حسن، زیبا زیست، بزرگ بود و برای همه همراهانش بزرگی میخواست... او با انقلاب و جنگ، قدم در راه دشواری نهاد و جانش را بر سر آن فدا کرد؛ راه پرعظمت مقابله با ظلم...
او نه فقط برای مردم کشور خودش، بلکه برای همه مسلمانان و شیعیان جهان، عزت و شرافت میخواست.
او خوب میدانست فقط در صورتی ایران میتواند در برابر چنگالهای پرنفرتِ دشمن، بایستد که مثل خودِ دشمن، به سلاح استراتژیک موشک زمین به زمین مسلح باشد. موشکی که محمدرضا پهلوی هیچگاه نتوانست آن را از آمریکاییها بگیرد و دقیقاً برای دستیافتن به موشک، به سمت روسها
متمایل شد!
اما باز هم ایران هرگز به موشک دست نیافت تا زمان جنگ تحمیلی، و به همت رئیسجمهور وقت (آقای خامنهای) و فرمانده جنگ (آقای هاشمی) و وزیر سپاه (محسن رفیقدوست) و جمعی از سپاهیان جوان و مؤمنی که قلبهایشان برای دفع دشمن، یکدل بود... از تابستان ۱۳۶۳ که این فکر مطرح شد تا اسفند ۱۳۶۳ که نخستین موشکها از خاک ایران به قلب تأسیسات و نقاط استراتژیک عراق فرود آمد، حسن با یاران انگشتشمارش راهی شگفت طی کرد. راهی که تا آخرین روز عمرش، از شگفتی آن، از دشواری آن، از اهمیت آن، هیچ چیز کم نشد.
صورتها عوض شدند اما کار برای حسن مقدم همان کاری بود که با رگ و جانش درک کرده بود:
باید قوی باشیم
باید خودمان بتوانیم بسازیم، دنیا به ما موشک نخواهد داد! اگر میخواهیم از مردمان در برابر دشمنانی که تا بنِ دندان مسلحاند، دفاع کنیم، باید خودمان قادر به ساخت موشک باشیم.
آری، حسن طهرانیمقدم، راه دشواری پیمود، بیهیچ ادعا و سر و صدایی و در مظلومیت او همین بس، که فقط با شهادتش، نام و تصویرش بین مردم شناخته شد و هنوز راه شگفتی که طی کرد، ناشناخته است و بخشهایی از آن تا سالهای سال، پنهان خواهد ماند.
در هفتمین سالروز شهادت شهید حسن طهرانیمقدم، نثار روح پرفتوح او و ۳۸ شهیدی که همراه فرمانده محبوبشان، پرپر شدند و گاه از آنها هیچ جسمی بر جای نماند، دستهگلهای حمد و صلوات خاصه حضرت زهرا(س) را تقدیمشان کنیم.