جهان در حالی معطوف به تحولات غرب آسیا است که در آن سوی جهان در اروپا و آمریکا رخدادهای قابل توجهی دیده میشود که محور آن را بحران پناهجویان تشکیل میدهد.
در آمریکا انتشار اخبار و تصاویر زندانی شدن پناهجویان در قفس و جداسازی کودکان از والدینشان جهان را شوکه کرد. در اروپا نیز در هفتههای اخیر بحران پناهجویان، به یکی از محورهای محافل رسانهای و سیاسی مبدل شده چنانکه محور نشست مقامات ارشد اروپایی را بررسی پرونده پناهجویان تشکیل میدهد و رسانهها نیز گزارشهای متعددی از وضعیت بحران پناهجویان در کشورهای اروپایی به ویژه در آلمان، فرانسه و انگلیس منتشر کردهاند.
جالب توجه آنکه سران اروپا حتی نسخه افزایش محدودیت در قبال توافق شنگن و تحرکات نظامی در مناطق مرزی برای مقابله با پناهجویان را تجویز کردهاند. این اخبار و گزارشها از درون آمریکا و اروپا در حالی منتشر میشود که در باب آن چند نکته قابل توجه است.
نخست آنکه آمریکا و اروپا در حالی محدودیتهای گستردهای را علیه پناهجویان اعمال میکنند که مقایسه رفتار این کشورها با پناهجویان با عملکرد جمهوری اسلامی ایران در برابر پناهجویان افغانستان، پاکستان و عراق و... تفاوت دیدگاه و رفتار طرفین را به خوبی آشکار میسازد.
جمهوری اسلامی چند دهه است که با آغوش باز به میزبانی از پناهجویان و آوارگان پرداخته و در این راه هزینههای بسیاری پرداخته و حتی در دوران دفاعمقدس و شرایطی که اقتصاد کشور چندان مطلوب نبود، این میزبانی متوقف نشد،حال آنکه امروز میبینیم کشورهای اروپایی و آمریکا بدترین رفتارها را در قبال پناهجویان داشته اند که جداسازی فرزندان از والدینشان پذیرش گزینشی پناهجویانی، سوءاستفاده جنسی و اقتصادی از پناهجویان و... تنها بخش کوچکی از این فجایع ضدبشری صورت گرفته در غرب در قبال پناهجویان است.
همین مقایسه ساده عملکرد ایران و کشورهای غربی در قبال پناهجویان به خوبی واهی بودن ادعاهای ضد حقوق بشری غرب در قبال ایران را آشکار میسازد. همین مقایسه نشان میدهد که نماینده ویژه حقوق بشر باید برای رفتارهای غیرانسانی اروپا و آمریکا با پناهجویان تعیین شود و نه برای ایران که میزبانی شایسته برای پناهجویان بوده و هرگز تبعیضات نژادی و دینی را در قبال آنها اعمال نکرده است.
دوم آنکه یک سوال اساسی مطرح است و آن اینکه ریشه آوارگی میلیونها انسان چیست؟ با قاطعیت میتوان گفت که بحرانهای امنیتی در خاورمیانه و آفریقا زمینه ساز آواره شدن میلیونها نفر شده است. حال این سوال مطرح است که ریشه این بحرانها چیست؟
هر چند که اختلافات درونی و فقر و چالشهای اقتصادی از دلایل مهاجرت و کوچ افراد است اما بحران امنیتی خاورمیانه ریشه در نزاعهای منطقهای، تروریسم و حضور نظامی خارجی در منطقه دارد. عامل نهایی این تحولات نیز اقدمات قدرتهای بزرگ برای سلطه بر منابع و مناطق استراتژیک جهان یعنی غرب آسیا و آفریقا است که در این راه ایجاد اختلافات منطقهای، حمایت از تروریسم و دخالت نظامی مستقیم از راهبردهای اساسی است.
هیلاری کلینتون وزیر خارجه دوره اوباما رسما اعلام کرد که آمریکا القاعده را ایجاد کرد و ترامپ نیز میگوید داعش ساخته دوران اوباماست. در کنار آمریکا باید نام انگلیس و فرانسه را نیز اضافه کرد چنانکه جانسون وزیر خارجه انگلیس در توجیه فروش سلاح به عربستان میگوید این فروش درآمد اقتصادی برای انگلیس دارد حال آنکه جهان اذعان دارد عربستان محور کشتار و آواره شدن میلیونها نفر در یمن و سوریه و عراق است که از ارکان حمایت از تروریسم نیز میباشد.
