سرانجام سه تیرماه همهپرسی خروج و یا ماندن انگلیس در اتحادیه اروپا برگزار شد. در پایان شمارش آرا، مشخص شد که ۵۲ درصد رأیدهندگان به خروج انگلستان از اتحادیه اروپا رأی دادهاند. این همهپرسی در حالی برگزار شد که چند نکته مهم در آن مشاهده میشود. نخست آنکه در طی ماههای مانده به همهپرسی کامرون نخستوزیر و وزرایش تقلای بسیاری برای ماندن در اتحادیه صورت دادند اما نتیجه انتخابات معکوس خواست آنها رقم خورد. بر این اساس رای به خروج را باید انتقامگیری مردم از سران انگلیس دانست که برگرفته از بحرانهای داخلی و خارجی بویژه در حوزه اقتصادی است که سران لندن به مردم این کشور تحمیل کردهاند.
نکته قابل توجه آنکه ساختار اصلی حاکم بر انگلیس از ملکه گرفته تا مجلس لردها به عنوان گردانندگان اصلی انگلیس نیز به پشتیبانی کامرون در نیامده و این نشانگر طراحی این ساختار برای تغییر در بازیگران سیاسی است. رفتاری که بسیاری آن را قربانی کردن کامرون برای جلوگیری از تشدید ملیگرایی و اعتراضهای مردمی به ساختار سرمایهداری حاکم بر انگلیس است. دوم آنکه مردم اسکاتلند و ایرلند به ماندن در اتحادیه اروپا رای دادن این به معنای آن است که انگلیس دیگر بر اقمار خود نیز سلطه ندارد.
سوم نوع واکنش اتحادیه اروپا به این خروج بوده است. هر چند که این کشورها از این خروج ابراز نارضایتی کردهاند اما در نهایت بزرگان اروپا نبود انگلیس را چندان تاثیرگذار بر آینده اروپا ندانستهاند. این امر نشان میدهد که اروپا وابستگی چندانی به انگلیس ندارد و عملا آن را قدرتی تاثیرگذار در معادلات خود نمیداند و این یعنی نشانهای بر افول جایگاه منطقهای و جهانی انگلیس. در کنار این مسائل یک نکته قابل توجه وجود دارد و آن بهرهبراری ساختار اصلی حاکم بر انگلیس از این خروج است. با توجه به رفتارهای منطقهای و جهانی انگلیس میتوان گفت که کنار آمدن لندن با رای مردم برگرفته از ناتوانی آن در باجگیری از اتحادیه اروپاست که با این خروج به دنبال تحمیل هزینه بر اتحادیه است.
در همین حال این سناریو مطرح است که انگلیس جا مانده از اروپا به دنبال بازنگری در سیاست خارجی خود و حضور گستردهتر در مناطق حساس جهان از جمله غرب آسیا و آفریقا باشد تا به احیای نقش جهانی خود دست یابد. به هر تقدیر این همهپرسی را میتوان زمینهساز تغییراتی در ساختار درونی و بیرونی انگلیس دانست که برگرفته از تقلای سران این رژیم برای جلوگیری از ملیگرایی داخلی، کاهش مسئولیتهای منطقهای و احیای بازیگری در معادلات جهانی است هر چند که زنجیره چالشهای این کشور چنان گسترده است که تحقق این اهداف در کوتاهمدت را با ابهامات بسیاری همراه ساخته است.