ریشه معاصر نظریه مقاومت به انقلاب اسلامی ایران باز می گردد که خود این انقلاب نیز به مؤلفههای مذهبی و انقلابی در مکتب شیعه وابسته است. مکتب تشیع با معارف عمیقی چون اعتقاد به مهدویت، وجود روحانیون و مراجع و رهبری دینی، عاشورا، شهادت، وحدت و اتحاد توانست بزرگترین انقلاب قرن را رقم بزند که درک این انقلاب برای بسیاری از اندیشمندان دشوار است. میشل فوکو (Michl Foucauit) اعتقاد به امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف را موتور محرکه هیجانات اجتماعی شیعه میداند و اعتقاد به مهدویت را عاملی ارزیابی میکند که مردم را در حالت آمادگی کامل قرار میدهد؛ زیرا وقتی انتظار فرج بر هر مسلمان شیعه واجب شد، آنها را در حالت آمادگی کامل قرار میدهد. بنابراین، آنها برای هر حادثهای آماده خواهند بود؛ بهویژه اینکه بر خود واجب میدانند زمینه ظهور امام عصر را فراهم کنند؛ پس نه تنها در آمادگی کامل قرار دارند، بلکه اقدام به اصلاح نیز در سرلوحه فعالیتهای آنها قرار دارد. شیعیان ایران، برای رسیدن به این آرمان، انقلاب خود را رقم زدند. حامد الگار، اندیشمند مسلمان آمریکایی، اعتقاد به مهدویت را یکی از عوامل زمینهساز انقلاب ایران ذکر میکند و
میگوید: «ریشه انقلاب، به موضوع امامت در دیدگاه شیعه و مسئله غیبت امام عصر عجلالله تعالی فرجه الشریف و پیامدهای سیاسی آن عقیده ارتباط دارد که تجلی عینی اعتقاد به نیابت است.»
با وجود نسبت مقاومت بهعنوان یک عقیده با انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن، نسبتی اصیل است و مقاومت بهعنوان یک کلیت واقعی نیز در معادلات سیاسی منطقه حضور دارد اما بهدلایل مختلفی چون تحمیل جنگ هشت ساله بر ایران و تمرکز اندیشمندان و تئوری پردازان انقلاب اسلامی به مسائل پیش روی نظام نوپای اسلامی و چگونگی حفظ آن، مانع از آن شد که تلاش های فکری برای تئوریزه کردن مفهوم فوق در مسیر صحیح و اصلی خود قرار گرفته و غفلت از توجه به این مفهوم را به همراه داشت. موضوعی که باعث شد تا در عرصه بینالملل ما با ضعف نظریه پردازی از سوی مؤلفان داخلی و اسلامی روبه رو باشیم و در جنگ رسانه ای و روانی دشمنان انقلاب اسلامی، محور مقاومت بهعنوان محور شرارت یا حامیان تروریسم معرفی شود.
این واقعیت موجب میشود سؤالاتی اساسی در ارتباط با نسبت مفهوم «مقاومت» با مفاهیم مطرح در علوم سیاسی مانند مفهوم «تغییر سیاسی» مطرح میشود. افزون بر آن، مقاومت به عنوان یکی از رهیافتهایی که جزء موج جدید نظریهپردازی در روابط بینالملل تلقی میشود چه نسبتی به نظریات هم عصر خود مانند نظریات پساساختارگرایی و معناگرایی دارد و رویکرد آن نسبت به ادبیات رئالیستی و مفاهیم مسلط آن مانند توازن قوا که پیش از آن مسلط بر روابط بینالملل بوده، چیست؟
واقعیت مسلم در این مسیر دشوار آن است که «مقاومت» بهعنوان یک مفهوم امروزه از حرکت و تکامل و رشد الگوی عینی آن یعنی «محور مقاومت» عقب مانده و مقاومت بهعنوان یک مفهوم آنگونه که می باید مسیر رشد و تکامل را طی نکرده و از این نظر مستلزم، توجه و تمرکز است و این سئوالات همچنان به قوت خود باقی ماندهاند:
۱- تعریف مقاومت و محور مقاومت چیست؟
۲- نسبت مقاومت بهعنوان یک مفهوم با نظریهها و مفاهیم مسلط پیش از خود بر ادبیات روابط بینالملل مانند رئالیسم و مفاهیم محوری آن مانند موازنه قوا چیست؟
۳- نسبت مقاومت با نظریههای هم عصر خود مانند نظریههای پساساختارگرایانه و معناگرا چیست؟
در پاسخ به این سئوالات باید گفت که مقاومت، مفهومی است که در برهههای مختلف مطرح و توسط تحلیلگران متعددی از زوایای متفاوتی مورد توجه قرار گرفته است. امروزه، مقاومت، ترتیباتی را در سطح منطقه غرب آسیا تشکیل داده که با عنوان «محور مقاومت» نقشی فعال در تحولات منطقه دارد. تبلور اندیشه مقاومت در عرصه عمل از طریق تشکیل محور فوق، اهمیت تلاشهای نظریه پردازانه در این زمینه را آشکار می کند. مهمترین اقدام در این باره، بررسی رویکرد مقاومت نسبت به نظام بینالملل و مبانی رئالیستی آن از یک سو و تبیین نسبت مقاومت با نظریههای معنا یا هویتگرای همعصر آن است.
