سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۱:۳۸
کد مطلب : 66637

خيانت بزرگ آقاي بارناوا!

خيانت بزرگ آقاي بارناوا!
خسرو معتضد: در انقلاب كبير فرانسه تقريبا سواي اشراف و درباريان و يك طبقه جدابافته همه مردم فرانسه شركت داشتند و مي‌خواستند بناي ظلم و بي‌داد و غارتگري و مساله تفاوت خون آبي با خون قرمز را از ميان ببرند. «خون آبي»‌ خوني بود كه اشراف فرانسه مدعي بودند در رگهايشان جريان دارد و آن خون كه خون اشرافي و اصيل زادگي است با خون عوام الناس و طبقه پست تفاوت دارد و نبايد خون اشراف به خون عوام الناس آغشته شود. نظير تفاوتهايي كه در هند باستان به عنوان «كاست‌»ها متداول بود و مي‌دانيد كه در هند طبقه‌اي بودند كه «نجس يا پاريا» يا «هريجان»‌ناميده مي‌شدند و پايين‌ترين طبقات بودند و هنديان بالا دست آنها را داخل آدم حساب نمي‌كردند و كارهايي چون كناسي و مرده سوزي و غيره به آنها محول مي‌شد و همه از آنها نفرت داشتند. مرحوم گاندي سعي كرد آن تفاوتها را بردارد كه نشد. مثل طبقات هفتگانه ايران پيش از اسلام كه به نظر من يكي از بزرگترين علل و عوامل گسترش اسلام بدان سرعت و آ‌ساني در ايران، نفرتي بود كه مردم ايران به ويژه هوتوخشان يا پيشه وران و اهل صناعت و نيز واستريوشان (يا كشاورزان و روستاييان)‌كه بار توليد مايحتاج و آذوقه و مالياتها به گرده آنها بود، از اين طبقه ياري داشتند و رفتن از طبقه‌اي به طبقه بالاتر امكان نداشت. به هر حال مردم فرانسه قيام كردند اما انقلاب سريع و تند و افراطي شد. انقلابيون لويي شانزدهم و ملكه ماري آنتوانت شاه و ملكه را در سياستگاه با گيوتين گردن زدند. افراطي‌هايي مانند دانتن و مارا و روبسپير سن ژوست به ميان صحنه آمدند. مارا روزنامه دوست ملت را چاپ مي‌كرد. مي‌نوشت «بايد روزي 500 تن تا 1000 تن اعدام شوند تا انقلاب به ثمر برسد». روبسپير احكام اعدام را تند تند امضاء مي كرد دانتن در مجلس با سخنراني‌هاي آتشين خود شرر به جان مردم مي‌انداخت احزاب ژيرندون،‌كوردوليه مونتانيارها و از همه تندتر ژآلوين همه در انقلاب سهمي داشتند. آنها همه صميمي و خالص ولي تندرو و افراطي بودند انقلاب كه پيروز شد مردم با هجوم ارتشهاي انگلستان و پروس و اتريش و روسيه مواجه شدند. شاعري به نام روژه دوليل پيدا شد و سرود «مارسي يز» را ساخت و خون مردم را به جوش آورد تا بيگانگان را از كشور راندند. اما «فوكيه دو تنويل»‌دادستان انقلاب،‌ مرد آبله‌رو و زشت‌روي عقده‌اي كه سوابق سويي هم در اغفال زنان و اختلاس و دزدي داشت هر روز حكم اعدام صادر مي‌كرد. احزاب «ژبيرندون»، «كوردوليه»، «مونتانيار»‌ (كوهستاني‌ها)‌ همه و همه تصفيه شدند. بر تمام مردان انقلابي و سرشناس و فداكار و مشهور انگ خيانت زده شد. ميرابو كه قبل از به پيروزي رسيدن انقلاب بر اثر بيماري مرده بود سالها بت انقلابيون بود. اما او هم از اتهام مصون نماند چون نامه‌هايي به دست آمد که او با لويي شانزدهم شاه اعدام شده و همسرش با ملكه مارس آنتوانت ارتباط داشته است به او مهر خائن زده شد در حالي كه ميرابو در زماني مرد كه صحبت جمهوري نبود. صحبت مشروطيت و سلطنت مطابق قانون بود. اما او را هم لجن مال كردند كه با مارس آنتوانت ارتباط داشته است و هزار تهمت به او زدند مجسمه‌اش را كندند