میگفت: پنجاه سال پیش که تازه شغلی را در یکی از شرکتهای شهر پیدا کرده بودم و خانواده هم از این شغل بسیار خوشحال بودند و من، جوانی باانرژی که توانستم خودی نشان بدهم مسئول بودم که هر صبح پنجشنبه همراه با پوشهای از اسناد تنظیمشده هفتگی در دفتر مرکزی این شرکت واقع در تهران حاضر باشم و پوشه پلمپ شده را تحویل بگیریم و برگردم.
آن زمان اتوبوسهای مسافربری سر شب از اصفهان به تهران حرکت و قبل از اذان صبح مسافران خود را در خیابان بوزرجمهری سابق پیاده میکردند که البته آن وقت صرف نمیکرد برای چند ساعت به یکی از مسافرخانهها رفت و کرایه یک شب را پرداخت کرد. از این نظر هرکس خودش را به یکی از چند مسجد این منطقه که معمولا شبانهروز باز بودند میرساند و تا اذان صبح چرتی میزد و پس از ادای نماز جماعت و خوردن صبحانه در یکی از کافههای فراوان که معمولا از آش شلهقلمکار تا نیمرو، پنیر، کره و خامه همهچیز داشتند، میخورد و با خیال آسوده بهسوی مأموریت میرفت که اگر این سفرها در زمستان بود، مساجد بهترین و گرمترین پناهگاه این قشر از جامعه بهحساب میآمد؛ اما امروز ورق برگشته زیرا این اماکن مقدس که باید مأوای مسلمانان و خانه امید آنها باشد به واحدهایی تبدیل شده تا نیمساعت قبل از هر نوبت نماز باز و بلافاصله بعد از انجام این فریضه بسته شوند که با این اقدام درهای خیر هم به روی نیازمند مسدود گردد!
حالا از نیمقرن پیش به امروز برمیگردیم که میگفت: حدود ساعت 4 صبح بود که به تهران رسیدم. نماز صبح را خواندم و کمی استراحت کردم تا هم هوا روشن شود و هم خستگی چندساعته مسیر و راه را به در کنم و بعد راهی کارم شوم، چون من یک زن بودم و در آن وقت از زمان و در شهر غریب جایی امنتر از خانه خدا سراغ نداشتم؛ اما مسئول نمازخانه راهآهن همچون زندانبانان با همان قاطعیت وارد شد و با لحنی تند و صدایی بلند فریاد زد: نمازخانه تعطیل است. بیرون بروید که مسجد خوابگاه نیست، درست عصر همان روز هم که کارهایم تمام شد اما فرصت نکرده بودم نمازهایم را اول وقت بخوانم بهسرعت خودم را به نزدیکترین نمازخانه یعنی متروی صادقیه رساندم تا قضا نشود اما باکمال تعجب دیدیم در مسجد بسته است. وقتی موضوع را با انتظامات مترو مطرح کردم که چرا نمازخانه بسته است جواب داد اطلاعی ندارم و اصولا به ما مربوط نیست! گفتم یعنی من در همین محوطه پرتردد و شلوغ مترو نمازم را بخوانم که قضا نشود؟ جواب داد: میخواهی بخوان، میخواهی نخوان. گفتم که به ما مربوط نیست! من هم از سر ناچاری همان گوشه به نماز ایستادم و آنچه که باید را از طریق ذهنم خدمت خداوند باریتعالی عرض کردم.
یادمان است که همین مساجد در طول دفاع مقدس پایگاههای بااهمیت دینی، فرهنگی، اجتماعی، نظامی و حتی تدارکاتی جبههها بودند اما انگار هرچه جلوتر آمدیم، این امور حساس ضمن وظایف عقیدتی از مساجد گرفته و به مراکز فرهنگی و آموزشگاهها سپرده شده و مساجد محدود و مختصر به اقامه نمازها در ایکی ثانیه و همچنین برگزاری مراسم اموات برگزیده شده است!
سوأل اینجاست که آیا با این روش میتوان حق خانه خدا را بهخوبی ادا کرد؟ و یا نظر حاجآقا قرائتی را تکرار نمود که گفتهاند: «اذان الکترونیکی نه حنجرهای، در مسجد باز میشود و یکساعت بعد از نماز در مسجد را میبندند.» البته بعضی از خدام در جواب اعتراضات متدینین که میخواهند اوقات بیشتری را در مساجد سپری کنند تا نمازهای مستحبی یا قضا را در آرامش بخواند میگویند: «اینجا فرش و لوازم گرانقیمتی داریم. نمیشود اطمینان کرد و در مسجد را باز گذاشت تا هرکس هر وقت خواست بیاید و برود!» که ما هم در جواب میگوییم: مسجد یعنی فرشهای حصیری و محیطی کاملا بیریا از تظاهرات موجود زیرا اگر کسی قصد تقرب داشته باشد از علی «ع» میآموزد که فرمودند: «تیرهایی که از کمان دررفته و به من اصابت کرده است را در زمانی که نماز میخوانم از تنم بیرون بکشید.»
بارها شاهد بودیم در پیادهروها و کنار مساجدی با درهای بسته کسانی که با وقت تنگ مواجه شدهاند روی فرش یا روزنامهای به خواندن نماز مشغول هستند. درحالیکه یکی از نهادهای اقماری وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی با بودجهای کلان نمایشگاههایی را با عنوان مسجد تمدن ساز در تهران و قم برپا کرده است! بهتر نیست اینگونه بودجهها صرف مساجد پراکنده سراسر کشور شوند تا بتوانند خادمان بیشتری را به کار گیرند و بالطبع زمان فراختری را به انجام فریضه نماز در مساجد اختصاص دهند که درهای خیر به روی نمازگزاران بسته نباشد؟!
