سرگذشت غمبار قوت لایموت را باید از دهه ۱۲۹۰ شمسی به بعد مطالعه و کنکاش نمود تا به حقایق تلخ ناپیدا رسید که قبل از آن هر خانواده ایرانی تنوری در خانه داشت و با آن نان موردنیاز خود و همسایگان بی تنور را میپخت اما پسازآن بهمرورزمان نانوایی به شغلی تازه تبدیل شد تا تنورهای گلی بزرگتر شوند و خاکاره نجاران و خارهای بیابانها هم بهعنوان سوخت ارزش بیشتری پیدا کنند.
البته جنگهای جهانی اول و بخصوص دوم باعث بحران گندم و آرد شد تا نان حکم کیمیا پیدا کند و بعضی از شاطرهای گرانفروش و محتکر بهعنوان نماد توسط والیان و داروغهها به تنور داغ بیفتند و سرمایههایشان توسط گرسنگان به تاراج برود. همه آن دورانها سپری شد درحالیکه دراینبین صنف نانوا همچنان محروم ماند و هرگز نتوانست از حقوق حقه خود آنگونه که باید جانانه دفاع کند و از سوی دیگر دولتها هم از این گروه شغلی غافل بمانند یا حداقل چارهها را بیابند تا اگر فاجعهای ایجاد شد و هزاران واحد پخت سنتی یا صنعتی کوچک با بحران روبرو شدند آحاد ۸۵ میلیونی کشور گرسنه نمانند که تنها چاره منطقی برای برونرفت از این نگرانیها اینجا تعاونیهای تولید نان در گذشته بوده تا با خطوط تمام اتوماتیک ضمن حفظ کیفیت و کمیت و پخت شمارگان بالا در هر منطقه و شهر ایجاد شود زیرا با پیر شدن جامعه مشکل بعدی نبودن کارگری جوان برای ورود به این شغل سخت و طاقتفرسا خواهد بود. درصورتیکه آمارگران بخش خصوصی همانند دیگر کشورهای جهان در ایران هم حضور فعال داشتند و به مناسبتهای مختلف نقشه راه این زیرساخت را تهیه و در اختیار دستگاههای مسئول میگذاشتند.
قبل از اینها نیز بهدفعات هشدارهای لازم دادهشده که طی سه دهه اخیر تعداد شاغلان صنف نانوا بهشدت کاهش یافته و عدد قابل توجهی از واحدها نیز تعطیل شدهاند که این روند همچنان ادامه دارد زیرا علاوه بر معضلات قبلی عدم صرفه واحدهای کوچک انگیزهای برای تأسیس مجدد ایجاد نمیکند و چارچوبها و بخشنامههای ابنالوقت اخیر هم به سونامی رکود و بحرانی تازه تبدیل شده است. یکی از پیشکسوتان همین صنف که مویی سفید کرده است، میگوید: «چهار کارگر واحد پخت نان بربری که برای من کار میکنند بالای پنجاه سال سن دارند و هرروز نگرانم که یکی از آنها به دلایل متعدد ازجمله ناتوانی جسمی سرکار حاضر نشود چون ناچارم خودم جور نبود او را بکشم. اگرچه دیگر در توانم نیست و در مقابل هرروز کار در فیزیکی ناچار میشوم یک هفته در خانه بستری باشم. ماهانه بیستویک میلیون تومان اجاره محل واحد صنفی و حق السهم پروانه کسب را به مالک ازکارافتاده آن میدهم و حقوق و حق بیمه کارگران را نیز به عهده دارم و برای هر کیسه خمیرمایه که تا قبل از این ارزش چندانی نداشت باید دو میلیون تومان پرداخت کنم و هرسال نگران افزایش حقوق، بیمه، مالیات، آب، برق و گاز مصرفی باشم درحالیکه هرچه پیش میرود سهمیه آرد دولتی مغازهها هم تقلیل مییابد.
