پرونده این هفته قرار است تا هفتهها ادامه یابد و وقایع ۳۰ تیر ۱۳۳۱ را تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مورد بررسی قرار دهد. از ۳۰ تیر شروع میکنیم...
در سیامین روز از تیرماه ۱۳۳۱، جانبازی و ایثارگری ملت حقطلب و استقلالجوی ایران، درخشش ویژه دارد. در این روز، به رغم تدارک یک ظاهر قانونی برای ازمیان بردن دستاوردهای نهضت ملی، مردم ایران به ندای رهبر روحانی این جنبش، آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی پاسخ مثبت گفتند و با همت والای خویش و همراهی سیاسی - دینی خود، دربار و دیگر نمایندگان استعمار را به عقب راندند و قدرت خود را به رخ جهانیان کشیدند. البته واقعه از خیلی قبلتر شروع شده بود و حماسه مردمی در سی تیر از نهضت ملی شدن صنعت نفت نشات میگرفت حماسهای که میتوانست خیلی زودتر مردم را به حکومتی بر پایه و اساس مردمسالاری دینی برساند اما متاسفانه با توجه به مواردی که اتفاق افتاد مثلت مردم، رهبریت دینی و سیاست اسلامی شکسته شده و اینبار استبدادی وحشتناکتر از قبل که با کودتا بر سر کار آمد سه دهه دیگر حکومت خود را در ایران تمدید کرد.
سکانس نخست: بیرون راندن استبداد داخلی
تلاشهای نهضت آزادی با همراهی روشنفکران سیاسی، مرجعیت دینی و همراهی مردم در ۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹ جواب میدهد و بعد از مدتها صنعت نفت ملی میشود. این حرکت با سه راس مردم - مرجعیت و سیاست تحولی عمیق را در مبارزه با استکبار خارجی در حالی که حکومت خود دست نشانده استکبار است را رقم میزند. ماجرا به قدری قابل تامل به نظر میرسد که هر چقدر به آن بپردازیم باز هم کم است چراکه رسیدن به پیروزی در مقابل استعمار با حکومت استعماری اتفاقی بزرگ است که غیر از همدلی و هماهنگی مردم، سیاسیون و هدایتگری مراجع نمیتوانست رخ دهد. مصدق و آیتالله کاشانی در این مسیر به خوبی با یکدیگر تیمی از رهبری دینی و سیاسی را تشکیل داده و با فراخوان به موقع به مردم و آگاهیبخشی به آنها باعث میشوند که در بزنگاه مورد انتظار سیل مردمی را راه بیندازند که استعمار خارجی را با وجود نشانههای حکومت استعماری از بین ببرد. این حرکت خودجوش و عظیم مردمی و حضور دو بال مذهبی و سیاست دینی توانست خیلی زود حرکتی را برخلاف نظر حکومت مستبد انجام و حکومت سلطنتی را هم وادار به حمایت از نیروی مردمی میکنند.
سکانس دوم: ادامه سیل مثلث مردم، مذهب، سیاست دینی
هر چند که از ۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹قیام سی تیر به رهبری آیتالله كاشانی اتفاقاتی رخ میدهد که باعث میشود بین سه ضلع اختلافاتی بروز کند اما مجددا این اختلافات در سی تیر ۱۳۳۱ با بازگشت مصدق از مسیر جبران میشود.
پس از اثبات حقانیت ایران در دادگاه لاهه در خصوص ملی شدن صنعت نفت، دولت مصدق بر تمامی مشكلات داخلی و خارجی، با همراهی مردم و رهبری آیتالله كاشانی فائق آمد وعلیرغم همه مشكلات اقتصادی، آیتالله كاشانی مردم را همراه و همگام دولت نگاه داشتند. حرکتهای مردمی در به ثمر نشستن حضور این دو مبارز علیه دیکتاتور در مجلس و حتی نخستوزیری مصدق میتواند به خوبی نشان از این داشته باشد که هر جا مثلث مردم، مرجعیت و سیاست دینی در کنار هم قرار میگیرند چه قدرتهایی را میتوانند ایجاد کرده و چطور میتوانند منافع ملی را پیگیری کنند.
سکانس سوم: حب قدرت
درست نمیتوان حدس زد که میشود که مصدق در پیچ تاریخی مهم که میتوانست حکومت مردمسالاری دینی را سه دهه زودتر برای مردم ایران به وجود آورد منحرف شده و دو بال دیگر را رها میکند. شاید بتوان گفت حمایتهای مردم و نیروی عظیم مردم در کنار صندلی نخستوزیری باعث شد که او خود را از دو بال دیگر منفک کرده و محقتر برای تصمیمگیری بداند. این اتفاق باعث میشود که دولت دكتر محمد مصدق در ۲۹ اردیبهشت سال ۱۳۳۱، بر اساس یك تصویبنامه غیر قانونی، دستور توقف انتخابات مجلس هفدهم را صادر كرد. در حالی كه فقط هشتاد نفر از ۱۳۶ نماینده انتخاب شده بودند.
