جامعه ایران جامعهای صنعتی نیست و همواره در ادوار مختلف و سالهای گذشته تنها گزینهای که میتوانستیم برای صادر کردن به کشورهای دیگر به آن متکی باشیم، نفت خام بوده و هست. در این میان اکثر کشورهایی که مثابه کشور ما، صنعتی محسوب نمیشدند با جایگزین کردن فعالیتهای فرهنگی و گردشگری و انتشار تبلیغاتی ویترینی از کشورشان، امروزه بیشتر شناخته شدهاند و حتی در برههای از زمان رقم درآمدشان از صادرات محصولات فرهنگی مثل فیلم، یا جذب توریست، از رقم فروش نفت ما به کشورهای دیگر بالازده و این میتواند زنگ خطری برای آینده اقتصادی و فرهنگی کشور ما باشد.
اگر بخواهیم در دورنمای اقتصادی از سینما بهعنوان وسیلهای برای صادرات و کسب درآمد نگاه کنیم باید بگوییم که، شکلبندی نوینِ ایران امروز وضعیتی را در تاریخ به وجود آورده است که سینما در آن واجد جایگاهی متناقض است. از یک سو میتوانیم ادعا کنیم که سینما بهعنوان یک صنعت هیچگاه در کشورمان شناخته نشده و همانطور که کارشناسان حوزه سینما به آن اذعان دارند، صنعت سینما واجد مولفههایی در تولید و مصرف است که از اقتصاد لیبرال و نظام سرمایهداری رونق میگیرد، اما کل اصول گفتمان سیاسی فرهنگی و اقتصادیِ دولت محور ایران از چنین ساختاری متمایز است.
از سوی دیگر میتوان بهطورکلی سینمای ایران را «یک نیمهصنعت کوچک» در نظر گرفت که با سرمایهگذاریهای دولتی نهادها و گروهی از تهیهکنندگان، تخصص نسبی عوامل فیلمسازی، تعداد اندک سالنهای سینما، وجود مجلات سینمایی متنوع و غیره شکل گرفته است. این نیمهصنعت کوچک در طول قرن حاضر و با بروز و ظهور دولتها و همچنین تداخل نگاهها و تفکرات سیاسی هر دوره به طور دائم میان وضعیت «رونق» و «ورشکستگی» در رفتوآمد بوده است و محصولاتش گاه بهحق، برچسب مبتذل و سطحی و دمدستی خورده و گاه معتبرترین جوایز را از جشنوارههای فیلم، مثل کن و اسکار از آن خود کرده است.
در مواجهه با این نیمهصنعت کوچک، خانوادههای ایرانی از بین گزینههای فراغتی موجود در جامعه که در حال حاضر به دلیل مشکلات اقتصادی و خالی بودن جیب مردم، خیلی کمو نادر است، وارد سالنهای سینما میشوند و در برابر دو ساعتی که اوقات فراغتشان پر میشود، رویاهای محقق نشده در فیلم «رویای خیس»، لوده بازیهای بازیگران در «بخارست»، متلکهای سیاسی شخصیتهای فیلم «اخراجی ها»، خیانت مرد در «چهارشنبه سوری»، اندوه فقر «متری و شش نیم »، و نوستالژی طنزآلود «نهنگ عنبر» را تماشا مینشینند و به خانه باز میگردند.
در کنار همه کمو کاستیها، درعینحال این امید وجود دارد که سینما نیز به مردم آموزشهایی بدهد. بسیاری از کارگردانان متاثر از این ایده که وظیفه اشان روشنگری است، رویای آگاهی بخشی به مردم را در ذهن دارند و آموزشهایی را غیر مستقیم به مخاطبان میدهند.
فیلم «مریم و میتیل» تبلیغ میکند که میتوان از پرورشگاه بچه گرفت، «نارنجی پوش» تاکید میکند که تمیز کردن شهر مثل کارگران شهرداری در کشور خود بهتر از زندگی مرفه آن در دیار غربت است، فیلم «مردن به وقت شهریور» به نوجوانان توصیه میکند که قدر پدر و خانواده را بدانند، فیلم «پشت دیوار سکوت» به مخاطبان خود میگوید که افراد مبتلا به ایدز فاسد نیستند بلکه این بیماری به شیوههای دیگری مثل مادر به جنین یا دندانپزشکی منتقل میشود، در فیلم «سینما سینماست» کار بهجایی میکشد که عوامل فیلمسازی در فصل نهایی، مستقیما به تماشاگران میگویند که سینما شَر و بازیگری توام با فساد نیست همان مضمونی که «حاجی آقا آکتور سینما» در پی گوشزد کردن آن بود.