تعریف و مفهوم مقاومت
مقاومت را ایستادگی، برابری، تقابل، پافشاری و پایداری همچنین به دوام و استحکام معنی میکنند.
معادل در عربی، «المقاومه» و «الممانعه» است. از نظر مفهومی، مقاومت، اقدامی است که ناظر بر اقدامات سلبی و ایجابی است. در زمینه اقدامات سلبی، نفی سلطه، مبارزه با استبداد و ظلم و از نقطه نظر مفهوم ایجابی، مفهوم مقاومت حول ارزشها و هنجارهایی مانند عدالتطلبی، اخلاق مداری و حقطلبی مفصلبندی میشود.
بهعنوان یک محور، اصطلاح مقاومت اولینبار در مقابل اصطلاح «محور شرارت» ابداعی جورج بوش استفاده شد اما امروزه، اصطلاحاتی مانند «محور الممانعه» و «محور المماطله» نیز به گستردگی استفاده میشود.
مقاومت، رئالیسم و مبانی رئالیستی نظام بینالملل
مقاومت از جمله نظریاتی است که در انتقاد نسبت به رئالیسم و نظام بینالملل شکل گرفته بر اساس مفاهیم رئالیستی متولد شدند. از این.رو، استخراج رویکرد مقاومت نسبت به مفاهیم رئالیستی مانند قدرت، توزان قوا و غیره ضروری است.
رویکرد نسبت به قدرت و کنشگران مشروع نظام بین.الملل
رئالیسم، اصالت را به قدرت آنهم در بعد نظامی
می دهد و بدین ترتیب بهعنوان رهیافتی «قدرت محور»معرفی میشود اما مقاومت، قدرت را نه قدرت نظامی بلکه قدرت ارزش ها و اعتقادات درنظر گرفته در نتیجه رهیافتی «معنامحور» در نظر گرفته میشود.
در زمینه بازیگری، رئالیسم، عرصه را انحصاراً عرصه بازیگری دولتها میداند اما رهیافت مقاومت «امت محور» بوده و بر این باور است که بازیگران اصلی مردم یا الشعب هستند اگرچه این مردم ممکن است در جریان مبارزه به شکل گروهها و یا پس از پیروزی به شکل دولت یا نظامهای حکومتی معرفی شوند اما همچنان اصالت بازیگری به مردم تعلق دارد.
رویکرد نظریه مقاومت و رئالیسم نسبت به اهداف
رئالیستها، هدف مقدس حکومتها را پیگیری منافع ملی براساس قدرت درنظر گرفته و هدف اولیه را حفظ بقا میدانند حال آنکه بر اساس رهیافت مقاومت، «مصالح بشری» مقدم بر هرگونه منفعتی بوده و هدف نهایی نیز سعادت معنوی و مادی جامعه و تحقق عدالت، صلح و ثبات معرفی میشود.
