وقتی «جان کری»، وزیر امور خارجه اسبق آمریکا در یادداشت خداحافظی و پسابرجامی خود، خطاب به دولت بعدی تصریح کرد که «هنوز تنش میان دو کشور وجود دارد و باید فشار بر ایران حفظ شود تا در برخی سیاستهای دولت ایران در زمینه حقوق بشر، برنامه موشکی، دخالت در امور کشورهای همسایه و حمایت از تروریسم و... تحولی ایجاد شود»، کاملاً روشن بود که او هدفگیری سایر مؤلفههای قدرت جمهوری اسلامی را به تیم ترامپ سپرده و از او خواسته که این وظیفه ناتمام را به سرانجام برساند.
دولت کنونی آمریکا، گرچه بجای صبر مزورانه دموکراتها، عجله کرد، توافق هستهای را «فاجعهبار» خواند و از آن خارج شد اما در کلیات، یعنی اصل تقابل با ایران اسلامی، ذرهای با دولت اوباما اختلاف نظر ندارد. دموکراتها معتقد بودند که باید گام به گام پیش رفت و با سوءاستفاده از پاشنه آشیل کشورمان در حوزه اقتصادی و معیشتی، فشار را تا جایی رساند که جمهوری اسلامی برای رونق اقتصادی، چارهای جز وادادگی و دست کشیدن از شاخصههای قدرت انقلاب - یعنی همان پارامترهایی که کری در نامه خداحافظی به آنها اشاره کرد - نداشته باشد ولی کلیدداران جمهوریخواه کاخ سفید به این روش اعتقادی نداشته و به دنبال برجامی جدید با محدودیتهای وسیع در همه ابعاد از جمله اقتصاد هستند.
پس دو جناح آمریکایی بر اصل تحریم و فشار اقتصادی به منظور تغییر محاسبات ایران اسلامی متفقالقولند اما باید دید که چرا چنین برداشت مشترکی دارند؟
ماجرا ازآنجا آغاز شد که برخی در داخل، توافق هستهای را باطلالسحر تحریمها برشمرده و دعوای اساسی میان نظام سلطه و انقلاب اسلامی را تا حد مشاجره هستهای و زانو زدن در برابر حریف برای رفع مشکل آب خوردن کشور تقلیل دادند! به فرمایش رهبر حکیم انقلاب اسلامی در جمع فرهنگیان «مسئله ایرادگیری آمریکا و تحریمهایی که علیه ما اعمال میکنند و دشمنیای که با ما میکنند، مربوط به انرژی هستهای نیست، این بهانه است؛ این را اگر گذاشتیم کنار، یک بهانه دیگر پیدا میکنند و همین دشمنی را میکنند. میگفتند نه آقا اینجوری نیست؛ حالا ملاحظه کردید که اینجوری است.» (۱۹ اردیبهشت ۹۷) به بیان سادهتر، دشمنان این مرز و بوم وقتی از زبان بعضی از مسئولین ارشد کشور میشنوند که مشکلات اقتصادی با توافق حل میشود، در نتیجه، هر چه در توان دارند برای فشار بر بخش معیشت جامعه از یکسو و امتیازگیری از سوی دیگر، بکار میگیرند تا کل نظام را از آرمانهایش خلع سلاح کنند؛ یعنی همان کاری که اوباما با فریب انجام داد و تحریمها را لغو نکرد و اقدامی که ترامپ، صراحتاً در دستور کار قرار داد و بناست تحریمهای نفتی و هستهای را بازگرداند.
بنابراین، مشکل اینجاست که نگاه بخشی از دستاندرکاران نظام برای حل مبنایی مشکلات اقتصادی، به جای ظرفیتهای داخلی، به وعده وعیدهای توخالی خارجی معطوف بوده و هست. جالب اینجاست که وقتی مزایای اقتصاد مقاومتی برای این جماعت احصاء میشود، از دو خصیصه «درونزایی» و «بروننگری»، شق آخر را میگیرند و اندر محاسن بروننگری سخنرانی و قلمفرسایی میکنند، غافل از اینکه این دو ویژگی، هموزن و همتراز یکدیگر نیستند.
واقعیت این است که درونزایی، مقدمه و پیشنیاز بروننگری است و کشوری که اولویت خود را در جذب سرمایههای خارجی بهمنظور توجیه بروننگری قرار میدهد، هیچگاه شانسی برای درونزایی نخواهد داشت. برای حل این معادله، ابتدا باید صفر تا صد ظرفیتهای داخلی برای فعال کردن پتانسیلهای مغفول مانده کشور بکار گرفته شود و چنانچه در این میان، نیازی به تأمین مایحتاج از خارج بود، باید از طریق کشورهای همسایه و همسو جبران شود نه از مسیر دولتهایی که در وضع تحریم علیه ما پیشتاز بودند. مقام معظم رهبری بهعنوان نظریهپرداز اقتصاد مقاومتی بارها تأکید کردهاند که دنیا، فقط چند کشور زورگو و مستبد اروپایی نیست و اولویت تأمین مایحتاج اندک داخلی بر این مبنا، باید کشورهای پیشرفته
آسیایی باشند.
وقتی این مقدمات فراهم شد و چرخ اقتصاد به چرخش افتاد، باید به سراغ تقویت توان داخلی رفت و مسلم است که برای توانمندسازی محصولات وطنی، حمایت از تولید و کالای داخلی تنها چاره کار است. این اتفاقی است که در بسیاری از اقتصادهای پیشرفته دنیا رخ داده و سالهاست که بهواسطه تعصب بر مصرف محصولات داخلی، به کشورهایی ثروتمند بدل شده و کارشان تا جایی رونق گرفته است که دیگر کشورها برای خرید کالاهایش مرغوبشان پشت در ایستاده و به آنها التماس میکنند.
نویسنده: حسین ارجلو