رئیس پلیس راهور که اینقدر احساساتی باشد یحتمل پاسبانها هم به قول سهراب سپهری شاعر ميشوند. وقتی مصاحبه اخیر ایشان را خواندیم به چند گمانهزنی مختلف رسیدیم. یکی اینکه ایشان در سوییس زندگی ميکند و رئیس پلیس شهر زوریخ است. یکی دیگر اینکه ما در ایران زندگی نميکنیم و این خیابانها را در خواب دیدهایم.اما گمانهزنی اصلی این است که ایشان هم دریافتهاند قدر جنبه ملت غیور ما بالاست و دارند شوخي ميکنند چون خنده بر هر درد بيدرمان دواست. هر چند کار درد بيدرمان ما از دارو و دوا هم گذشته است. لبخند بزن جناب سرهنگ! همه چی آروم است و ما بسی خوشبختیم.
رئیس پلیس: برخی از دوربینهاي ما در حد فلاش زدن کار ميکنند.
ننجون: دستشان درد نکند. ما با بعضی از دوربینهایتان عکس سلفی هم گرفتهایم.
همه دوستان در شهرداری موضع ما را ميدانند.
ننجون: همانطور که قبلا عرض کردم درباره مواضع شما نميتوانم چیزی بگویم و از این بابت به دوستانتان در شهرداری حسادت ميکنم. لطفا بعدی!
ایدهآل من این است که یک روز تعداد پلیس در شهر به اندازه انگشت دست باشد.
ننجون: ایدهآل بعضیها هم این است که اصلا در شهر پلیسی نباشد تا ترافیک درست نشود و مردم به کار و زندگیشان برسند.
هرقدر سطح تماس پلیس با جامعه کمتر باشد، فساد هم کمتر است.
ننجون: جناب...! این الان خودزنی بود؟
یا واقعا به خودتان... دارید؟!
اما جرثقیل یک ابزار است...
ننجون: که در زمانهاي قدیم کمک ميکرد اشیای سنگین را برای ما حمل کند و امروز اتومبیلهاي پرسرعت را از گوشه خیابان بلند کرده و پرتابش ميکند توی یک کامیون که ملت درس عبرت بگیرند.
آنطور که من دیدهام شصت هفتاد درصد موتورسواران پشت چراغ قرمز توقف ميکنند.
ننجون: البته با توجه به هیبت جنابعالی در حضور شما بیشتر از شصت هفتاد درصد توقف ميکنند ولی سرتان را که بردارید تغییر مسیر ميدهند و در پیادهروها لایی ميکشند.