آمریکا بر اساس راهبرد ۲۰۲۵ خود وریکرد به شرق را محور سیاستهای خود قرار داده است در حالی که در ظاهر ادعا شده این رویکرد در قالب تعاملی بوده است حال آنکه روند رفتاری آمریکا حقیقتی ورای آن را نشان میدهد. سیاستی که شاید بتوان گفت اوج آن اشغال افغانستان به بهانه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بوده بگونهای که از یک سو حضور نظامی آمریکا در منطقه را تشدید کرد و از سوی دیگر زمینه ساز بحرانهای امنیتی و تشدید خطر تروریسم شده است. نکته بسیار مهم آن است که تمام این تحرکات یک اصل مهم دارد و آن تحرکات آمریکا علیه چین است. بر اساس گزارشهای منتشره آمریکا در مرحله نخست چین را بزرگترین تهدید اقتصادی می داند و لذا تمام ابزارها را برای مقابله با این کشور به کار گرفته است. زمانی رویکرد آمریکا در قالب ادعاهای حقوق بشری نمود می یافت بویژه اینکه تحریک منطقه تبت و شخص دالایی لاما را در دستور کار کاشت.
این رویه در سالهای اخیر ابعاد جدیدتری گرفته و آمریکا عرصههای مختلفی را علیه پکن گشوده است. بخشی از این اقدامات در قالب تعرفههای اقتصادی علیه چین بوده است و بخشی نیز در قالب سیاست تحریمی علیه سایر کشورها. هر چند در ظاهر تحریم کشورهای دیگر مانند ایران تنبیه این کشورها بوده اما در بعد کلان نوعی جنگ آمریکا با اقتصاد چین نیز در برگرفته است.
بعد دیگر هزینه سازی واشنگتن را تحریک جدایی طلبی در چین واحد تشکیل می دهد که اقدامات آنها در حمایت از تایوان و نیز بحرانهای اخیر در هنگ کنگ نمودی از این وضعیت است. مرحله دیگر این تحرکات در رویکرد به کشورهای همسایه جین در دریای چین جنوبی نمود یافته بگونهای که آمریکا به دنبال سهم خواهی این کشورها از منابع این منطقه بوده که عملا به صف بندی آنان در برابر چین منجر شده است. آمریکا همچنین به بهانه مقابله با کره شمالی و امنیت کشورهای منطقه در برابر چین به گسترش نظامی گری در این منطقه پرداخته که عملا هزینه سازی برای پکن بوده است. نکته مهم آن است که سیاست های آمریکا به همین جا ختم نشده و امروز در حالی جهان با محوریت چین درگیر بیماری کرونا است که آمریکا با ایجاد جنگ تبلیغاتی و بزرگ نمایی وضعیت داخلی چین سعی در تخریب جایگاه جهانی پکن و دور ساختن سایر کشورها و ساختارهای اقتصادی از روابط با چین است. نکته مهم آن است که آمریکا به جای کمک رسانی به مردم چین در حالی سوء استفاده از این وضعیت برای نابود سازی اقتصاد چین است. رفتاری که ابعاد دیگری از رفتارهای ضد انسانی آمریکا را آشکار میسازد و نشان می دهد که آمریکا نه ناجی بشریت که محور بحرانهای جهانی است و مقابله با آن میتواند مولفهای مهم برای تحقق صلح و امنیت جهانی باشد.
نویسنده: فرامرز اصغری