در سالهاي بعد از انقلاب اسلامي، متاثر از تاثير گسترده و عميق آن در احياي فكر و فرهنگ ديني، جرياني با عنوان روشنفكري ديني هم شكل گرفت كه خواسته يا ناخواسته در پي در اختيار گرفتن موضع روحانيت در گفتمان ديني بود. اين جريان روشنفكري ديني، كه بعدها عناصر و چهرههاي وابسته به آن تلاش كردند تا عنوان نوانديشي ديني را بر آن بنهند، در واقع جرياني التقاطي بود كه ميخواست ميان گرايشهاي غربي دينستيز و گرايش قوي دينباور ايراني پيوند برقرار كند در حالي كه سنخ اين دو كاملا متفاوت و حتي كاملا متضاد بود. روشنفكري ديني را ميتوان يكي از دستاوردهاي ناقص جريان روشنفكري به شمار آورد در حالي كه خود جريان روشنفكري هم در ايران بيمار متولد شد و به رغم تلاش برخي از روشنفكران ايراني تقريبا هيچ گاه نتوانست بر مدار صحيح «تفكر و حقيقت» بماند و به جاي آنكه گرهي از كلاف در هم پيچيده جامعه و فرهنگ ايران- كه از يك سو وابسته به سنت ديرپا و مذهب جامعنگر و منسجم بوده و از سوي ديگر درگير تحولات جهاني و مواجه با پيشرفت سريع علوم و فنون در غرب داراي فرهنگ بسياري متفاوت- بگشايد بر بغرنجي آن افزود و- بياغراق و يكجانبهنگري- گاهي با سبقهاي خيانتكارانه انحرافاتي را باعث شد كه آثار آن تاكنون و بعد از اكنون نيز مانده و خواهد ماند.
چنين قضاوتي درباره جريان روشنفكري در ايران يكباره نااميدكننده است و البته بسيار چالشبرانگيز. اما واقعيتي است انكارناپذير كه شواهد بيشماري را در تاريخ ايران ميتوان براي آن يافت.
يكي از دلايل وضعيت خـــــــــاص روشنفكران ايراني كه چنين قضاوتي را درباره آن متبادر ميكند اين است كه اساسا «روشنفكري» محصولي وارداتي از اروپا به ايران بوده است و نه جرياني ريشهدار در فرهنگ و سنت ايراني (و به طريق اولي با فرهنگ و سنت ايراني در ستيز آشكار يا پنهان). روشنفكر در فرهنگ غرب آنگونه كه ادوارد سعيد آن را تعريف ميكند كسي است كه در امور مربوط به منافع و مصالح عمومي جامعه دخالت ميكند و از خود واكنش نشان ميدهد و علت وجودياش بازي كردن نقش نماينده همه آن مردم و مباحثي است كه در فرآيند جريان عادي، يا فراموش شده و يا پنهان نگه داشته ميشوند. سعيد تلويحا ميگويد اين تلقي ناظر بر استقلال روشنفكر از قدرت و ايدئولوژي است و البته با رعايت اصول اخلاقي.
در ايران اما روشنفكري بدين مفهوم ناياب و وجه مشخص آن نسبتش با «دين» و «سياست» و «قدرت» است كه نه متضمن استقلال آن از قدرت و نه بيطرفي ايدئولوژيك است. به طوري كه تقريبا در تمام دوره حيات روشنفكري در ايران روشنفكران يا «دينستيز»ند و «دينزدا» و يا «دينپيرا» و نيز يا «سياست»زدهاند و يا «سياستگريز» و يا «قدرتطلب» و يا «سلطهپذير». و البته در همه اين احوال، «غربزده» (دقيقا به مفهومي كه آل احمد ميگفت) و قبله آمال و آرزوهايشان را در غرب ميجويند و ميبينند.
اما دو نكته ظريف درباره جريان روشنفكري در ايران وجود دارد كه معمولا مغفول مانده و كمتر بدانها پرداخته و شكافته شدهاند. اين دو نكته در واقع دو ويژگياي هستند كه روشنفكران ايراني به آنها مباهات كرده و اگر اينها از جريان روشنفكري منفك شوند ديگر مشخصه مثبتي در آن نميتوان يافت. يكي از اين ويژگيها وجههاي است كه به واسطه «روشننگري» (كه در روشنفكري غربي درآميخته با جريان تفكر بوده) براي خود تراشيده است؛ بيآنكه واجد چنين خصلتي باشد. دقيقترين تعريف روشننگري را كانت ارائه كرده است: «روشننگري، خروج آدمي است از نابالغي به تقصير خويشتن خود. و نابالغي، ناتواني در به كار گرفتن فهم خويشتن است بدون هدايت ديگري.»
اين تعريف آشكار نشان ميدهد كه روشنفكران ايراني از آنجا كه اساسا در قالبي فرو رفتهاند كه عاريت از ديگري است (و اتفاقا از اين منظر و بدين دليل «دگر»انديش هستند) و نيز خويشتن خويش را باور ندارند و بر آن ميتازند و اين تاختن را نشانه تجدد ميشمارند، روشننگر نيستند. در واقع، روشننگري جرياني است كه در تاريخ انديشه در ايران سابقه طولاني- حتي درازتر از زماني كه در غرب اين مقوله مطرح شد- دارد. به خصوص در تاريخ تشيع، روشننگري از ملزومات فقه و اجتهاد بوده است. هم از اين روست كه ميان روشنفكري و روحانيت اصيل تشيع هيچگاه رابطهاي برقرار نشده است و حداكثر «التقاط» ميان اين دو جريان آن چيزي است كه از آن به عنوان «روشنفكري ديني» ياد ميشود. بدين ترتيب، ميتوان گفت كه برداشت آل احمد مبني بر اينكه خاستگاه دوم روشنفكري در ميان روحانيت است چندان مقرون به واقعيت نيست و آنچه او روشنفكري روحانيون پنداشته، روشننگري بوده است.
ويژگي دوم روشنفكر ايراني، دقيقا به معني «نوخواهي». چيز نو خواستن امر مذمومي نيست اما در فضاي تفكر و انديشه درجهاي پست به شمار ميرود؛ و آنچه در مقامي والا قرار دارد جستن است و نو جويي، كه با روشننگري پيوستگي عميقي دارد. خواستن بر نداشتن و ميل به داشتن دلالت داشته و سبقهاي نفساني دارد در حالي كه جستن دال بر حركت براي كشف و به دست آوردن است و سبقهاي عقلاني دارد. البته قصد ما در اينجا بازي با الفاظ نيست بلكه تلاشي است براي واكاوي ريشهها و روند انحراف (چه انحراف اخلاقي و چه انحراف عقلاني و فكري) روشنفكري كه از قضا در اكثر موارد نشاندهنده پيروي روشنفكران از خواست و تمايلات نفساني است تا تلاشي براي كشف واقعيت و حقيقت و ارتقاي عقل و تعميق فهم.
ادامه دارد...