منطق حکومت در اسلام
فرض کنید تمام عالمان دنیا را یک جا جمع کنیم و بحث بر سر این باشد که چه کسی حکومت کند؟ صبح و شام همۀ دانشمندان بر سر هم بکوبند و هر کدام از نمایندۀ طیف فکری خود دفاع کنند. فلاسفه، حقوقدانان، هنرمندان، ادیبان، مدیران و همه و همه جزئینگرانه فقط به نمایندۀ طیف خود بیندیشند. آخر سر چه خواهد شد؟ همه با سرگردانی و بدون نتیجه و متعصبتر در رأی و تصمیم خویش از جلسه خارج میشوند و آنچه میماند تنها رنجی است که دانشیان و عالمان بر خود هموار کردهاند. این گوشۀ کوچکی است از رنجی که بشر در مقولۀ حکومت با آن روبهروست. باید مسئله تغییر کند و مسئله این نیست که چه کسی حکومت کند؟ مسئله واقعی این است که چگونه باید حکومت کرد؟
اکنون که کلید قفل حکومت در دست فقها و امناء رسول است، این مسئله جدیتر مطرح میشود و پاسخ به آن، مطالبۀ جدیتری را میطلبد. مسئله واقعیتر این است که بر مبنای مقبولات شریعت حقۀ محمدیه(ص) چگونه باید زیباتر حکومت کرد؟ چگونه باید نفوس مستعد را در هر فن و رشتهای رشد داد و به کمال و غایت خود رساند؟ حکمت حکومت در منطق حاکمیتی اسلام چیست؟
پاسخ به این سؤال هر چند که مثنویهای هفتاد مَن میطلبد، اما با اشاراتی کوتاه قابل درک و توصیف میشود. یکی از شاهکارهای دوران حاکمیتی اسلام، دوران حکومت علوی است، دورانی که با رنج و سختیهای فراوان، دوستان جاهل و دشمنان زیرک، حاکم جامعۀ اسلامی را ناخواسته وارد جنگهای دنبالهدار کردند. از جمل به صفین و از صفین به نهروان؛ و سرانجام حکوت چهارسالۀ امیرالمومنین علی(ع) را با شمشیر جهل خوارج پایان بخشیدند. اما توصیفهای شخصی امام علی(ع) از منظرۀ حکومت اسلامی در آن دوران بینظیر است، توصیفهایی که برای حاکمان اسلامی ما جنبۀ تربیتی دارد، توصیفهایی که به ما میآموزد که حکومت اسلامی باید چگونه بیندیشد و چگونه عمل کند و چه مسائلی در حکومت اسلامی در صدر اهمیت قرار دارند.
این توصیف امام علی(ع) در خصوص منظرۀ حکومت در آن دوران را ابنشهرآشوب در صفحه99 جلد دوم المناقب نقل میکند: «مَا اَصْبَحَ بِالْكُوْفَةِ اَحَدٌ إلاَّ ناعِمَاً، إنَّ اَدْنَاهُم مَنْزِلَةً لَيَأْكُلُ البُّرَ وَ يجْلِسُ فِي الظِّلِّ وَ يشْرِبُ مِنْ ماءِ الْفُراتِ»؛ تمام مردم كوفه داراى زندگى مرفهى هستند، كمترين آنها از گندم استفاده مىكند [توجه داشته باشيد نان جو خوراك فقيران بود] و خانه و سرپناهى دارد و از آب آشاميدنى گوارايى چون آب فرات استفاده میكند.
یعنی در نگاه حاکم جامعۀ اسلامی، تأمین رفاه مردم، مقدم بر همه چیز است. اصلاً حکومت اسلامی در وهلۀ اول وظیفۀ آبادانی زندگی مردم را دارد. نمیتوان از مردمی که آب گوارا ندارند و غذای خوبی برای خوردن ندارند، بهطور دائم مطالبۀ تأیید حاکمیت را داشت و نمیتوان همه چیز را با نگاه امنیتی حل و فصل کرد. در منطق حاکمیتی اسلام، اگر مردم امنیت اقتصادی، فرهنگی و آموزشی داشته باشند، خودشان امنیت جانی و مالی یکدیگر را تأمین خواهند کرد، اما اگر عدالت آموزشی آنها لطمه ببیند و مرفهان بر کرسی آموزش مطلوب بنشینند و عدالت فرهنگی لطمه ببیند و افراد لُمپن و تازه به دوران رسیده بر سریر شهرت و صدارت فرهنگ بنشینند، قطعاً جامعه آسیب میبیند و افرادی این بغض ناشی از عدم دستیابی به موقعیتهایی که می توانستند به آن دست پیدا کنند و به خاطر بیعدالتی محروم ماندند را به دل میگیرند و در جای خود به حکومت لطمه وارد میکنند.