نکته مهم آن است که غرب در حالی محور آواره شدن میلیونها نفر در خاورمیانه و آفریقاست که ادعا دارد ایران عامل ناامنی و بحران است حال آنکه ایران به اذعان جهانیان محور مبارزه با تروریسم و برقرارکننده امنیت جهان است و اگر نبود حضور مستشاری ایران در عراق و سوریه قطعا تروریسم سراسر جهان را فراگرفته بود. لذا اگر قرار باشد مجازاتی برای عوامل ناامنی و بحران جهان صورت گیرد این اروپا و آمریکا هستند که باید مجازات شوند که زمینهساز آوارگی میلیونها نفر شدهاند نه ایران که با مبارزه با تروریسم زمینهساز بازگشت میلیونی آواره به کشورهای خود و احیای زندگی آنان در سرزمین مادریشان شده است.
سوم آنکه یک اصل از سوی محافل رسانهای و سیاسی آمریکا و اروپا پنهان میشود و آن اینکه میلیونها آواره که به این کشورها وارد شدهاند مهاجر نیستند بلکه پناهجو هستند. براساس قوانین بینالمللی این دو واژه با یکدیگر متفاوت است. مهاجر به معنای افرادی است که برای رفاه اقتصادی سرزمین خود را ترک کردهاند و لذا دولتهای میزبان در قبال آنها هیچ مسئولیتی ندارند حال آنکه پناهجو یعنی افرادی که به خاطر جنگ، ناامنی و نجات جان خود مجبور به ترک سرزمینشان شدهاند.
این افراد براساس کنوانسیون ۱۹۵۱ پناهجویان مصوب سازمان ملل متحد باید مورد حمایت قرار گیرند و کشورهای میزبان موظف به دادن خدمات در حد یک زندگی ابتدایی رفاهی هستند. اروپا و آمریکا با تغییر واژه پناهجو به مهاجر به دنبال حذف مسئولیت خود در قبال پناهجویان هستند تا از بازخواست جهانی رهایی یابند. این رفتار چند نکته در خود دارد.
اولا اروپا و آمریکایی که پایبند به تعهدات خود در قبال معاهده پناهجویان نیستند قطعا بر سایر تعهداتی خود نیز پایبند نخواهند بود و هرگز نمیتوان به آن اعتماد داشت. ثانیا این رفتار واهی بودن ادعای غرب که میخواهد ایران را ناقص تعهدات بینالمللی معرفی نماید ادعایی واهی است و در اصل این کشورهای غربی هستند که به دلیل نقض معاهدات بینالمللی باید محاکمه شوند.
رفتار غرب نشان میدهد که نمیتوان به ادعای غرب که پیوستن ایران به اسنادی همچون اف.ای.تی.اف، پالرمو را زمینهساز رفع تحریمهای بانکی دانستهاند، اعتماد کرد چراکه این کشورها به تعهدات بینالمللی خود پایبند نیستند پس نمیتوان پذیرفت که آنها بر تعهداتشان در قبال برجام و یا رفع تحریمهای بانکی پایبند باشد.
در جمعبندی نهایی از آنچه ذکر شد میتوان گفت که پرونده پناهجویان و اخبار و گزارشهای منتشره از درد و رنج آنها در اروپا و آمریکا بار دیگر ماهیت ضدبشری غرب را آشکار میسازد که از یک سو واهی بودن ادعاهای حقوق بشری ضد ایرانی آنها را آشکار میکند و از سوی دیگر لزوم اجماع جهانی برای مقابله با ماهیت ضدبشری غرب را ثابت میکند. اصلی که میتواند از مؤلفهها و کارکردهای دستگاه دیپلماسی برای تحقق این مهم در صحنه جهانی باشد که قطعاً ارتقای بخش جایگاه جهانی ایران در حمایت از انسانیت و مقابله با نظام سلطه خواهد بود.
نویسنده: قاسم غفوری