و به مزبله انداختند و نام او از ليست انقلابيون حذف شد. بارناوا يك انقلابي بزرگ، خطيب مشهور و مرد مورد علاقه مردم بود. سخنراني‌هاي او لرزه بر تن دشمنان انقلاب مي‌انداخت روزي روزنامه‌ها او را هم خائن ناميدند و خيانت بزرگ آقاي بارناوا را «تيتر صفحه اول كردند. روزي آمدند و حتي الهه خرد درست کردند و تاريخ را هم عوض كردند و اسامي من درآوردي گذاشتند و از مردم خواستند آن مجسمه را جانشين مذهب مسيح بكنند. حزب ژاكوبين سر همه را خورد، دانتن اعدام شد، همان دانتن پدر انقلاب «مارا»‌به وسيله دختري كه مارا دستور اعدام شوهر بي گناه او را داده بود ترور شد. ژيرندون‌ها،‌ كوردوليه‌ها،‌مونتانيارها همه محاكمه و همه نابود شدند. بعد نوبت ژاكوين‌ها رسيد كه ژاندارمهاي محافظ آنان كودتا كردند وچهل نفرشان را گرفتند و خود روبسپير و دوستانش فوكيه تنويل را به گيوتين سپردند و عصر كنوانسيون پايان يافت فريادهاي زنده باد و مرده باد در جريانهاي بعد از هر انقلابي چندان مهم نيست. حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: «اين گونه احساسات چون توده شن صحراست كه با بادي برمي‌خيزد و با بادي فرو مي‌نشيند». اينكه كي خادم است و كي خائن،‌از خلال فريادهاي خشمگينانه و گاهي مصنوعي اعلام و ثابت نمي‌گردد. ملتي عاقل و پاينده و لايق آزادي توام با نظم است كه درايت و كياست و دورانديشي را پيوسته مد نظر د اشته باشد انقلاب كبير فرانسه كه بيش از يك ميليون كشته به جا گذاشته در فرجام به نقطه صفر رسيد. سرتيپي جوان به نام ناپلئون با گماردن تفنگداران خود در خيابانهاي پاريس و استقرار ده قبضه توپ همه را متفرق كرد. جمهوري را به نظام كنسولي (دايركتوار)‌و پنج سال سه کنسولي را به امپراتوري بدل كرد. هر سال انقلاب فرانسه در روز چهاردهم ژوئيه جشن گرفته مي‌شود تمام فرانسويها در اين روز شادي مي‌كنند. اما فرانسه به علت تندرويهاي حزب ژاكوبن فقط از سال 1789 تا 1798 طعم آزادي توام با وحشت و ترور را چشيد. چقدر مردم به وسيله دستگاه گيوتين كه دكتر ايگناس گيوتين آن را اختراع كرده بود اعدام شدند. چه مناظر محوشي در زندانهاي «تاميل» و كنسرپژي گذشت. هر كس مي‌توانست به ديگري اتهام بزند و او را خائن بنامد. مي‌گويند آندره شينه شاعر و لاوازيه فيزيكدان بزرگ را وقتي به ميدان انقلاب يا ميدان اعدام مي‌فرستادند همه گريه مي‌كردند. عده‌اي افراد خود خواه، مستبد، خونخوار مانند ماكسي ميلين روبپسير، راحتي و آسايش را به مردم فرانسه حرام كردند. آنها از صبح تا شام به دنبال شر و توطئه و اتهام بودند. آن قدر مردم را خسته كردند تا به تنگ آمدند. ملت گفتند: بس است، بس‌است، بس‌است. اين آقاي قذافي و علي عبدالله صالح هم روزهاي اول زمامداريشان مثل همين روبسپير و مار او دانتون بودند و مرتبا دم از خون و كشتار و تصفيه مي‌زدند. خيلي هم جنايت كردند. كم كم عيش و عشرت پيشه كردند مانند قذافي حرمسراي چهارصد محافظ مونت به راه انداختند. حالا هم دل از حكومت نمي‌كنند. ولي مردم خسته شده‌اند ديگر طاقت تحمل آنها و دزدي و اختلاس زندگي فرعونيشان را نمي‌آورند. بازگرديم به ناپلئون كه از آشوب فرانسه استفاده كرد و با ايجاد نظم جاده قدرت را صاف كوبيد سلطنتي پرتجمل به راه انداخت. بر سر جاه طلبي‌هاي نظامي خود در 67 جنگ شركت