تربیت سیاسی دینی یعنی ارائه نسخهای از دین به جامعۀ جهانی که حسرت تمام عالمیان را در پی داشته باشد، یعنی ایجاد مهاجرت معکوس به داخل، نه تلاش برای توقف مهاجرت نخبگان و سرمایههای انسانی به خارج.
اگر در یادداشتهای پیشین به نظرات گرانسنگ امام خمینی(ره) در خصوص منطق حکومتی اسلام اشاره شد از پی این بود که یادآوری کنیم با چه منطقی انقلاب کردهایم. یادمان نرود که به هر قیمتی نمیتوان حکومت کرد. قیمت حکومت تربیت نفوسی است که استعداد تجلی کمالات الهیه را در خود دارند. منطق حکومتی اسلام به ما میآموزد که تربیت سیاسی که زمینۀ جلب قلوب بر مدار حاکمیت اسلامی را ایجاد میکند، نیازمند مقدماتی است؛ مقدماتی از جنس حکمت، خرد و انسانیت.
امروز بیش از هر زمان دیگری محتاج توجه به ورود ساحت تربیت در مدار سیاست هستیم، ساحتی که مسئولان را تشنگان خدمت نشان دهد و نه شیفتگان قدرت. ساحتی که جامعه چشم انتظار حلول دوبارۀ آن است تا ثمرۀ انقلاب اسلامی خود را در آن منظر مشاهده کند.
فرض کنید تمام عالمان دنیا را یک جا جمع کنیم و بحث بر سر این باشد که چه کسی حکومت کند؟ صبح و شام همۀ دانشمندان بر سر هم بکوبند و هر کدام از نمایندۀ طیف فکری خود دفاع کنند. فلاسفه، حقوقدانان، هنرمندان، ادیبان، مدیران و همه و همه جزئینگرانه فقط به نمایندۀ طیف خود بیندیشند. آخر سر چه خواهد شد؟ همه با سرگردانی و بدون نتیجه و متعصبتر در رأی و تصمیم خویش از جلسه خارج میشوند و آنچه میماند تنها رنجی است که دانشیان و عالمان بر خود هموار کردهاند. این گوشۀ کوچکی است از رنجی که بشر در مقولۀ حکومت با آن روبهروست. باید مسئله تغییر کند و مسئله این نیست که چه کسی حکومت کند؟ مسئله واقعی این است که چگونه باید حکومت کرد؟
اکنون که کلید قفل حکومت در دست فقها و امناء رسول است، این مسئله جدیتر مطرح میشود و پاسخ به آن، مطالبۀ جدیتری را میطلبد. مسئله واقعیتر این است که بر مبنای مقبولات شریعت حقۀ محمدیه(ص) چگونه باید زیباتر حکومت کرد؟ چگونه باید نفوس مستعد را در هر فن و رشتهای رشد داد و به کمال و غایت خود رساند؟ حکمت حکومت در منطق حاکمیتی اسلام چیست؟
پاسخ به این سؤال هر چند که مثنویهای هفتاد مَن میطلبد، اما با اشاراتی کوتاه قابل درک و توصیف میشود. یکی از شاهکارهای دوران حاکمیتی اسلام، دوران حکومت علوی است، دورانی که با رنج و سختیهای فراوان، دوستان جاهل و دشمنان زیرک، حاکم جامعۀ اسلامی را ناخواسته وارد جنگهای دنبالهدار کردند. از جمل به صفین و از صفین به نهروان؛ و سرانجام حکوت چهارسالۀ امیرالمومنین علی(ع) را با شمشیر جهل خوارج پایان بخشیدند. اما توصیفهای شخصی امام علی(ع) از منظرۀ حکومت اسلامی در آن دوران بینظیر است، توصیفهایی که برای حاکمان اسلامی ما جنبۀ تربیتی دارد، توصیفهایی که به ما میآموزد که حکومت اسلامی باید چگونه بیندیشد و چگونه عمل کند و چه مسائلی در حکومت اسلامی در صدر اهمیت قرار دارند.
