يكم) شکافهای مذهبی، اجتماعی و سیاسی موجود در خاورمیانه باعث شده است تا روابط میان کشورهای خاورمیانه و قدرتهای بزرگ بینالمللی حاضر در این قسمت از جهان با پیچیدگی بسیاری همراه باشد تا جایی که هیچ چشماندازی را نمیتوان برای آینده خاورمیانه متصور شد. بحران تروریستی درطول چهار سال گذشته به بزرگترین کابوس کشورهای منطقه تبدیل شد. یکی از عواملی که باعث میشود تا تروریست همیشه در منطقه خاورمیانه فعال باشد وجود اختلافات در میان کشورهای این نقطه حساس از جهان است.
جالب اینجاست که همه کشورهای خاورمیانه و قدرتهای جهانی ادعا میکنند که هیچ رابطهای با گروههای تروریستی ندارند همچنین روابط بسیار پیچیدهای از قدرت تمام کشورهای خاورمیانه را به موضعگیری در برابر هم وادار میکند. به طور کلی دو شیوه تعاملی و تقابلی بین دو طرف وجود دارد. یکی از دلایلی که بحران در خاورمیانه همچنان ادامه دارد این نکته است که تمام کشورهای خاورمیانه تلاش میکنند تا به نحوی منافع کشور خود را در منازعات تامین کنند و سرنوشت کل منطقه چندان اهمیتی در نگاه سیاستمداران این منطقه ندارد.
دوم) اگر پس از يازده سپتامبر، مبارزه با تروريسم به يكي از ادعاهاي آمريكا در افكار عمومي بدل شده بود، پس از بيداري اسلامي، افكار عمومي جهان به وضوح شاهد اتحاد و ائتلاف كاخ سفيد با همان تروريستهايي بود كه ايالات متحده، افغانستان را به بهانه نابودي آنان به اشغال خود در آورد. اين دگرديسي در"ادعايي بهنام ارزشهاي آمريكايي" چنان مصاديق مبرهني دارد كه اكنون به جهانيان ثابت شده، آنچه بايد از سياستهاي خاورميانهاي آمريكا انتظار داشت، رئاليسمي قدرتمحور و لجامگسيخته است كه جز سركوب و تقلب، ماهيت ديگري ندارد. بیثباتی، فقدان امنیت و جنگ قدرت، سراسر خاورمیانه را در برگرفته، بدون آنکه ضرورت داشته باشد، اسمی از کشوری خاص ببریم، یا کشوری را استثناء کنیم. باید به این باور برسیم و یقین بدانیم که بدون کنار گذاشتن اختلافات تاریخی و اصرار بر آوردن آنها به صحنههای سیاسی امروز، هر تهدید کوچک محلی در خاورمیانه، بیدرنگ توان فراگیری منطقهای پیدا میکند. برای پایان بخشیدن به فجایعی که مسلماً ما مردمان خاورمیانه در آینده از یادآوری آنها احساس شرم خواهیم کرد، تنها یک راه وجود دارد: «همکاری جمعی برای مدیریت بحرانها.»
سوم) هرگاه بحرانهاي منطقه اي گسترش يابند، به گونه اجتنابناپذير بازيگران منطقهاي و قدرتهاي بزرگ نيز براي مديريت آن ايفاي نقش ميکنند. بحران امنيتي خاورميانه از اين جهت اهميت دارد که جبهه مقاومت را در برابر نظام سلطه مقاوم ميسازد. جنگ هيچ گاه منجربه کاهش شدت منازعه نمي شود بلکه ريشههاي منازعه را به حوزههاي جغرافيايي مختلفي تسري ميدهد. جنگ و بحران در خاورميانه نمادي از واقعيتهاي منازعه پيچيده و تاريخي است که همواره بخشي از سياست منطقهاي را در برگرفته است. در جنگ جديد اسرائيل عليه حماس در غزه، نشانههايي وجود دارد که براي امنيت منطقهاي عبرتآموز است.
چهارم) يكي از الزامات آنچه ارزشهاي آمريكايي خوانده ميشود، احترام به رأي مردم و به عبارت بهتر، التزام به دموكراسي است اما آنچه از واشنگتن در خاورميانه ديده ميشود، نه التزام به دموكراسي كه برعكس، ايستادن در برابررأي مردم و حمايت از حكومتهاي خودكامه مرتجع است. آنچه ارزشهاي آمريكايي خوانده ميشود و سران كاخ سفيد براي صدور آن به اقصينقاط جهان از هيچگونه آتشافروزي ابايي ندارند، گويا به منطقه خاورميانه كه ميرسد، دچار دگرديسي ميشود. اين دگرديسي نه يك حادثه و نه تنها ناشي از تاكتيكهاي برآمده از محيط رواني حاكمان ايالات متحده، بلكه ناشي از نگاه هانتينگتوني به خاورميانه است كه جنگ با تمدن اسلامي را بخشي از راهبرد سياستمداران آمريكايي كرده است.
چهارم) «فریدزکریا» روزنامهنگار هندی آمریکایی در کتاب «آینده آزادی؛ اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی»، جمله درخور توجهی دارد:«در خاورمیانه تاریخ مصرف نمیشود، بلکه تولید میشود.» واقعیت این است که تنشهای خاورمیانه در یکصد سال گذشته، همواره ماهیتی «خود بازآفرین» داشتهاند و هر بار با شکلی تازه در کشورهای منطقه زاده شدهاند. اگر بپذیریم که ناتوانی در بخشیدن هویت مستقل ملی به مردم در حوزه سرزمینی، ناتوانی در برقراری تعادل میان تمایلات مذهبی و الزامات سیاسی و «خاصهپروری» و یک سویهنگری در حکومت بر جمعیتی مختلف الاقوام و کثیر المذهب، از مهمترین ایراداتی بود که زمینه فروپاشی امپراتوری عثمانی و مداخلات قدرتهای خارجی را برای تسریع این فروپاشی فراهم کرد،آنگاه مشاهده میکنیم که همین بیماریها، عیناً به شمار زیادی از کشورهای بر جای مانده از امپراتوری عثمانی در خاورمیانه منتقل شده است. ظهور پدیدههایی چون داعش و بسط تفکرات افراطی اینگونه گروهها میسر نمیشود، مگر آنکه بستر مناسب برای آن، از قبل توسط حکومتهای منطقه فراهم شده باشد.
پنجم) سیاست آشفته دولت اوباما، منطقه خاورمیانه را به سوی بحران فراگیر تروریسم برده است. آشفتگی در این سیاست، از افغانستان تا عراق، سوریه، اردن، مصر و لیبی مشهود است. هزینهپرداز این سیاست آشفته، مردم این کشورها در منطقه هستند. واقعیت انکارناپذیر این است که رژیم صهیونیستی با تولید بحران در کشورهای اسلامی بقاء پیدا میکند و حمایت آمریکا از این رژیم دایره آشفتگی درخاورمیانه را تشدید میکند. یکی از کشورهای مسلمانی که نقش دوگانه در این ماجرا را بازی میکند، دولت ترکیه است. از یک طرف با ایران روابط اقتصادی دوجانبه مطلوب را تنظیم میکند. با دولت نوریالمالکی برای سرمایهگذاریهای شرکتهای تجاری و صنعتی ترکیه قرارداد میبندد. اما سیاست امنیتی خود را با «ریاض و تلآویو» تنظیم میکند، و به قول معروف تهران را در سیاستهای امنیتی دور میزند! این مثلث شوم امنیتی ریاض، آنکارا و تلآویو برای بسیاری از کشورها در حوزه خاورمیانه فاجعهساز شده است. در بستر این فعالیتهای مرموز منطقهای و سیاست آشفته دولت اوباما، خاورمیانه از یک بحران به بحران دیگر عبور میکند. خاورمیانه از قِبَلِ سیاست آشفته آمریکا دچار جنگهای داخلی و بحرانهای سیاسی امنیتی شده است.