جست و تاج امپراتوري به سر گذاشت و پر هزينه‌ترين جشن‌ها را گرفت و در طول يك شب 14 مارشال بر ژنرالهاي فرانسه افزود و در سال 1812 در جريان جنگ با روسيه 500 هزار سرباز فرانسوي و ايتاليايي و لهستاني را به استپ‌هاي يخبندان روسيه برد و با 95000 باقي مانده سپاهيان زنده مانده بازگشت و بالاخره سلطنت، ميراث انقلاب، ممالك منضم شده به فرانسه را از دست داد و در 1821 پس از پنج سال تبعيد در جزيره بد آب و هواي سنت هلن در اقيانوس هند چشم از جهان فروبست و ارتجاعي‌ترين و فاسدترين حكومت سلطنتي فرانسه يعني برادران و پسرعموهاي لويي شانزدهم را بر فرانسه مسلط ساخت و فرانسه تا 1871 جمهوري نشد و در آخر دست پادشاهان بوريون اوريتان و ناپلئون سوم بي‌مصرف بود. تاريخ عبرت و تنبه آموز است. كشور نياز به ثبات و آرامش دارد و كشور نياز سازندگي است. كشور بايد تا مي‌تواند از بحران و اغتشاش و در هم ريختگي احتراز كند امروز بايد مردم را تشويق به سرمايه گذاري و سازندگي كرد. به فريادهاي زنده باد و مرده باد غره نشويم آرامش، ثبات، اصلاحات، سازندگي به همه امور رجحان دارد. بنده ادوار مختلف تاريخ اين مملكت را طي اين 68 سال عمرم ديده‌ام. اصلا از زنده باد و مرده باد خوشم نمي‌آيد. يك روز حسين مكي سرباز فداکار بود و روز ديگر سرباز خطاكار يك روز جلوي پايش در آبادان گاو و شتر مي‌كشتند. يك روز پس از 28 مرداد 1332 چون از دولت زاهدي انتقاد كرد در خيابان جلويش را گرفتند و آنقدر زدندش كه بيهوش شد به آزادي، دموكراسي، وجود انسانها احترام بگذاريم نابود گردد عصرش گذشته مرگ بر اين و آن بس است بايد فرياد برآوريم بسازيم، بسازيم، ايران را زيبا و سرفراز و دوست داشتني‌تر از اين كه هست كنيم بايد به دامان رسول و علي(ع) و ائمه اطهار بياويزيم كه ما را از دروغ و نفاق و تهمت حفظ و مصون دارد. به هر نقطه ايران سفر مي‌كنم احساس غرور و شادي مي‌كنم كه كشوري بدين پهناوري و با اين همه استعداد طبيعي داريم. ايران روي درياي نفت و گاز و انواع معادن قرار دارد اما قوانين و مقررات پيچيده دست و پاي همه را بسته است. كافيست مديري لايق و دلسوز در راس يك وزارت،‌ يك استانداري، يك شركت،‌يك سازمان قرار گيرد تا همه چيز را به تحرك وادارد در تمام موارد بايد دورانديشي را رعايت كرد. به هم زدن يك وزارتخانه، ادغام چند وزارتخانه در هم، انحلال يك سازمان پژوهشي بدون بررسي ها و نجنبيدن‌هاي دقيقي كه ماهها بايد صرف آن شود كار صحيحي نيست. شنيدم پژوهشگاه سي چهل هكتاري وزارت نفت را كه 2000 كارشناس و تكنسين دارد و در غرب تهران نزديك استاديوم آزادي قرار دارد مي‌خواهند به هم بزنند، مانند گوشت قرباني هر تكه‌اش را بين وزارتخانه‌اي تقسيم كنند، قسمتي را به استانها بفرستند و اين موسسه عظيم پژوهشي را مثله كنند. خيال مي‌كنند انتقال كارشناسان به اين آساني است هر كشور خارجي آنها را با شرايط عالي مي‌پذيرد و بردن آنها به شهرستاني دورافتاده كار درستي نيست؟ خيال مي‌كنند شهرهاي ايران لوس آنجلس و نيويورك و سانفرانسيسكو است كه كار در واشينگتن با آن شهرها براي ديگر كارشناس آمريكايي بي‌تفاوت است. در اين گونه امور بايد تعقل و بردباري به خرج داد شنيدم روزي رضاشاه از سرلشكر جهانباني پرسيد: شما رئيس اداره كل صناعت هستي چرا پروژه ذوب آهن چند ماه است معطل مانده؟ سرلشكر جهانباني گفت: قربان من يك ماه است رئيس اداره كل صناعت شده‌ام احداث كارخانه ذوب آهن نياز به مطالعات دقيق،‌ انتخاب محل مناسب، درنظرگرفتن رودخانه‌اي با آب كافي تربيت مهندس و هنرآموز دارد. تشكيلات، بودجه‌ طراح اوليه مي‌خواهد. رضا شاه گفت: من اين حرفها را نمي‌فهمم ده روزه بايد ترتيب خريد كارخانه و احداث ذوب آهن داده شود فقط ده روز مهلت داري!‌جهانباني كه فرد تحصيلكرده‌اي بود گفت: قربان نمي‌شود ده روزه كارخانه ذوب آهن راه انداخت. شاه گفت فضولي موقوف، خود را به دژبان قرارگاه كل معرفي كن، بازداشت هستي. حتي او را خلع درجه و زنداني كرد به اتهام تمرد از دستور مافوق، جانشين ا و ده روزه معامله را با يك كمپاني فرصت طلب آلماني جوش داد. 23 ميليون دلار كشور را زير بار خرج برد. كشتي حامل اولين پارتي وسايل ذوب آهن زماني وارد درياي سرخ شد كه بين ايتاليا با انگليس و فرانسه جنگ آغاز شده بود. انگليسي‌ها كشتي ايتاليايي را توقيف كردند. وسايل راه آهن را در بيابانهاي اطراف بندر عدن در همين يمن كه مستعمره‌اش بود رها كردند. آن قدر زير آفتاب ماند كه پوسيد. ديشب در روزنامه اطلاعات سال 1330 مي‌خواندم بعضي از صندوقهاي حامل وسايل ذوب آهن سال 1330 از آلمان به ايران رسيده و تحويل داده شده بود كه به درد اين دنياي ما نمي‌خورد. حرف اساسي من اينست به جاي هاي و هوي و جنجال و وعده‌هاي انجام نشدني و وعده مديريت دنيا بهتر است آرام و سنجيده و متين و منطقي براي كشوري كه اين قدر نياز به كار و عمران و اين همه نيروي عظيم الشان را دارد فكر اساسي بكنيم و مملكت را به شاهراه پيروزي و موفقيت برسانيم. به خدا سوگند ساختن ايران بسيار آسان است. جگرم مي‌سوزد و هر سال پنج ميليون ايراني به كشور همسايه مي‌روند و ميلياردها دلار خرج تفريح تابستاني آنها مي‌شود مگر ما سواحل درياي كاسپي نداريم؟ مگر جزير كيش ندارم؟ مگر اين همه جنگل و گردشگاه و هتل نداريم. چرا، همه چيز داريم ولي حق حيات براي مردم قائل نيستيم. در يكي از شهرهاي جمعي مرد و زن براي پيك نيك كه حق هر شهروند در هر جاي دنياست به باغي رفته‌اند. عده‌اي اراذل و اوباش ظاهرا به بهانه حفظ شئون به باغ ريخته به چند زن تجاوز كرده‌اند. مگر گردش و پيك نيك جرم است؟ برويد كتابهاي سفرنامه سياحان در قرون متمادي را بخوانيد. مردم به باغ‌ها مي‌رفته‌اند. سعدي‌ و حافظ و خيام به باغ مي‌رفته‌اند. جايي عده‌اي رفته‌اند يك عده مرد و زن را گرفته‌اند بعد معلوم شده اينها همه زن و شوهر هستند، فاميل هستند. آخر دور يك آش رشته نشستن يا باقالي پلو خوردن كه جرم نيست در عوض ساعت 9 شب عده‌اي زده‌اند امام جماعت يك دانشگاه را با يك بطري شكسته از يك چشم آسيب رسانده‌اند در آن حول و حوش از مامورين کسي نبوده كه به داد آن مرد روحاني محترم برسد. پرستار را فرستاده‌اند خانه يك ديوانه مجنون خطرناك ، مرد ديوانه پرستار را گرفته چند بار به درخت و ديوار كوبيده و او را دچار ضربه مغزي كرده است. به راستي آدم متاثر و متعجب مي‌شود. از صبح تا شب داريم به هم فحش مي‌دهيم و تهمت مي‌زنيم. آخر كي اعتبار و عزتي براي مملكت و شخصيتهاي آن مي‌ماند؟
https://siasatrooz.ir/vdchq-n-.23n-xdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی