در زمان اوج تحریمها یعنی سالهای پس از ۸۹ و ۹۰، فضایی در کشور ایجاد شده بود که برخی از فعالین سیاسی و ناظران را بر آن داشت تا نسخهای برای عبور از این فضا در نظر بگیرند. عمده مشکلاتی که در آن زمان وجود داشت، نوسان شدید قیمتها و تاثیرگذاری آن بر سایر بخشهای اقتصادی بود. به نحوی که قیمت ارزهای خارجی به شدت افزایش یافت و ایران برای فروش نفت خود نیز در سالهای بعد با مشکل مواجه شد و نمیتوانست پول فروش نفت خود را همچون گذشته وصول کند.
افزایش فشارهای بینالمللی به بهانه پیشرفت هستهای ایران، ناامیدی در کشور را از نبود ارادهای قوی برای عبور از مشکلات افزایش داد. عدهای از فعالین سیاسی حتی سیاستهای هستهای کشور را زیر سوال بردند و با پیش کشیدن هزینه و فایده، صنعت هستهای ایران را با توجه به هزینهها و تحریمهای منتسب به آن، زیان ده تفسیر کردند. تعطیلی برنامه هستهای همان سخنی بود که از سوی آنها در داخل شنیده میشد.
در سال پایانی دولت دهم نیز بیشتر حاشیههای بر متن اصلی امور اجرایی سایه افکنده بود و دولت و مجلس سر بسیاری از مسائل با یکدیگر گلاویز میشدند.
انتخابات ریاست جمهوری ۹۲، جنب و جوش تازهای را ایجاد کرد تا فضای سیاسی کشور از حالت رخوت و بیتحرکی خارج شود و به تبع آن افکار عمومی نیز تحرک بیشتری نسبت به قبل داشته باشند. یکی از عمدهترین مسائل نیز در مناظرههای نامزدها، بحث اقتصادی و برنامههای آنها برای عبور از مشکلات اقتصادی بود. در نهایت نیز گفتمان تدبیر و امید حسن روحانی توانست با شعارها و وعدهایی که برای ایجاد امید و رونق اقتصادی داده بود پیروز شود. گرایش به حسن روحانی، اغلب به خاطر شعارها و برنامههایی بود که وعده عملی شدن آنها را با اعتماد به نفس بالا به مردم داده بود.
یکی از اساسیترین مباحث در جامعهشناسی سیاسی، بیتفاوتی سیاسی جامعه نسبت به تحولات و اقدامات دستگاههای مختلف حکومتی است. زمانیکه مشکلات اقتصادی به حدی میرسند که جامعه دیگر امیدی به بهبود یافتن اوضاع خود ندارند، یکی از واکنشهای در کنار پرخاشگری و احتمال آشوبهای اجتماعی، بیتفاوتی و ناامیدی است. عملکرد دولتها نیز در این بخش نقش اساسی را بازی میکند. میلیونها ایرانی به امید بازگشت ثبات به بازارها و بهبود اوضاع اقتصادی کشور، نسخه حسن روحانی را مبنی بر چرخش چرخ سانتریفیوژها و چرخ زندگی مردم، پذیرفتند و به او روی آوردند.
دولت در اولین گام به سوی مذاکره مستقیم به آمریکا رفت تا اوضاع هر چه سریعتر بهبود یابد. روحانی در اظهارات خود بر این نظر بود به جای چانهزنی با کشورهایی اروپایی گرهای از مشکلات مربوط به پرونده هستهای گشوده نمیشود و تنها زمان ارزشمند کشور برای رفع تحریمها و پیشرفت اقتصادی هدر میرود، به همین خاطر باید کدخدا را دید. حسن روحانی در اردیبهشت ۹۲ به عنوان کاندیدای احتمالی ریاست جمهوری در دانشگاه شریف این مطلب را اینگونه بیان کرد: "بسیاری از اروپاییها آقا اجازه میخواهند اما آمریکاییها به قول معروف کدخدا هستند پس اگر با کدخدا ببندیم راحتتر هستیم تا اینکه به سراغ یک مقام پایینتر برویم. "
در مجموع، روحانی نسبت به رقبای دیگر خود به صورت صریحتر از موضوع مذاکره مستقیم با آمریکا سخن گفت و پس از پیروزی به آن نیز عمل کرد. تز همیشگی رفع مشکلات کشور با تنش زدایی و مذاکره مستقیم با آمریکا که از سوی برخی از فعالین و کارشناسان سیاسی حمایت میشد و در میان مردم نیز بخشی به آن اعتقاد داشتند، در دولت یازدهم عملیاتی شد. کلیت نظام نیز در مقابل چنین رویهای هر چند آسیبهایی را در نظر میگرفت و آن را راهگشا واقعی مشکلات نمیدید، اما با اصل مذاکره پیرامون موضوع خاص هستهای با آمریکا مخالفتی نیز نکرد.
