آقای مدیرمسئول!
یادتان ميآید چقدر به من توصیه ميکردید که در کشور بحرانسازی کنم و با عناصر وابسته به شرق و غرب و آمریکای جهانخوار ارتباط داشته باشم و آب در آسیاب دشمنان قسم خورده نظام بریزم؟ حالا چطور شده که به تحریک آقای "سروش آسمانی" همه چیز را انکار ميکنید و حاضرید در این سر سیاه زمستان راهی زندان بشوم؟
من این همه برای اعتلای روزنامه زحمت کشیدم و دود چراغ خوردم و اختلاس نکردم و ننجون خوبی بودم آن وقت شما به خاطر حرفهاي آقای "سروش آسمانی" بنده را فروختید و آبروی مرا بردید. زشت نیست این کارها؟!
آقای مدیر مسئول!
من با حقوق ناچیز ننجونی در حال امرار معاش بودم و خودتان فردی به اسم (ج - الف) را به من معرفی کردید و گفتید هر چقدر دلت خواست ایشان را تیغ بزن و من چون از سلامت مالی شما مطمئن بودم هر روز به یک بهانهاي از او پول ميگرفتم و خرج کودکان بیسرپرست و زنان سرپرست خانوار ميکردم. البته این اواخر کار به جایی رسیده بود که آقای (ج - الف) مرا در کوچههاي تاریک غافلگیر ميکرد و به زور در جیبم پول ميگذاشت.هر چقدر هم التماس ميکردم فایدهاي نداشت. چند بار هم پولهاي زیادی را برایم کارت به کارت کرد که با نظر خودتان صرف امور خیریه کردم حالا این درست است به من بگویند اختلاسگر؟ جان من درست است؟ مرگ من درست است؟
خودتان که خبر دارید یک کلاغ چهل کلاغ کردهاند و برایم پاپوش دوختهاند. امیدوارم حالا که این حقایق را ميدانید لااقل هفتهاي یکبار در زندان به ملاقاتم بیایید و کمپوت هم بیاورید. لازم به ذکر است که من کمپوت گلابی و سیب دوست ندارم. همان کمپوت آلبالو و گیلاس بیاورید، ممنون ميشوم.
در پایان توفیق و عاقبت بخیری همگان را خواستارم.
والسلام
ننجون ملت ایران