این توصیف امام علی(ع) در خصوص منظرۀ حکومت در آن دوران را ابنشهرآشوب در صفحه99 جلد دوم المناقب نقل میکند: «مَا اَصْبَحَ بِالْكُوْفَةِ اَحَدٌ إلاَّ ناعِمَاً، إنَّ اَدْنَاهُم مَنْزِلَةً لَيَأْكُلُ البُّرَ وَ يجْلِسُ فِي الظِّلِّ وَ يشْرِبُ مِنْ ماءِ الْفُراتِ»؛ تمام مردم كوفه داراى زندگى مرفهى هستند، كمترين آنها از گندم استفاده مىكند [توجه داشته باشيد نان جو خوراك فقيران بود] و خانه و سرپناهى دارد و از آب آشاميدنى گوارايى چون آب فرات استفاده میكند.
یعنی در نگاه حاکم جامعۀ اسلامی، تأمین رفاه مردم، مقدم بر همه چیز است. اصلاً حکومت اسلامی در وهلۀ اول وظیفۀ آبادانی زندگی مردم را دارد. نمیتوان از مردمی که آب گوارا ندارند و غذای خوبی برای خوردن ندارند، بهطور دائم مطالبۀ تأیید حاکمیت را داشت و نمیتوان همه چیز را با نگاه امنیتی حل و فصل کرد. در منطق حاکمیتی اسلام، اگر مردم امنیت اقتصادی، فرهنگی و آموزشی داشته باشند، خودشان امنیت جانی و مالی یکدیگر را تأمین خواهند کرد، اما اگر عدالت آموزشی آنها لطمه ببیند و مرفهان بر کرسی آموزش مطلوب بنشینند و عدالت فرهنگی لطمه ببیند و افراد لُمپن و تازه به دوران رسیده بر سریر شهرت و صدارت فرهنگ بنشینند، قطعاً جامعه آسیب میبیند و افرادی این بغض ناشی از عدم دستیابی به موقعیتهایی که می توانستند به آن دست پیدا کنند و به خاطر بیعدالتی محروم ماندند را به دل میگیرند و در جای خود به حکومت لطمه وارد میکنند.
تربیت سیاسی دینی یعنی ارائه نسخهای از دین به جامعۀ جهانی که حسرت تمام عالمیان را در پی داشته باشد، یعنی ایجاد مهاجرت معکوس به داخل، نه تلاش برای توقف مهاجرت نخبگان و سرمایههای انسانی به خارج.
اگر در یادداشتهای پیشین به نظرات گرانسنگ امام خمینی(ره) در خصوص منطق حکومتی اسلام اشاره شد از پی این بود که یادآوری کنیم با چه منطقی انقلاب کردهایم. یادمان نرود که به هر قیمتی نمیتوان حکومت کرد. قیمت حکومت تربیت نفوسی است که استعداد تجلی کمالات الهیه را در خود دارند. منطق حکومتی اسلام به ما میآموزد که تربیت سیاسی که زمینۀ جلب قلوب بر مدار حاکمیت اسلامی را ایجاد میکند، نیازمند مقدماتی است؛ مقدماتی از جنس حکمت، خرد و انسانیت.
امروز بیش از هر زمان دیگری محتاج توجه به ورود ساحت تربیت در مدار سیاست هستیم، ساحتی که مسئولان را تشنگان خدمت نشان دهد و نه شیفتگان قدرت. ساحتی که جامعه چشم انتظار حلول دوبارۀ آن است تا ثمرۀ انقلاب اسلامی خود را در آن منظر مشاهده کند.
محمدرضا فارسیان - دکتری فقه و حقوق و مدرس دانشگاه