وقتی برای شکایت و درد دل به دفتر اتحادیه نانوایان میروم با چهرههای جوان و بیتجربهای تحت عنوان مدیرعامل، رئیس و اعضا روبرو میشوم که هیچ اطلاعی از وضعیت اینگونه واحدهای صنفی پرحاشیه و با مشقت کاری زیاد ندارند. بعضی از ماهها متوجه میشوم، اداره نانوایی نهتنها برای من نفعی نداشته بلکه ضرر هم کردهام اما به چه کسی باید گفت این رنجنامه را تا برای پایدار بودن قوت لایموت مردم ارزش و احترام قائل باشند. اگر نمیتوانند آن را گران کنند با تأمین یارانه بیشتر اجازه ندهند این واحدها تعطیل شوند و مشکل و مسئله تازهای را برای دولت ایجاد نمایند. باور داشته باشیم امنیت تأمین و پخت نان برای مردم مهمتر از استفاده از مربیان خارجی فوتبال است تا پس از مدتی ناچار شوند هزاران دلار جریمه و خسارات به آنها و سازمانهای بینالمللی ورزشی پرداخت کنند!
تأمین نان مردم نسبت به اهدای خودروهای لاکچری به ورزشکاران به خاطر مدالآوری اهمیت بیشتری دارد و اگر نمیتوانند از این تعداد قابلتوجه نانوایی در سطح کشور حمایت و پشتیبانی کنند پس هر چه زودتر به ایجاد واحدهای بزرگ و صنعتی تولید نان و توزیع آن از طریق فروشگاههای زنجیرهای و مارکت ها بپردازند تا خدای ناخواسته پس از بحران آب با چالش دیگری به نام نبودن نان مواجه نباشد و با این اقدام اصولی دهها هزار کارگر این شغل به دیگر قسمتهای اقتصادی کشور بروند و در آینده نیز نگرانیهای تازه به وجود نیاید.» امروز اگر میبینید هر ایرانی به طریقی میتواند قوت لایموت خود را تهیه کند تنها به این دلیل است که کارگران شاغل در این حرفه از افراد ضعیف و نیازمند جامعه هستند که اگر یک روز سرکار حاضر نشوند، کمیتشان لنگ است اما زمانی که خطوط تولید نان سنتی در شهرهای کوچک و بزرگ راهاندازی شد اینها هم میتوانند به صورتی در آن دخیل باشد البته اگر بهصورت تعاونی اداره شود تا برای همیشه هم خیال دولت و هم خیال جامعه آسوده بماند.
از این مسئله بهظاهر بیش با افتاده بهراحتی گذر نکنید که اگرچه امروز همانند بیماری خاموش دیابت یا فشارخون است اما در آینده میتواند به یک سرطان غیرقابل علاج تبدیل شود که آتشی شعلهور و سوزنده زیر خرمن است!
البته جنگهای جهانی اول و بخصوص دوم باعث بحران گندم و آرد شد تا نان حکم کیمیا پیدا کند و بعضی از شاطرهای گرانفروش و محتکر بهعنوان نماد توسط والیان و داروغهها به تنور داغ بیفتند و سرمایههایشان توسط گرسنگان به تاراج برود. همه آن دورانها سپری شد درحالیکه دراینبین صنف نانوا همچنان محروم ماند و هرگز نتوانست از حقوق حقه خود آنگونه که باید جانانه دفاع کند و از سوی دیگر دولتها هم از این گروه شغلی غافل بمانند یا حداقل چارهها را بیابند تا اگر فاجعهای ایجاد شد و هزاران واحد پخت سنتی یا صنعتی کوچک با بحران روبرو شدند آحاد ۸۵ میلیونی کشور گرسنه نمانند که تنها چاره منطقی برای برونرفت از این نگرانیها اینجا تعاونیهای تولید نان در گذشته بوده تا با خطوط تمام اتوماتیک ضمن حفظ کیفیت و کمیت و پخت شمارگان بالا در هر منطقه و شهر ایجاد شود زیرا با پیر شدن جامعه مشکل بعدی نبودن کارگری جوان برای ورود به این شغل سخت و طاقتفرسا خواهد بود. درصورتیکه آمارگران بخش خصوصی همانند دیگر کشورهای جهان در ایران هم حضور فعال داشتند و به مناسبتهای مختلف نقشه راه این زیرساخت را تهیه و در اختیار دستگاههای مسئول میگذاشتند.
