشد. اقدامات صورت گرفته از سوي برهانالدين رباني رئيس شوراي گفت و گوهاي ملي افغانستان نمود بارزي از اين حركت وحدت گرايانه بود.
"رباني" كه در اقدامي تروريستي به شهادت رسيد در طول فعاليتهاي خود تلاش كرد تا وحدتي سراسري را بر افغانستان برقرار سازد كه حتي طالبان را نيز در برميگرفت امري كه تاثير بسياري در برقراري ثبات در اين كشور داشت. ادامه يافتن راه "رباني" ميتواند ضمن برقراري ثبات، راه را براي خروج اشغالگران فراهم آورد. اشغالگران كه به بهانه
۲) رويكرد به همسايگان:
نقش و جايگاه همسايگان در برقراري ثبات و امنيت در افغانستان امري انكارناپذير است. هرچند كه غرب براي منافع خويش به دنبال سرپوش نهادن بر اين حقيقت است اما جهانيان اذعان دارند كه غرب چارهاي جز پذيرش نقش اين كشورها ندارد. كشورهايي مانند جمهوري اسلامي ايران، پاكستان، تاجيكستان، ازبكستان و ... كه در طول سالهاي اخير بيشترين فعاليت را براي پناه دادن به آوارگان افغان داشتهاند و در صحنه داخلي افغانستان نيز حامي ملت و دولت اين كشور بودهاند. جهانيان اذعان دارند كه همسايگان مرزي افغانستان به دليل نزديكي جغرافيايي ، فرهنگي، ديني، تاريخي و اهميتي كه براي ثبات اين كشور به عنوان عامل ثبات كشورهاي خود دارند كه نقش مثبت و تاثيرگذار در تحولات اين كشور داشته و دارند لذا جهانيان براي حل بحرانهاي افغانستان بايد پذيرنده نقش اين كشورها باشند. هرچند كه كشورهاي غربي در نشست اخير استانبول درباره امنيت افغانستان (۱۱/۸/۹۰) تلاش كردند تا با برجسته سازي نقش تركيه و كشورهاي عربي حوزه خليج فارس از نقش و جايگاه همسايگان مرزي افغانستان كاسته و كشورهاي منطقهاي فراپيراموني را ارتقاء دهند اما حاضران در نشست اذعان كردند كه بدون حضور فعال كشورهاي منطقهاي نظير ايران در پاكستان، ساير كشورها توان برقراري ثبات و امنيت در افغانستان را نداشته چنانكه آنها در گذشته نيز چندان اقدامي براي اين مهم نداشته بلكه اين همسايگان اصلي افغانستان بودهاند كه بيشترين هزينه را براي تحقق اين مهم پرداختهاند.
۳)خروج اشغالگران:
بسياري از ناظران سياسي تاكيد دارند كه از اركان برقراري ثبات و امنيت در افغانستان را خروج اشغالگران تشكيل ميدهد. اشغالگراني كه در ۱۰ سال گذشته جز كشتار و جنايت و تحريك گروهها به اقداماتي مسلحانه دستاوردي براي افغانستان نداشتهاند. كارنامه اشغالگران نشان ميدهد كه آنها براي منافع خود اين كشور را به ويرانهاي مبدل ساختهاند كه شايد بازسازي آن در دهها سال نيز امكان پذير نباشد. نكته اساسي كه آنها براي رسيدن به منافع خود بحران سازي قومي و استمرار ناامني و بيثباتي هدفمند را در دستور كار دارند و برآنند تا از اين شرايط براي حضور بلندمدت در اين كشور بهره برداري كنند. هرچند كه آنها ادعاي خروج از افغانستان تا سال ۲۰۱۴ را مطرح كردهاند اما هر كدام با توافقنامههاي امنيتي مختلف به دنبال افزايش آنها براي دهها سال آينده ميباشند. اقدامي كه در كنار اشغال دائمي افغانستان استمرار بحران و بيثباتي در اين كشور را به همراه خواهد داشت. به ويژه اينكه اشغالگران بحران سازي و ناامني را زمينهاي براي رسيدن به اين مقصود و حتي دخالت در امور ساير كشورها ميدانند.
نتيجهگيري
در جمع بندي كلي از آنچه در باب افغانستان ذكر شد ميتوان گفت كه اين كشور همچمنان دوراني سخت را سپري ميكند كه راهكار خروج از آن وحدت داخلي، بهره گيري از ظرفيتهاي منطقهاي و خروج اشغالگران از اين كشورها ميباشد. مولفههايي كه نظام سلطه براي رسيدن به منافع خود از اجراي آنها خودداري كرده و تلاش دارد تا با كارشكني در اين امور اشغال بلند مدت افغانستان و مداخله در امور اين كشور و كشورهاي منطقه را محقق سازد. امري كه نتيجه آن بيثباتي گستردهتر در افغانستان و كل منطقه خواهد بود.