باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ در حالي وارد کاخ سفيد شد که محور ادعاهاي وي را سياست خارجي تشکيل ميداد. پايان دادن به جنگ افغانستان و عراق و رويکرد به فضاي ديپلماسي اساس اين ادعا را تشکيل ميداد جالب توجه آنکه وي سياستهاي بوش را زير سوال برده و ادعا ميکرد که جنگافروزي وي هزينههاي سنگيني براي آمريکا داشته است. در سال ۲۰۱۲ اوباما در حالي براي دومين بار وارد کاخ سفيد شد که از يک سو از پايان مبارزه با تروريسم به عنوان اقدامي براي پايان نظاميگري آمريکا سخن گفت و از سوي ديگر وعده داد که به جنگ افغانستان پايان خواهد داد و جنگ ديگري را آغاز نميکند. سال ۲۰۱۵ در حالي ماههاي پاياني را سپري ميکند که در رفتارهاي آمريکا چند نکته قابل توجه است.
نخست آنکه اوباما دستور باقي ماندن چندين هزار نيروي آمريکايي در افغانستان را صادر و بر افزايش نيروها تاکيد کرد دوم آنکه نيروهاي نظامي آمريکا بدون هماهنگي با عراق به بهانه مقابله با تروريسم وارد بخشهايي از اين کشور از جمله در الانبار و موصل شدند. سوم آنکه آمريکا از اعزام نيروهاي ويژه به شمال سوريه خبر دادند.
اين سه حرکت نشان ميدهد که اوباما نه تنها به وعدههاي خود در باب پايان دادن به جنگ افغانستان و عراق عمل نکرده بلکه جنگ جديدي به نام سوريه را نيز کليد زده است.
مجموع اين رفتارها نشان ميدهد که اگر آمريکا در اوکراين مستقيم وارد نشده و يا اينکه در برابر آنچه تهديدات امنيتي عليه آمريکا ناميده دست به گزينه نظامي نزده نه به خاطر رويکرد ديپلماتيک بلکه به دليل ناتواني اين کشور بوده است. اگر آمريکا به رغم ادعاي روي ميز بودن گزينه نظامي در قبال جمهوري اسلامي ايران از اين گزينه استفاده نکرده نه به دليل اينکه پيرو ديپلماسي بوده بلکه به دليل آن است که قدرت مقابله با توان دفاعي ايران و جبهه مقاومت منطقه را نداشته است.
رفتار آمريکا در بازگرداندن نيروها به افغانستان و عراق و ورود نظامي به عرصه سوريه نشان ميدهد که واشنگتن هر زمان فرصتي به دست آورد به سمت گزينه نظامي ميرود لذا تنها راه مقابله با اين امر تقويت بنيه دفاعي است که مانع تجاوزات آمريکا ميگردد.
بدعتهاي خطرناک
در کنار آنچه از خلف وعدههاي آمريکا ذکر شد در باب رفتار اين کشور در قبال سوريه چند نکته قابل تامل ديگر مشاهده ميشود که ميتوان از آنان به عنوان بدعتهاي خطرناک ياد کرد. اولا آنچه آمريکا به شدت در سوريه صورت ميدهد بهرهگيري از جنگ نيابتي براي رسيدن به اهدافي است. آمريکا در حالي ژست بشردوستي و ديپلماسي ميگيرد که همچنان از گروههاي تروريستي در لواي نام معارضان ميانهرو بهرهبرداري ميکند. اينکه آمريکا به خود حق ميدهد که با ايجاد گروههاي تروريستي در لواي جريان معارض به دخالت و بحرانسازي در کشورها بپردازد بدعتي است که هزينههاي بسياري براي کشورها به همراه داشته و حتي دامنه آن امنيت بينالملل را تهديد ميکند. تروريسمي که در چهار سال گذشته آمريکا براي نابودي سوريه ايجاد کرده اکنون به چالشي براي همه جهان مبدل شده است.
ثانيا بدعت ديگري که آمريکا در قبال سوريه در حال بنا نهادن است استفاده از نيروي نظامي بدون هماهنگي با دولت مرکزي است. آمريکا که در سالهاي اخير به بهانه مبارزه با تروريسم استفاده از پهپادها را به امري قانوني براي خود مبدل کرده که نتيجه آن نيز تجاوزات به کشورهاي متعدد و کشتار هزاران انسان بيگناه ميباشد، اکنون به دنبال نهادينهسازي تجاوز نظامي به کشورها در قالب نيروهاي ويژه ميباشد.
اقدام به اعزام نيرو بدون هماهنگي با دولت قانوني سوريه يعني تجاوز به حريم يک کشور عضو سازمان ملل که مغاير با تمام قوانين بينالمللي است. عدم مقابله جهاني با اين رفتار آمريکا بدعتي ميگذارد که هر کشوري به حريم کشور ديگر تجاوز نمايد درحالي که با ادعاي عدم لشگرکشي گسترده و استفاده از دستههاي کوچک نظامي اين اقدام خود را توجيه مينمايد.
ثالثا نکته مهم ديگر بدعت سياسي آمريکا ميباشد. اينکه کشورهاي ديگر براي سرنوشت يک ملت که داراي ساختارهاي سياسي بنيادين و دولت برآمده از راي مردم ميباشد تعيين تکليف نمايند بدعتي است که آمريکا سعي دارد در لواي راهکار سياسي براي حل بحران سوريه ايجاد نمايد.
براساس اين طراحي آمريکا با اين ادعا که به دنبال راهکار سياسي براي حل بحران سوريه ميباشد سعي دارد تا براي کشوري با ويژگيهاي سوريه تعيين تکليف نمايد. سوريهاي که داراي دولت مردمي و پايدار است و تصميمگيري براي چنين کشوري کاملا با برنامهريزي براي حل بحران کشوري بحراني مانند ليبي متفاوت ميباشد. نه آمريکا و نه هيچ کشور ديگري حق تصميمگيري در قبال سوريه را ندارد و رفتار آمريکا رسما بدعتگذاري خطرناکي است که آمريکا به خود اجازه ميدهد براي ساير کشورها نيز تصميمگيري نمايد. اقدامي که ساير کشورها براي حفظ امنيت و ثبات خود هم که شده بايد با حمايت از نظام سوريه و تماميت ارضي اين کشور با آن مقابله نمايند.