قبل از اینها نیز بهدفعات هشدارهای لازم دادهشده که طی سه دهه اخیر تعداد شاغلان صنف نانوا بهشدت کاهش یافته و عدد قابل توجهی از واحدها نیز تعطیل شدهاند که این روند همچنان ادامه دارد زیرا علاوه بر معضلات قبلی عدم صرفه واحدهای کوچک انگیزهای برای تأسیس مجدد ایجاد نمیکند و چارچوبها و بخشنامههای ابنالوقت اخیر هم به سونامی رکود و بحرانی تازه تبدیل شده است. یکی از پیشکسوتان همین صنف که مویی سفید کرده است، میگوید: «چهار کارگر واحد پخت نان بربری که برای من کار میکنند بالای پنجاه سال سن دارند و هرروز نگرانم که یکی از آنها به دلایل متعدد ازجمله ناتوانی جسمی سرکار حاضر نشود چون ناچارم خودم جور نبود او را بکشم. اگرچه دیگر در توانم نیست و در مقابل هرروز کار در فیزیکی ناچار میشوم یک هفته در خانه بستری باشم. ماهانه بیستویک میلیون تومان اجاره محل واحد صنفی و حق السهم پروانه کسب را به مالک ازکارافتاده آن میدهم و حقوق و حق بیمه کارگران را نیز به عهده دارم و برای هر کیسه خمیرمایه که تا قبل از این ارزش چندانی نداشت باید دو میلیون تومان پرداخت کنم و هرسال نگران افزایش حقوق، بیمه، مالیات، آب، برق و گاز مصرفی باشم درحالیکه هرچه پیش میرود سهمیه آرد دولتی مغازهها هم تقلیل مییابد.
وقتی برای شکایت و درد دل به دفتر اتحادیه نانوایان میروم با چهرههای جوان و بیتجربهای تحت عنوان مدیرعامل، رئیس و اعضا روبرو میشوم که هیچ اطلاعی از وضعیت اینگونه واحدهای صنفی پرحاشیه و با مشقت کاری زیاد ندارند. بعضی از ماهها متوجه میشوم، اداره نانوایی نهتنها برای من نفعی نداشته بلکه ضرر هم کردهام اما به چه کسی باید گفت این رنجنامه را تا برای پایدار بودن قوت لایموت مردم ارزش و احترام قائل باشند. اگر نمیتوانند آن را گران کنند با تأمین یارانه بیشتر اجازه ندهند این واحدها تعطیل شوند و مشکل و مسئله تازهای را برای دولت ایجاد نمایند. باور داشته باشیم امنیت تأمین و پخت نان برای مردم مهمتر از استفاده از مربیان خارجی فوتبال است تا پس از مدتی ناچار شوند هزاران دلار جریمه و خسارات به آنها و سازمانهای بینالمللی ورزشی پرداخت کنند!
تأمین نان مردم نسبت به اهدای خودروهای لاکچری به ورزشکاران به خاطر مدالآوری اهمیت بیشتری دارد و اگر نمیتوانند از این تعداد قابلتوجه نانوایی در سطح کشور حمایت و پشتیبانی کنند پس هر چه زودتر به ایجاد واحدهای بزرگ و صنعتی تولید نان و توزیع آن از طریق فروشگاههای زنجیرهای و مارکت ها بپردازند تا خدای ناخواسته پس از بحران آب با چالش دیگری به نام نبودن نان مواجه نباشد و با این اقدام اصولی دهها هزار کارگر این شغل به دیگر قسمتهای اقتصادی کشور بروند و در آینده نیز نگرانیهای تازه به وجود نیاید.» امروز اگر میبینید هر ایرانی به طریقی میتواند قوت لایموت خود را تهیه کند تنها به این دلیل است که کارگران شاغل در این حرفه از افراد ضعیف و نیازمند جامعه هستند که اگر یک روز سرکار حاضر نشوند، کمیتشان لنگ است اما زمانی که خطوط تولید نان سنتی در شهرهای کوچک و بزرگ راهاندازی شد اینها هم میتوانند به صورتی در آن دخیل باشد البته اگر بهصورت تعاونی اداره شود تا برای همیشه هم خیال دولت و هم خیال جامعه آسوده بماند.
از این مسئله بهظاهر بیش با افتاده بهراحتی گذر نکنید که اگرچه امروز همانند بیماری خاموش دیابت یا فشارخون است اما در آینده میتواند به یک سرطان غیرقابل علاج تبدیل شود که آتشی شعلهور و سوزنده زیر خرمن است!
حسن روانشید