مقاومت و مفهوم موازنه قوا
تئوری موازنه قوا از چندین لحاظ متفاوت با عقیده مقاومت است. موازنه قوا، ناظر بر عرصه بیرونی است اما مقاومت هم در قبال جامعه داخلی و در چارچوب مبارزه با حکومتهای فاسد و ظالم و نیز در قبال نظام بینالملل، رویکرد مشخص خود را دارد؛ موازنه قوا بهعنوان مفهومی واقعگرایانه قائل به بازیگری دولتها ولی مقاومت، خواهان بازیگری مردم است؛ طبق موازنه قوا، جنگ اجتناب ناپذیر و مفهومی اصیل بوده اما مقاومت صرفاً آن را در صورت لزوم یک ابزار موقتی برای دستیابی به اهداف والا میداند؛ بقا در موازنه قوا، ارزش محوری است اما بقا به خودی در رهیافت مقاومت اهمیت چندانی نداشته و افراد با توجه به مفهوم والای «شهادت طلبی» و «عدالت گستری» حاضرند بقا را فدای دستیابی به ارزشهای بالاتر کنند. موازنه قوا در نهایت آنچه تحقق میبخشد صلح شکننده یا سرد است اما مقاومت خواهان برقراری صلح و عدالت دائمی است و از این منظر به آرمان گرایان ارزش محور نزدیک میشود.
فرانظریه مقاومت
ویژگیهای ذکر شده به مفهوم مقاومت ابعادی فرانظری میدهد. در اینجا، این ویژگیها به بحث و بررسی گذاشته شدهاند:
• مقاومت، رهیافتی فرامذهبی است: در کل جهان، با وجود اینکه مبانی و پایههای هنجاری رهیافت مقاومت در مذهب ریشه داشته، اما مقاومت رهیافتی فرامذهبی است یعنی اصول مورد نظر آن مشترک در تمام مذاهب بوده و بر ارزشهایی تأکید دارد که نه تنها مذهب بلکه عقل بشری نیز قائل به آنها بوده و آنها را تأیید میکند. البته در منطقه غرب آسیا این مفهوم با موضوع مقاومت و مبارزه در فرهنگ تشیع گره خورده است. اساساً بعد از انقلاب اسلامی در ایران بود که گروههای مقاومت در سرزمین فلسطین که اهل سنت غالب هستند، اوج بیشتری گرفت. این به آن معنا نیست که محور مقاومت تنها در میان شیعیان رایج است بلکه مفاهیم مبارزاتی در مکتب شیعه جهانشمول و فراگیر است و تمام گروهها با عقاید و مذاهب مختلف را زیر بیرق خود جمع میکند. سردار سلیمانی بهعنوان یکی از سردمداران اصلی محور مقاومت که نمود عینی مبارز انقلابی و تربیت شده در مکتب انقلاب اسلامی بود، در تعامل کامل با گروهها و جنبشهای شیعی، سنی، کرد، عرب، لاتین و … بود و هیچ محدودیتی در مبارزات علیه دشمن در ائتلاف و همپوشانی با گروههای مبارز دیگر نداشت.
• پویایی جهت پیکان مبارزه در رهیافت مقاومت: در رهیافت مقاومت، برخلاف «پان»ها یا «ایسم»های موجود که هر یک از ابتدا، جهت پیکان مبارزه را به سمت مشخصی هدف گرفته اند، در رهیافت مقاومت، حرکت پیکان مبارزه، پویا بوده و ظلم و استبداد را خواه قدرتهای شرقی یا قدرتهای غربی نمایندگی کنند، هدف گرفته است. از این منظر، در هر دورهای، ممکن است دشمنان تغییر کنند.
• مقاومت، ارزش محور است: مقاومت هم در مرحله مبارزه و هم در تعریف الگوی برای پس از پایان مبارزه، ارزش محور بوده و تحقق ارزشها را مدنظر دارد. بر این اساس، تحقق عدالت، الگوی جایگزین از نظر عقیده مقاومت برای پس از پیروزی است. اتکا بر مفاهیم ارزشی موجب
می شود عقیده مقاومت، فراقومی و فراجناحی شده و از نسخههایی که برخی مکاتب برای آینده جامعه تجویز می کنند، دوری کند. مثال روشن در این خصوص، اعتقاد مارکسیسم به حکومت طبقه کارگر یا پرولتاریا است در حالی که تأکید بر کارکرد به جای شکل حکومت، موجب میشود مقاومت به رهیافتی کاربردی در بین نظریههای سیاسی و بینالمللی تبدیل شود.