آن زمان اتوبوسهای مسافربری سر شب از اصفهان به تهران حرکت و قبل از اذان صبح مسافران خود را در خیابان بوزرجمهری سابق پیاده میکردند که البته آن وقت صرف نمیکرد برای چند ساعت به یکی از مسافرخانهها رفت و کرایه یک شب را پرداخت کرد. از این نظر هرکس خودش را به یکی از چند مسجد این منطقه که معمولا شبانهروز باز بودند میرساند و تا اذان صبح چرتی میزد و پس از ادای نماز جماعت و خوردن صبحانه در یکی از کافههای فراوان که معمولا از آش شلهقلمکار تا نیمرو، پنیر، کره و خامه همهچیز داشتند، میخورد و با خیال آسوده بهسوی مأموریت میرفت که اگر این سفرها در زمستان بود، مساجد بهترین و گرمترین پناهگاه این قشر از جامعه بهحساب میآمد؛ اما امروز ورق برگشته زیرا این اماکن مقدس که باید مأوای مسلمانان و خانه امید آنها باشد به واحدهایی تبدیل شده تا نیمساعت قبل از هر نوبت نماز باز و بلافاصله بعد از انجام این فریضه بسته شوند که با این اقدام درهای خیر هم به روی نیازمند مسدود گردد!
حالا از نیمقرن پیش به امروز برمیگردیم که میگفت: حدود ساعت 4 صبح بود که به تهران رسیدم. نماز صبح را خواندم و کمی استراحت کردم تا هم هوا روشن شود و هم خستگی چندساعته مسیر و راه را به در کنم و بعد راهی کارم شوم، چون من یک زن بودم و در آن وقت از زمان و در شهر غریب جایی امنتر از خانه خدا سراغ نداشتم؛ اما مسئول نمازخانه راهآهن همچون زندانبانان با همان قاطعیت وارد شد و با لحنی تند و صدایی بلند فریاد زد: نمازخانه تعطیل است. بیرون بروید که مسجد خوابگاه نیست، درست عصر همان روز هم که کارهایم تمام شد اما فرصت نکرده بودم نمازهایم را اول وقت بخوانم بهسرعت خودم را به نزدیکترین نمازخانه یعنی متروی صادقیه رساندم تا قضا نشود اما باکمال تعجب دیدیم در مسجد بسته است. وقتی موضوع را با انتظامات مترو مطرح کردم که چرا نمازخانه بسته است جواب داد اطلاعی ندارم و اصولا به ما مربوط نیست! گفتم یعنی من در همین محوطه پرتردد و شلوغ مترو نمازم را بخوانم که قضا نشود؟ جواب داد: میخواهی بخوان، میخواهی نخوان. گفتم که به ما مربوط نیست! من هم از سر ناچاری همان گوشه به نماز ایستادم و آنچه که باید را از طریق ذهنم خدمت خداوند باریتعالی عرض کردم.
یادمان است که همین مساجد در طول دفاع مقدس پایگاههای بااهمیت دینی، فرهنگی، اجتماعی، نظامی و حتی تدارکاتی جبههها بودند اما انگار هرچه جلوتر آمدیم، این امور حساس ضمن وظایف عقیدتی از مساجد گرفته و به مراکز فرهنگی و آموزشگاهها سپرده شده و مساجد محدود و مختصر به اقامه نمازها در ایکی ثانیه و همچنین برگزاری مراسم اموات برگزیده شده است!
سوأل اینجاست که آیا با این روش میتوان حق خانه خدا را بهخوبی ادا کرد؟ و یا نظر حاجآقا قرائتی را تکرار نمود که گفتهاند: «اذان الکترونیکی نه حنجرهای، در مسجد باز میشود و یکساعت بعد از نماز در مسجد را میبندند.» البته بعضی از خدام در جواب اعتراضات متدینین که میخواهند اوقات بیشتری را در مساجد سپری کنند تا نمازهای مستحبی یا قضا را در آرامش بخواند میگویند: «اینجا فرش و لوازم گرانقیمتی داریم. نمیشود اطمینان کرد و در مسجد را باز گذاشت تا هرکس هر وقت خواست بیاید و برود!» که ما هم در جواب میگوییم: مسجد یعنی فرشهای حصیری و محیطی کاملا بیریا از تظاهرات موجود زیرا اگر کسی قصد تقرب داشته باشد از علی «ع» میآموزد که فرمودند: «تیرهایی که از کمان دررفته و به من اصابت کرده است را در زمانی که نماز میخوانم از تنم بیرون بکشید.»
بارها شاهد بودیم در پیادهروها و کنار مساجدی با درهای بسته کسانی که با وقت تنگ مواجه شدهاند روی فرش یا روزنامهای به خواندن نماز مشغول هستند. درحالیکه یکی از نهادهای اقماری وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی با بودجهای کلان نمایشگاههایی را با عنوان مسجد تمدن ساز در تهران و قم برپا کرده است! بهتر نیست اینگونه بودجهها صرف مساجد پراکنده سراسر کشور شوند تا بتوانند خادمان بیشتری را به کار گیرند و بالطبع زمان فراختری را به انجام فریضه نماز در مساجد اختصاص دهند که درهای خیر به روی نمازگزاران بسته نباشد؟!
حسن روانشید - روزنامه نگار پیشکسوت