شاید تمامی کارشناسان حوزه فرهنگی متفق القول اذعان داشته باشند که بحران اقتصادی یکی از مهمترین مسائل مرتبط با این صنعت است. در سینمای پیش از انقلاب اسلامی اکران فیلمهای خارجی، کارتلهای سینمایی، بالا بودن هزینههای تولید، محدود بودن بازار مصرف، بیثباتی سیاسی و غیره بر این بحران دامنزده بود.
به جز مشکلات اقتصادی عوامل دیگری چون نبود دانش تخصصی علوم سینمایی، سانسور و ممیزی، مصائب خصوصیسازی، قاچاق و تکثیر غیر مجاز، فرسودگی و کمبود سالنهای سینما و نبود مدیریت تخصصی در سینما مانع از رشد و نهادمندی کامل این صنعت در سالهای پس از انقلاب اسلامی شده است. به این معنا که برخی دست اندرکاران، زبان تکنیکال سینما را بهدرستی نمیشناسند در نتیجه فیلمهای ایرانی برای انتقال پیام خود بهجای اتکا بر زبان سینمایی، بیشتر بر دیالوگ شخصیتها متکی هستند. جلوههای ویژه در تولید فیلم سهم اندکی دارد و ساخت یک تصادف برای سینماگران دشوار است. این مشکلات باعث شده سینماگران با مرزهای عدیدهای در ساخت فیلم مواجه شوند مرزهایی که حوزه سیاست دین و سکسوالیته را دربرمیگیرد.
باید بدانیم که تکثیر غیر مجاز فیلمها و دانلود آنها به بدنه سینمای ایران آسیب جدی رسانده است. امروزه بسیاری از ایرانیان فیلمها را به طور غیرقانونی دانلود میکنند اما نمیدانند که این کار درست مانند این است کسی به فروشگاه لباس برود یک مانتو را تنش کند و از بودن آن که پولش را بدهد از فروشگاه برود؛ هر دو دزدی است.
سالنهای فرسوده نیز لذت فیلم دیدن را از تماشاگران گرفته و آن را به یک فعالیت خسته کننده بدل کرده است. در دهه ۱۳۹۰ تلاشهایی مثل بازسازی سالنهای کهنه برای مقابله با این وضعیت صورت گرفته است. به لحاظ تجربی تحقیقات نشان میدهد سیاستهای دولتی مثل حذف کنترل شدید بر روند ساخت، برخی حمایتها مثل پرداخت یارانه و وام بانکی بر افزایش یا کاهش رونق نیمهصنعت سینمای ایران اثرگذار بوده است. به جز این، علاقه مردم به سایر تفریحات بیشتر شده است.
در نتیجه از دهه ۱۳۷۰ استقبال از سینمای ایران رو به کاهش بوده است این استقبال اندک در بیشتر استانهای کشور به چشم میخورد به گونهای که سینما و مجلات در سبد فرهنگی خانوارها جانشین هم میشود.
تحقیقات نشان میدهد در صورت افزایش درآمد خانوارها مخارج مصرفی برای سینما به میزان کمتری افزایش خواهد یافت و این نتایج خبر خوبی برای نیمهصنعت کوچک سینمای ایران نیست.
درحالیکه سینما بهعنوان یک صنعت در کشور خودمان، نمیتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد، پس چطور میتوانیم انتظار داشته باشیم که فیلمهای سینمای ایران همانند فیلمهای هالیوودی و حتی بالیوودی که گاهی با تمسخر سینما دوستان روبرو میشود، به اکثر نقاط دنیا صادر و باعث ارزآوری، صدور فرهنگ ایرانی و چرخاندن چرخهای اقتصاد سینمای کشور بشود؟
نمیشود گفت سینمای ایران، سینمای کاملی نیست؛ همانطور که اکثر قریب به بقین میدانیم بارها سینماگرانی همچون عباس کیارستمی، اصغر فرهادی، بهمن فرمانآرا در مجامع و فستیوالهای بینالمللی، پرچم ایران را بالا نگه داشتهاند و نام ایران را در عرصه سینما به دیگران شناساندهاند ولی بحث اینجاست در حال حاضر و در نبود چنین اشخاصی سینمای کشور چگونه میتواند به مانند اکثر کشورها بهعنوان صنعت شناخته شده و برای کشور سودآوری داشته باشد؟
تا وقتی که سینما در داخل کشور با کاستی و ضعف محتوای مواجه است نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که در آیندهای نزدیک رویای جایگزینی صنایع کوچک همچون سینما با صادرات نفتی، محقق شود!