• محوریت اخلاق در رهیافت مقاومت: در شرایطی که برخی مکاتب و نظریهها قائل به جدایی اخلاق از عرصه سیاست و روابط بینالملل هستند، مقاومت، رهیافتی اخلاقمدار است. تا آنجا که برخی تحلیلگران معتقدند که مقاومت در جوامعی شکل میگیرد که دارای هویت اجتماعی منسجم و اخلاق اجتماعی باشند. این اخلاق اجتماعی موجب میشود که نیروهای مقاومت، انگیزه آرمانی و اعتقادی لازم را برای انجام اقدامات بازدارنده در برابر تهدیدات پیشرو بیابند. در بطن مبارزه است که هویت اجتماعی مقاومت، تبدیل به هویت سازمانی میشود. این حرکت، حرکتی شبیه عبور از یک نظام انقلابی به نظام مبتنی بر دولت - ملت است؛ به این معنی که هویت مقاومت که تصور میشود ممکن است محدود به دوران مبارزه باشد با اتکا بر محوریت ارزشها و هنجارهایی چون اخلاق اجتماعی، تثبیت شده و به هویتی سازمانی تبدیل میشود.
همزمان با تولد و اوجگیری موج جدید
نظریهپردازی در روابط بینالملل از دهه ۷۰ به این سو، نظریه مقاومت نیز مطرح شد. موج جدید نظریهپردازی در روابط بینالملل، رویکردی انتقادی نسبت به ادبیات رئالیستی روابط بینالملل و نظام مبتنی بر مفاهیم ملهم از آن از جمله «موازنه قوا»، «قدرت و دولت محوری» و غیره داشت. نظریههای جدید، معنا و هویت گرا بوده و تلاش کردهاند به غیر از مادیگرایی، مؤلفههای جدیدی را به نظریهپردازی در قبال نظام بینالملل افزوده و مسائل آن را براساس مفروضههای دیگری بررسی و تبیین کنند. مقاومت در چنین فضایی مطرح و با وقوع تحولاتی در عرصه عملی مانند پیروزی انقلاب اسلامی در ایران همراه شد. پیروزی انقلاب اسلامی این سئوال را مطرح کرد که چه مؤلفهها و عناصری در نظریهپردازی و تحلیل مغفول ماندهاند که موجب میشوند مردم تهی دست به تعبیر فوکو، انقلابی را برای خدا تشکیل داده و نظامی را سرنگون کنند که از حمایت ابرقدرت غرب برخوردار بود.
اهمیت تأثیر پیروزی انقلاب بر مطرح شدن نظریه مقاومت تا این درجه است که بسیاری از تحلیلگران، خاستگاه مقاومت را پیروزی انقلاب درنظر می گیرند. نظام برخاسته از انقلاب اسلامی یعنی نظام جمهوری اسلامی ایران به اصلیترین حامی مفهوم مقاومت و تبلور آن به شکل یک محور تبدیل شد با این وجود، درگیر شدن جمهوری اسلامی در پروندههایی که بر آن تحمیل شد مانند جنگ هشت ساله، تحریمها و پس از آن، پرونده هستهای و غیره، مانع از آن شد که تلاشهای لازم تئوری پردازی صورت گیرد. دشمن سعی دارد تا مانع از جهانی شدن مفهوم مقاومت در قالب محور مقاومت شود و برهمین اساس است که فشارها بر مرکز محور مقاومت یعنی جمهوری اسلامی روز به روز افزایش مییابد و یکی از مهمترین فرماندهان میدانی مقاومت یعنی سردار سلیمانی را که نماینده واقعی نظریه محور مقاومت بود را به طرز ناجوانمردانهای ترور کرد. بهطور کلی میتوان گفت که مکتب حاج قاسم سلیمانی نشئت گرفته از مفهوم مقاومت و ریشه در انقلاب اسلامی و مفهوم مبارزاتی در تشیع دارد. مکتبی که علیرغم ترور فرمانده میدانی آن، با سرعت بیشتری در حال جهانشمول شدن است و مبارزان جدیدی را به محور مقاومت اضافه می کند. زمانیکه از مکتب حاج قاسم سلیمانی صحبت به میان میآید باید به اساس و ریشه آن که مقاومت است، پرداخت. تمام ویژگیهای مبارزاتی حاج قاسم سلیمانی، در میدان نبرد و حتی بینالملل و سیاست، در نظریه محور مقاومت قابل تحلیل است.
مفهوم مقاومت براساس آنچه گفته شد مفهومی متکامل است که هم نسبت به مبانی پیشین روابط بین الملل و نیز در مورد نظام مطلوب
بین الملل رویکرد و نظرات خاص خود را دارد. مقاومت، رهیافتی معناگرا و ارزش محور است تلاش دارد نظامی که سعادت بشری و ثبات و امنیت را برای همگان به ارمغان بیاورد، طراحی کند.
مصطفی هدایی، کارشناس حوزه امنیتی - دفاعی