آیتالله كاشانی، تذكرات دوستانهای راجع به این موضوع به دكتر مصدق داد كه وی اعتنایی نكرد. در طول سیزده ماهی كه مصدق بر سر كار بود، انتخابات برگزار نشد و این خود، مقدمهای برای وقوع حادثه سی تیر شد. مكمل اقدام فوق، استعفای ناگهانی وغافلگیركننده نخستوزیر بود.
مصدق كه خواستار عهدهدار شدن وزارت جنگ بود، به دنبال مخالفت شاه با خواسته وی، بدون اطلاع به آیتالله كاشانی و دیگر مبارزان، در هفته آخر تیرماه ۱۳۳۱، استعفای خود را تسلیم شاه كرد و شاه بیدرنگ فرمان نخستوزیری قوامالسلطنه را صادر كرد. آیتالله كاشانی و مردم ایران زمانی از جریان امر آگاه شدند كه قوام با اعلامیه شدیداللحنی، آزادیهای سیاسی را محدود كرد و با ارعاب و تهدید مردم، مراكز حساس شهر را به اشغال نیروهای نظامی در آورد.
سکانس چهارم: اصلاح روند با هوشیاری مرجع دینی و حضور مردم
اتفاقی که با اشتباه تاریخی مصدق داشت به فاجعه تبدیل میشد با هوشمندی آیتالله كاشانی و حضور مردم و البته پشیمانی خود او جبران میشود.
اینجاست که بعد از انتخاب قوام به عنوان نخستوزیر آیتالله کاشانی به مخالفت شدید با او برخاست و با صدور اعلامیهای، مردم را به مبارزه تشویق كرد. دراعلامیه ایشان آمده بود. "احمد قوام، عنصری كه در دامان دیكتاتوری و استبداد پرورش یافته و تاریخ حیات سیاسی او پر از خیانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملی، حكم مرگ و قطع حیات سیاسی او را صادر كرده است، برای چندمینبار بر مسند خدمتكاران واقعی گماشتهاند. احمد قوام باید بداند در سرزمینی كه مردم رنجدیده آن پس از سالها رنج، شانه از زیر بار دیكتاتوری كشیدهاند، نباید رسماً اختناق افكار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دسته جمعی تهدید نماید. برعموم برادران مسلمان من لازم است كه در این راه جهاد اكبر، كمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها دربه دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است."
در حالی كه دكتر مصدق به احمدآباد، محل اقامت خود رفته و سكوت اختیار كرده بود، آیتالله كاشانی با صدور این اعلامیه، مردم را به حركت در آورد. روز بعد، یعنی ۲۹ تیرماه ۱۳۳۱ در حالی كه كامیونهای حامل سربازان، سراسر خیابان محل سكونت آیتالله كاشانی را اشغال كرده بودند، بنا به دعوت ایشان، خبرنگاران خارجی و داخلی و نمایندگان احزاب و گروهها دسته دسته به دیدار ایشان شتافتند. آیتالله در پاسخ یكی از خبرنگاران كه پرسید: "اگر قوام نرود حضرت آیتالله چه تصمیمی میگیرند" با یك حركت شدید روی صندلی، دو زانو نشست و فرمود: "به خدای لایزال اگر قوام نرود اعلام جهاد میكنم و خودم كفن پوشیده با ملت در پیكار شركت مینمایم."
پس از این موضعگیری قاطع، در سیام تیر، بازار تعطیل شد، مردم به خیابانها ریختند و خواستار سرنگونی قوام شدند. به دستور قوام، مردم به گلوله بسته شدند و عدهای به شهادت رسیدند. سرلشگر وثوق كه فرماندهی ژاندارمری را به عهده داشت، مردم كفنپوش را كه از طرف كرمانشاه، همدان و قزوین به طرف تهران میآمدند در كاروانسرای سنگی به گلوله بست و از حركت آنها جلوگیری كرد.
شاه درصدد برآمد تا با تطمیع آیتالله كاشانی او را وادار به سكوت كند. به همین خاطر روز ۲۸ تیر حسین علاء وزیر دربار را به خانه آیتالله فرستاد تا وی را به هر بهانهای وادار به سكوت كند، و از ادامه مبارزه باز دارد. در ملاقاتی كه بین كاشانی و حسین علاء انجام گرفت، رهبر مذهبی مردم با اطلاع كامل از جریان، با لحن تندی به وزیر دربار گفت: "به اعلی حضرت بگویید كه اگر بیدرنگ دكتر مصدق بر سر كار باز نگردد (آیتالله كاشانی) شخصاً به خیابان خواهد رفت و مبارزه مردم را مستقیماً متوجه دربار خواهد كرد."
پس از وزیر دربار حسن ارسنجانی كارگزار قوامالسلطنه به خانه ایشان رفت و از سوی قوام پیام برد كه جناب اشرف انتخاب شش وزیر را در اختیار حضرت آیتالله میگذارند و در برابر، تنها تقاضای خودداری از برانگیختن مردم را دارند.