علی کلانتری
اگر بخواهیم در دورنمای اقتصادی از سینما بهعنوان وسیلهای برای صادرات و کسب درآمد نگاه کنیم باید بگوییم که، شکلبندی نوینِ ایران امروز وضعیتی را در تاریخ به وجود آورده است که سینما در آن واجد جایگاهی متناقض است. از یک سو میتوانیم ادعا کنیم که سینما بهعنوان یک صنعت هیچگاه در کشورمان شناخته نشده و همانطور که کارشناسان حوزه سینما به آن اذعان دارند، صنعت سینما واجد مولفههایی در تولید و مصرف است که از اقتصاد لیبرال و نظام سرمایهداری رونق میگیرد، اما کل اصول گفتمان سیاسی فرهنگی و اقتصادیِ دولت محور ایران از چنین ساختاری متمایز است.
از سوی دیگر میتوان بهطورکلی سینمای ایران را «یک نیمهصنعت کوچک» در نظر گرفت که با سرمایهگذاریهای دولتی نهادها و گروهی از تهیهکنندگان، تخصص نسبی عوامل فیلمسازی، تعداد اندک سالنهای سینما، وجود مجلات سینمایی متنوع و غیره شکل گرفته است. این نیمهصنعت کوچک در طول قرن حاضر و با بروز و ظهور دولتها و همچنین تداخل نگاهها و تفکرات سیاسی هر دوره به طور دائم میان وضعیت «رونق» و «ورشکستگی» در رفتوآمد بوده است و محصولاتش گاه بهحق، برچسب مبتذل و سطحی و دمدستی خورده و گاه معتبرترین جوایز را از جشنوارههای فیلم، مثل کن و اسکار از آن خود کرده است.
در مواجهه با این نیمهصنعت کوچک، خانوادههای ایرانی از بین گزینههای فراغتی موجود در جامعه که در حال حاضر به دلیل مشکلات اقتصادی و خالی بودن جیب مردم، خیلی کمو نادر است، وارد سالنهای سینما میشوند و در برابر دو ساعتی که اوقات فراغتشان پر میشود، رویاهای محقق نشده در فیلم «رویای خیس»، لوده بازیهای بازیگران در «بخارست»، متلکهای سیاسی شخصیتهای فیلم «اخراجی ها»، خیانت مرد در «چهارشنبه سوری»، اندوه فقر «متری و شش نیم »، و نوستالژی طنزآلود «نهنگ عنبر» را تماشا مینشینند و به خانه باز میگردند.
در کنار همه کمو کاستیها، درعینحال این امید وجود دارد که سینما نیز به مردم آموزشهایی بدهد. بسیاری از کارگردانان متاثر از این ایده که وظیفه اشان روشنگری است، رویای آگاهی بخشی به مردم را در ذهن دارند و آموزشهایی را غیر مستقیم به مخاطبان میدهند.
فیلم «مریم و میتیل» تبلیغ میکند که میتوان از پرورشگاه بچه گرفت، «نارنجی پوش» تاکید میکند که تمیز کردن شهر مثل کارگران شهرداری در کشور خود بهتر از زندگی مرفه آن در دیار غربت است، فیلم «مردن به وقت شهریور» به نوجوانان توصیه میکند که قدر پدر و خانواده را بدانند، فیلم «پشت دیوار سکوت» به مخاطبان خود میگوید که افراد مبتلا به ایدز فاسد نیستند بلکه این بیماری به شیوههای دیگری مثل مادر به جنین یا دندانپزشکی منتقل میشود، در فیلم «سینما سینماست» کار بهجایی میکشد که عوامل فیلمسازی در فصل نهایی، مستقیما به تماشاگران میگویند که سینما شَر و بازیگری توام با فساد نیست همان مضمونی که «حاجی آقا آکتور سینما» در پی گوشزد کردن آن بود.