بنابراین برای اولین بار پس از انقلاب اسلامی و حل مشکلات اقتصادی و بینالمللی ایران، تهران و واشنگتن در پشت میز مذاکره مستقیم نشستند و آرزوبخشی از کسانی که به دنبال گشایش راهها برای روابط ایران و آمریکا بودند، برآورده شد. یک آزمون سخت در مقابل مدعیان حل و فصل مشکلات و معضلات به کمک ارتباط مستقیم با آمریکا، وارد فاز عملیاتی شد. عملیاتی که وزرای خارجه ایران و آمریکا و روسای جمهور دو کشور نیز هم میز و هم کلام شدند. یکی از تابوسازیهای عمده کشور یعنی گفتوگوی مستقیم ایران و آمریکا فرو ریخت و به تیتر اصلی رسانههای داخلی و بینالمللی تبدیل گردید. روشنفکران و مدعیانی که چاره همه مشکلات را در مذاکره و رابطه مستقیم مسئولان ایران و مقامات آمریکایی میدیدند، سردمدارا تبلیغ و تزریق امید جعلی به افکار عمومی و جامعه بودند که از گذر این رویداد مهم، ایران به جامعه جهانی باز خواهد گشت و تمامی آنچه ویرانه دولت قبل میخواندند، به گلستان تبدیل خواهد شد!
مذاکرات هستهای ایران و آمریکا آغاز شد در ماههای نخست از آنجاییکه مفاد مذاکرات به صورت محرمانه بود، تنها بر روی اصل مذاکره مانور داده میشد. بسیاری بر این گمان بودند که با این نوع از مذاکرات، بازار ارز و طلا و بسیاری از بازارهای وابسته دستخوش تحول بزرگی خواهند شد و با سونامی ریزش قیمتها مواجه خواهند بود. گمانی که به صورت روانی به جامعه نیز سرایت کرده بود و همه منتظر آن اتفاق بزرگ بودند. با طولانی شدن مذاکرات، براساس همان فرمول دیدن کدخدا، نشانههایی از فروکش کردن هیجانات مشاهده گردید و هر دوره مذاکره به دوره دیگر موکول میشد. طولانی شدن مذاکرات پشت درهای بسته فضای دلسردی را ایجاد کرد. بازارهای سرمایهای که با هر دوره از شروع مذاکرات واکنش هیجانی از خود نشان میدادند، پس از طی مدتی دیگر رمقی برای بازی با اعداد نداشتند و رکود دامنگیر گستردهتر شد.
شکست و پیروزی، امید و ناامیدی، قطع و وصل مذاکرات، در طول ۳۰ ماه از عمر دولت تمامی نداشتند. مخاطبان و افکار عمومی زلزده به صفحه روزنامهها و قاب تلویزیون، مانور مذاکره مستقیم با آمریکا را شاهد بودند تا شاید تز روشنفکری که به آزمون گذاشته شده بود، موفق به معجزهآفرینی شود. آیا راه سعادت و رفاه اقتصادی از واشنگتن میگذشت؟ این سوال با مذاکرات هستهای با آمریکا میتوانست پاسخ درخوری دریافت کند.
دولت به عنوان پیمانکار بزرگ اقتصادی و مجری اصلی بسیاری از طرحهای اجرایی ایران، خود نیز اکثر پروژهها را معطل و در گرو مذاکرات قرار داده بود. مذاکره مستقیم با آمریکا بر سر پرونده هستهای که گمان میرفت در طول چند ماه به سرانجام برسد، نزدیک به ۳ سال از طول عمر دولت یازدهم را به خود اختصاص داد. یک دور مذاکره فرسایشی که همچون عملیاتهای جنگی در ابتدا شور و هیجان بسیاری میان نیروهاست اما با ورود به عرصه عملیاتی در صورت نبود نقشه و برنامه جدی، کمکم عملیات خستهکننده و فرسایشی میشود، مذاکرات هستهای نیز به مرحله تمدید و ادامه رسیده بود. اما بالاخره برجام رقم خورد و با قبول محدودیتهای متعدد در مسیر پیشرفت هسته ای، وعده رفع تحریمها نیز داده شد.