آیتالله كاشانی، ارسنجانی را نیز همچون علاء با پاسخی كوبنده و گزنده بیرون راند و روز بعد، نامه زیر را به وزیر دربار نوشت: "جناب آقای علاء دام ظله، عرض میشود دیروز بعد از شما ارسنجانی از جانب قوام السلطنه آمد و گفت به شرط سكوت، قوام انتخاب شش وزیرش را در اختیار من میگذارد. همان طور كه حضوری عرض كردم به عرض اعلیحضرت برسانید، اگر در بازگشت دولت مصدق تا فردا اقدام نفرمایید، دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم كرد. در انتظار اقدامات مجدانه شما. والسلام. سیدابوالقاسم كاشانی."
سکانس پنجم: پیروزی مقابل دیکتاتوری داخل
اما وقتی دوباره این مثلث مردم، مرجعیت مذهبی و سیاست دینی با هم پیوستند اینبار توانستند استبداد داخل را وادار به تسلیم کرده و خواسته خود را به حکومت استبدادی تحمیل کردند.
سرانجام در اثر مبارزه دلاورانه مردم كه به ندای پیشوای مذهبی و رهبران سیاسی خود پاسخ مثبت گفته، به خیابانها ریخته و سینههای خویش را در برابر گلولههای شاه و قوام سپر كرده بودند و با تهدید و اتمام حجت بیسابقه آیتالله كاشانی، مقاومت دربار در هم شكست وشاه سرانجام، با تلخی به بركناری قوامالسلطنه تن داد و مصدق، با فداكاری مردم مسلمان (به رهبری روحانیت) بار دیگر پیروز و سربلند در حالی كه سمت وزارت جنگ را نیز به دست آورده بود بر مسند نخستوزیری جای گرفت و سرلشگر وثوق را به عنوان معاون وزارت جنگ به همكاری خویش برگزید. انتصاب نامبرده كه در كشتار مردم نقش اصلی را بر عهده داشت با عكسالعمل آیتالله كاشانی مواجه شد، و ایشان در یك نامه خصوصی به مصدق، زیان ِبرگزیدن این گونه افراد را كه حقاً باید محاكمه و مجازات میشدند یادآور گردید. اما مصدق در كمال ناباوری یك هفته بعد از واقعه ۳۰ تیر در روز ۶ مرداد ۱۳۳۱ در پاسخ آیتالله كاشانی نامه زیر را فرستاد:
به عرض میرساند: "مرقومه محترمه شرف وصول ارزانی داد. نمیدانم در انتخاب آقای سرلشگر وثوق یا آقای دكتر اخوی كه بدون حقوق برای خدمتگزاری حاضر شدهاند و همچنین آقای نصرتالله امینی كه از فعالترین اعضای نخستوزیر هستند، حضرتعالی چه عیب و نقصی مشاهده فرمودید كه مورد اعتراض واقع شدهاند. بنده صراحتاً عرض میكنم كه اكنون در امور، اصلاحی عملی نشده و اوضاع سابق مطلقاً تغییر ننموده است و چنانچه بخواهند اصلاحاتی بشود، باید از مداخله در امور، مدتی خودداری فرمایند. خاصه اینکه اصلاحاتی ممكن نیست، مگر اینکه متصدی، مطلقاً در كار خود آزاد باشد. اگر با این رویه موافقید، بنده هم افتخار خدمتگزاری را خواهم داشت..."
قيام سي تير ۱۳۳۱ در تاريخ معاصر ايران يكي از فرازهاي به ياد ماندني است. روند رويداد و نتايج به دست آمده همگي گوياي موفقيت جناح مردمي در مواجهه با دربار و حاميان داخلي و خارجي آن ميباشد. اين واقعه شايد تنها نمونهاي باشد كه در آن شاه مجبور به تمكين از قانون اساسي گرديد و از اختياراتي كه در دوران حكومت خود به شكل سنتي هر چند برخلاف قانون اساسي در دست داشت، به دليل حضور مردم در صحنه و وحدت بين رهبران سياسي چشمپوشي كرد. در اختيار گرفتن زمام امور قواي نظامي و انتظامي از سوي دكتر محمد مصدق رويدادي منحصر به فرد در تاريخ دوران پهلوي به حساب ميآيد كه در سالهاي بعد تكرار نشد. اين قيام هر چند نقطه اوج تجلي وحدت رهبران نهضت ملي شدن نفت و يكپارچگي مردم بود، اما در ادامه حركت به دليل بيتوجهي برخي از سياستمداران و فرصتطلبي بعضي ديگر استمرار نيافت و در نهايت به شكنندگي انجاميد.
بعد از پیروزی بزرگ ملت مسلمان ایران در به تصویب رسانیدن قانون ملی شدن صنعت نفت و كسب پیروزی باور نكردنی و بزرگی كه بیگمان بدون رهبری روحانیت و فتاوی مراجع تقلید حاصل نمیشد، متاسفانه با برخوردهای نادرست دكتر مصدق با روحانیت، و كنار گذاشتن ایشان از امور، موجب شکسته شدن مثلث پیروز شده و رفته رفته نیروی عظیم مردمی را هم به هدر داد. نهایتاً وی نتوانست بیش از یكسال به حكومت خود ادامه دهد و سرانجام با كودتای خونین آمریكایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دولت وی سرنگون گردید... .
نویسنده: مائده شیرپور