شاید تمامی کارشناسان حوزه فرهنگی متفق القول اذعان داشته باشند که بحران اقتصادی یکی از مهمترین مسائل مرتبط با این صنعت است. در سینمای پیش از انقلاب اسلامی اکران فیلمهای خارجی، کارتلهای سینمایی، بالا بودن هزینههای تولید، محدود بودن بازار مصرف، بیثباتی سیاسی و غیره بر این بحران دامنزده بود.
به جز مشکلات اقتصادی عوامل دیگری چون نبود دانش تخصصی علوم سینمایی، سانسور و ممیزی، مصائب خصوصیسازی، قاچاق و تکثیر غیر مجاز، فرسودگی و کمبود سالنهای سینما و نبود مدیریت تخصصی در سینما مانع از رشد و نهادمندی کامل این صنعت در سالهای پس از انقلاب اسلامی شده است. به این معنا که برخی دست اندرکاران، زبان تکنیکال سینما را بهدرستی نمیشناسند در نتیجه فیلمهای ایرانی برای انتقال پیام خود بهجای اتکا بر زبان سینمایی، بیشتر بر دیالوگ شخصیتها متکی هستند. جلوههای ویژه در تولید فیلم سهم اندکی دارد و ساخت یک تصادف برای سینماگران دشوار است. این مشکلات باعث شده سینماگران با مرزهای عدیدهای در ساخت فیلم مواجه شوند مرزهایی که حوزه سیاست دین و سکسوالیته را دربرمیگیرد.
باید بدانیم که تکثیر غیر مجاز فیلمها و دانلود آنها به بدنه سینمای ایران آسیب جدی رسانده است. امروزه بسیاری از ایرانیان فیلمها را به طور غیرقانونی دانلود میکنند اما نمیدانند که این کار درست مانند این است کسی به فروشگاه لباس برود یک مانتو را تنش کند و از بودن آن که پولش را بدهد از فروشگاه برود؛ هر دو دزدی است.
سالنهای فرسوده نیز لذت فیلم دیدن را از تماشاگران گرفته و آن را به یک فعالیت خسته کننده بدل کرده است. در دهه ۱۳۹۰ تلاشهایی مثل بازسازی سالنهای کهنه برای مقابله با این وضعیت صورت گرفته است. به لحاظ تجربی تحقیقات نشان میدهد سیاستهای دولتی مثل حذف کنترل شدید بر روند ساخت، برخی حمایتها مثل پرداخت یارانه و وام بانکی بر افزایش یا کاهش رونق نیمهصنعت سینمای ایران اثرگذار بوده است. به جز این، علاقه مردم به سایر تفریحات بیشتر شده است.
در نتیجه از دهه ۱۳۷۰ استقبال از سینمای ایران رو به کاهش بوده است این استقبال اندک در بیشتر استانهای کشور به چشم میخورد به گونهای که سینما و مجلات در سبد فرهنگی خانوارها جانشین هم میشود.
تحقیقات نشان میدهد در صورت افزایش درآمد خانوارها مخارج مصرفی برای سینما به میزان کمتری افزایش خواهد یافت و این نتایج خبر خوبی برای نیمهصنعت کوچک سینمای ایران نیست.
درحالیکه سینما بهعنوان یک صنعت در کشور خودمان، نمیتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد، پس چطور میتوانیم انتظار داشته باشیم که فیلمهای سینمای ایران همانند فیلمهای هالیوودی و حتی بالیوودی که گاهی با تمسخر سینما دوستان روبرو میشود، به اکثر نقاط دنیا صادر و باعث ارزآوری، صدور فرهنگ ایرانی و چرخاندن چرخهای اقتصاد سینمای کشور بشود؟
نمیشود گفت سینمای ایران، سینمای کاملی نیست؛ همانطور که اکثر قریب به بقین میدانیم بارها سینماگرانی همچون عباس کیارستمی، اصغر فرهادی، بهمن فرمانآرا در مجامع و فستیوالهای بینالمللی، پرچم ایران را بالا نگه داشتهاند و نام ایران را در عرصه سینما به دیگران شناساندهاند ولی بحث اینجاست در حال حاضر و در نبود چنین اشخاصی سینمای کشور چگونه میتواند به مانند اکثر کشورها بهعنوان صنعت شناخته شده و برای کشور سودآوری داشته باشد؟
تا وقتی که سینما در داخل کشور با کاستی و ضعف محتوای مواجه است نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که در آیندهای نزدیک رویای جایگزینی صنایع کوچک همچون سینما با صادرات نفتی، محقق شود!
علی کلانتری