با وجود تمامی تبلیغات و شعارها مبنی بر مذاکره مستقیم با واشنگتن، آمریکا در زمان کنونی ثابت کرد آنچه دولت یازدهم به مردم ایران در قبال بهبود فضای اقتصادی وعده داده، عملی نمیشود و دولت ایران وارد سیکل معیوبی شده که برای رسیدن به بهبود اوضاع اقتصادی مجددا باید مذاکره و مراوده صورت گیرد تا امتیازاتی از ایران اخذ و سپس جایزهای ناهمسان پرداخت شود. در ماههای پیش از اجرایی شدن برجام و تا به امروز مدافعان مذاکره مستقیم که پیش از آن وعده معجزه میدادند، در رسانهها به نظریهپردازی درباره واقعگرا بودن و انتظار معجزه نداشتن پرداختند. بر این اساس، مردم ایران نباید بعد از توافق هستهای منتظر معجزه و تحقق وعدهها را داشته باشند چراکه این فرآیند زمان بر است و سالها طول خواهد کشید تا ایران گلستان شود. اما چنین اظهارات و تزهایی در زمانیکه پروژه مذاکره مستقیم با آمریکا مطرح میشد، شنیده نمیشد. کاملا مشخص شد که این پروژه شکست خورده است و مذاکره مستقیم با آمریکا نیز دوای دردهای اقتصادی کشور نیست ولی مدعیان آن حتی حاضر به پذیرش شکست تزهای خود نبودند و به صورت متناقض مردم را به واقعگرایی فرا میخواندند.
گره خوردن سرنوشت کشور به اموری که به کشوری مانند آمریکا مرتبط است، همین خاصیت را نیز در پی دارد و نمیتواند به عنوان راهحل اصلی در حل مشکلات اقتصادی در نظر گرفته شودتکرار موکول شدن شعارها و وعدهها به اقدامات ثانوی دیگر، در مخاطب ایجاد نوعی بدبینی میکند. بدبینی خطرناکی که ممکن از سطح دولتها به سیستم کشیده شود و هزینههای بیجهتی را تحمیل نظام کند. این نکته را نیز باید در نظر داشت، همانگونه که دستیابی به برجام هزینهها و محدودیتهای بسیاری را به کشور تحمیل کرده، خود نیز به عنوان بمب ساعتی در طول سالهای بعد عمل خواهد کرد که هر دولتی براساس هزینه بر بودن ادامه برجام بخواهد زیر برجام بزند، هزینههای به مراتب بیشتری ممکن است برای ایران داشته باشد.
تزریق فضای ناامیدی بسیار خطرناک است. کسانی که مذاکره مستقیم با آمریکا را به عنوان تابو در نظر گرفته بودند و شکستن چنین تابویی را اولین و اساسیترین قدم برای پیشرفت و توسعه کشور ارزیابی میکردند، تجربه ۳ سال مذاکره مستقیم و بیواسطه با آمریکا را در حالی مشاهده میکنند، که دستاورد ملموسی برای ایران به ارمغان نیاورده و حتی مطالبات آمریکا برای محدود کردن ایران افزایش نیز یافته است. این امر تنها یک روی سکه است و در روی دیگر آن، بیاعتمادی و سپس ناامیدی عمومی از عملکرد دستگاه اجرایی کشور را به دنبا ل خواهد داشت. زمانیکه یک دولت بیشتر زمان دوره زمامداری خود را بر پیادهسازی تکپروژه مذاکرات هستهای و رفع تحریمها در گفتوگوی مستقیم با آمریکا اختصاص میدهد و نتیجه ملموسی نیز از این سرمایهگذاری مشاهده نمیشود، آخرین امیدهای افکار عمومی برای بهبود اوضاع اقتصادی به ناامیدی تبدیل میشود و نبود برنامه جایگزین و اقدام فوری برای تسکین این درد نیز، جامعه را به بیتفاوتی سوق خواهد داد.
افزایش بیکاری، ادامه روند رکود اقتصادی، تناسب نداشتن درآمدها و هزینهها، افزایش معضلات اجتماعی مانند طلاق، اعتیاد و افزایش سن ازدواج، افزایش بزهکاریها، فاصله طبقاتی آزاردهنده، فقر و نبود عدالت اقتصادی و بدتر از تمامی آنها، نبود ارادهای قوی و برنامهای جدی برای حل این معضلات علی رغم شعارها و وعدههای زیبا و شکست پروژه مذاکره مستقم با آمریکا، تنها و تنها، زمینه را برای شکلگیری تحولات تخریبی و واکنشهای هیجانی مخرب نظم و ثبات آماده میسازد. در بهترین سناریو، گرایش به پوپولیسم معیوب اقتصادی و زودگذر میتواند در ادامه شکل گیرد ولی این سیکل معیوب هرگز نمیتواند تا ابد ادامه پیدا کند. (فرهنگنیوز)