حامد سعيديراد:
کسانی که در کارزار ادبیات قلمفرسایی میکنند به دو دسته تقسیم می شوند، پدران و پسران. دسته اول پیامبران و رسولان قوم و قبیله نویسندگاناند. کسانی که آیین ادبی نوینی را از سمت و سوی الهه هنر را به هدیه برای زمینیان و در بین حواریون خود می آوردند و نشرش میدهند و میشوند پدر نویسندههای پایبند به اسلوب ابداعیشان. تاریخ هم از اینان به عنوان پدر فلان نویسنده و مبدع، بهمان سبک و مروج فلان اسلوب یاد میکند. دسته دوم هم که مشخص است، جیرهخواران و ریزهچینان خان گسترده پیامبران ادب و هنراند. در پای درس رسولان تلّمذ میکنند و میشوند شاگرد و فرزند خوانده استاد. در بین نویسندگان دسته اول اما آنکه گستره جغرافیایی مومنان به دین و شیوهاش وسیعتر و فراختر از سایرین باشد و اسلوبش مجال و فرجه بیشتری برای نفس کشیدن در فضای جامعه مدام در حال گذر بیابد اجر و منزلتش از سایرین افزونتر است. «نیکلای گوگول» روسی به شدت و حدت هرچه تمامتر و به معنای واقعی کلمه متعلق و منتصب به همین دسته اخیر است. نویسندگان روس تا صد سال پس ازگوگول نمیتوانستند خود را از زیر سایه شبح گوگول رها کنند و ناخواسته رنگ و بوی نوشتههایشان همرنگ رنگ آمیزیهای بدیع و لطیف او میشد. از داستایوفسکی و چخوف وتولستوی بگیر تا تورگنیف و نکرسوف همه و همه خود را شاگردان مکتب گوگول میدانستند. شاید بهترین وصف از این استیلای همه جانبه و تمامیت خواه گوگول بر یک قرن ادبیات روسیه را تورگنیف بیان میکند با آن جمله معروفش «همه ما از زیر شنل گوگول بیرون آمدیم». اما حکومت گوگول تنها بر اذهان و قلوب روسیان نبود، میگویند داستان «دماغ» او در شکلگیری «مسخ» کافکا بی اثر نبوده است و شیوه نمایشنامههای مردمی و انتقادیش راهبر وراهگشای برشت بوده است حتی میگویند آندره ژید هم در اسلوب ناتورالیستیاش وامدار و مدیون گوگول واقع شده است. اما این اثرگذاری همه جانبه و بیشائبه گوگول بر نویسندگان پس از خود چه در روسیه و چه در سایر نقاط جهان معلول عللایست. گوگول از جامعه دهقانی و خرده مالکی روسیه سر بر آورد و در جوانی راهی پایتخت شد اما آنچه گوگول جوان در ذهنش از پایتخت و جامعه نیمه صنعتی روسیه ساخته و پرداخته بود زمین تا آسمان با چیزهایی که دید متفاوت بود. او پایتخت را درگیر بیماریهای کشنده و مهلکی دید که هرآن خطر ازهمپاشیدگی و انقلاب اجتماعی را یادآور می شد. گوگول با ساختار عریض وطویل و ناکارآمد اداری مواجه شد. بوروکراسی خشک و پیچیدهای که هیچکس نمیتوانست دقیقا بگوید چه وظیفهای دارد و برای کشور چه کار می کند. او به هرجا که سرک کشید و شغل هر که را که پرسید با پاسخ یکسانی مواجه شد: «کارمند». گوگول بنیانگذار سبک رئالیسم انتقادی بود سبکی که بیش از یک قرن اسلوب حاکم جامعه ادبی روسیه بود و تحت لوایش داستایوفسکیها و چخوفها متولد شدند و رشد کردند. او با خلق شخصیتهای طبیعی و باورپذیر، وصف جزء به جزء صحنهها و لحن گزنده و انتقادی خویش به اصلاح ناهنجاریهای عریان و پررنگ جامعه روسیه زمان خود پرداخت. تیپ کارمند تقریبا در اکثر کارهای گوگول شخصیت غالب داستان است. او این کارمندها را به هجو و هزل می گیرد و فسادهای مولود این طبقه را با زبان گزنده و چاشنی شوخی افشاء میکند. صحنهپردازیها و جزئینگریهای گوگول بعد ها الگوی کار چخوف میشود. گوگول به قدری طبیعی و با جزئيات ريز صحنههای داستان را ترسیم میکند که هنگامی که مخاطب با دماغی که لباس رسمی پوشیده است و روی کالسکه به سر کار می رود مواجه میشود یک لحظه شک می کند که این اتفاق واقعا افتاده است یا یک شوخی دیگر است. گوگول از آن دسته منتقدینی بود که انتقادشان از محافظه کاریشان نشأت میگرفت. او معضلات و مفاسد جامعه روسیه را تهدیدی برای بقای روسیه و وضع موجودش میدانست و به همین خاطر به عریان سازی و افشاء این مفاسد میپرداخت تا شاید بشود از تغییرات و طوفانهای ناگهانی جلوگیری کردم. گوگول فرزند جامعه خودش بود آنچه را که میدید و میشنید را انعکاس می داد و بر ای مردم خودش مینوشت. او آینه تمام قد جامعه روسی آن سالها بود.
«نیکلای گوگول» در سال1809 در اکراین چشم به جهان گشود. گوگول در روزهای آخر عمر به علت پریشانیهای ناشی از ناموفق بودند آثارش بیمار شد و از خوردن و نوشیدن امتناع کرد و به همین خاطر در چنین روزی در سال 1852 درگذشت.