یادش بخیر! روزگاری بود که «سازمان مجاهدین خلق ایران» (منافقین) خود را به دلیل اعتقاد به «جامعه بیطبقه توحیدی» و نفی مالکیت خصوصی، پیگیرترین نیروی سیاسی در مبارزات ضدامپریالیستی معرفی میکرد و مدعی بود که امام خمینی به دلیل تعلق طبقاتی به «خردهبورژوازی سنتی با گرایش غلیظ فئودالی» نمیتواند با امپریالیسم آمریکا مبارزه کند و سر از سازش با این کشور در میآورد. در آن سالها، پارادایم حاکم بر مبارزات سیاسی ایران، مبارزه با آمریکا بود و هر کسی بیش از دیگران علیه آمریکا شعار میداد، ضدامپریالیستتر و انقلابیتر جلوه میکرد. طبعا منافقین که به جنگ مسلحانه علیه رژیم دستنشانده آمریکا اعتقاد داشتند و علیه آمریکا و اسرائیل شعارهای تندتری میدادند، بیش از بقیه گروهها خود را انقلابی میدانستند.
بعد از انقلاب و از آنجا که کسب قدرت سیاسی به هر قیمت در دستور کار منافقین قرار گرفت، اساسا هدف مبارزه برای رهبران سازمان به صورت آگاهانه و برای هواداران، به صورت ناآگاهانه و تدریجی، تغییر کرد و سرانجام سرنگونی جمهوری اسلامی با هر روش و با توسل به هر کشور و سازمانی موضوعیت یافت. در این مرحله منافقین با توسل به شبکه نفوذ خود در ساختار حکومت، دست به انفجار حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری زد و هزاران نفر از مسئولان تا مردم عادی هوادار انقلاب را به شهادت رساند. همه این اقدامات، منافقین را به هدف سرنگونی نظام نرساند که هیچ، بلکه باعث فرار تشکیلاتی آنان از ایران شد. سران تشکیلات به دامن غرب پناه بردند و بعدها با امضای پیمانی با صدام، به عراق رفتند به این امید که در پیروزی نظامی احتمالی صدام، شریک خواهند شد و جمهوری اسلامی را سرنگون خواهند کرد. قبول قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت از سوی ایران، این استراتژی منافقین را هم دچار بنبست کرد و آنان تلاش کردند در عملیات مستقل نظامی، آخرین تلاش خود برای غلبه بر نظام را انجام دهند اما این تلاش هم در عملیات مرصاد، ناکام ماند و آنان هم به تبع صدام، فرصتی برای غلبه نظامی بر جمهوری اسلامی نیافتند.
از آن زمان تاکنون، منافقین در زندان خودساخته خود در عراق زمینگیر شدهاند و هیچ امکانی برای ایجاد تحرک در اقدامات ضدانقلابی خود نیافتهاند. بعد از سقوط صدام هم عراق برای این سازمان کاملا ناامن شد و اخراج آنان در دستور کار رهبران جدید قرار گرفت و ظاهرا اعلام شد که تا پایان همین سال میلادی، منافقین از عراق اخراج خواهند شد.
منافقین از زمان خروج از ایران تاکنون، درصدد جلب حمایت آمریکا و غرب برآمدهاند و با عنوان «دیپلماسی انقلابی»، تلاش میکنند خود را به عنوان تنها «آلترناتیو» جمهوری اسلامی به آمریکا و اروپا بقبولانند. در این مسیر، نه تنها نظرشان را درباره آمریکا و امپریالیسم عوض کرده و آن کشور را دشمن بشریت تلقی نمیکنند بلکه به عنوان یک منجی به این کشور و سیاستهای آن مینگرند. باید اعتراف کرد که منافقین در این هدف خود تاحدودی موفق هم شدهاند زیرا اکنون راستترین و صهیونیستترین جریان سیاسی در آمریکا، خود را مدافع منافقین میداند و تمامی تلاشش را مصروف لغو تصمیم هیئت حاکمه آمریکا کرده که مطابق آن، منافقین یک گروه «تروریست» قلمداد شده است. قرار گرفتن نام منافقین در لیست گروههای تروریستی، مدیون مقطعی از عمر جمهوری اسلامی است که ایران از موضع گفتگوی تمدنها و تنشزدایی در روابطش با دنیا، ویترین سیاست خارجی خود را تزیین کرده بود و غربیها برای نشان دادن حسن نیت خود، مجبور به عقبنشینی در مقابل جمهوری اسلامی شده بودند. در آن زمان، نام ایران از لیست کشورهای ناقض حقوق بشر سازمان ملل هم خارج شده بود و منافقین کاملا منفعل شده بودند.
در سالهای اخیر بار دیگر نام منافقین از زبان مسئولان جمهوری اسلامی تکرار شد و برای آنان در تحولات بعد از انتخابات سال ۸۸ نقش قائل شدند و همین امر، بر رونق بازار منافقین نزد سیاستمداران اروپایی و آمریکایی افزود. دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از کشورهای اروپایی نام این گروه را از لیست گروههای تروریستی خود خارج کرده و اجازه فعالیت رسمی را به اعضای این سازمان در اروپا دادهاند و در آمریکا هم همین روند در حال پیگیری است.
امروزه منافقین کاملا به یک گروه وابسته به آمریکا و جناح راست مسیحی این کشور تبدیل شده و علاوه بر جاسوسی هستهای و نظامی برای این کشور، خود را برای هر اقدامی که برای سرنگونی جمهوری اسلامی مورد توجه آمریکا باشد، آماده کرده است. طبعا در این شرایط که پادگان اشرف در عراق از منافقین بازپس گرفته خواهد شد و دو سه هزار عضو نظامی و تشکیلاتی این کشور – با فرض وفادار ماندن به منافقین – باید به جایی تازه منتقل شوند، باید یک تصمیم مهم و تازه از سوی مقامات کاخ سفید گرفته شود که انتقال این گروه به آمریکا یا انتقال آنان به یک کشور مخالف جمهوری اسلامی در منطقه یا بردن آنان به پادگانهای تحت نفوذ این کشور در اطراف ایران، گزینههای پیش روی این کشور است. یک احتمال دیگر هم این است که منافقین اجازه حضور در کشورهای مختلف اروپایی را پیدا کنند و سیطره تشکیلاتی رهبران منافقین بر اعضای سازمان از بین برود که در آن صورت باید منتظر متلاشی شدن کامل این سازمان بود زیرا انکار نمیتوان کرد که حفظ تشکیلات سازمان در عراق در این سالها، مدیون سازوکار فرقهای آنان بوده که با فرض مذکور، دیگر کارآیی نخواهد داشت.