برجام همچنان واژهای است که ادبیات سیاسی و اقتصادی کشور را تحتالشعاع قرار داده و حتی بسیاری از معادلات منطقهای و جهانی نیز از آن تاثیر میگیرد. آنچه این روزها محور برجام شده مذاکرات ایران با اعضای باقی مانده گروه ۱+۵ با خروج آمریکا از برجام است.
در این روند چند نکته قابل توجه مشاهده میشود از یک سو محافل رسانهای ادعا کردهاند که ترامپ چندین بار خواستار گفتوگو با رئیس جمهوری اسلامی ایران شده است. از سوی دیگر اتحادیه اروپا اعلام کرده توان ارائه بسته پیشنهادی نهایی تا ماه نوامبر را ندارد و باید مذاکرات تا آن زمان ادامه یابد.
مجموع این مسائل این تصور را در ذهن ایجاد میکند که هم آمریکا و هم اروپا به دنبال رویکردهای مثبت در قبال برجام و ایران هستند و نوعی امیدواری را از تحقق اهداف برجام که تاکنون اجرایی نشده ایجاد کرده است. این تصورات چنان بوده که حتی برخی با نوشتن نامه خواستار مذاکره با آمریکا میشوند و عدهای نیز با برجستهسازی وعدهها و ادعاهای اقتصادی غرب و حتی سرمایهگذاری چند ده میلیارد دلاری ادعا شده، خواستار روابط گسترده با اروپا شدند.
این مسائل در حالی مطرح شده که چند نکته قابل توجه است. نخست آنکه اگر ترامپ واقعا به دنبال مذاکره است چگونه است که خروج از برجام و افزایش تحریمهای ضدایرانی را اجرا و حتی به دوره گری در سراسر جهان برای پیگیری فشار بر ایران میپردازد؟ چگونه است که بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا در نشست گروهک تروریستی منافقین که دستشان به خون ۱۷ هزار ایرانی آغشته است شرکت و از براندازی نظام جمهوری اسلامی میگویند. نوع رفتارهای آمریکا نشان میدهد که هیچ واژه مذاکرهای برای این کشور معنا ندارد و سیاستها همچنان همان سیاست اعمال فشار تا سرنگونی نظام ایران است.
دوم آنکه رفتار کشورهای اروپایی نیز نشان میدهد که آنها ارادهای برای تحقق وعدهای برجامی ندارند چنانکه موگرینی رسما اعلام میکند که اروپا توان و خواستی برای مراودات اقتصادی با ایران ندارد. کشورهای اروپایی با نام اینکه شرکتهای اروپا مستقل بوده و دولتها توان تحمیل خواستههای خود به آنها را ندارند و لذا خودمختاری آنها برای خروج از ایران را محترم میشمارند.
مجموع این رفتارها یک سناریو را در ذهن ایجاد میکند و آن اینکه اروپا و آمریکا در حال خرید زمان هستند در حالی که در ظاهر از مذاکره و گفتوگو سخن میگویند. حال این سوال مطرح میشود که این خرید زمان چرا صورت میگیرد؟
بررسی موضعگیری کشورهای اروپایی و آمریکا نشان میدهد که آنها چند هدف را از گذشته تدوین کرده و همچنان ادامه میدهند. تغییر رفتار ایران در منطقه و واگذاری تمام منافع به غرب، حذف توان کامل هستهای به گونهای که ایران حتی یک عدد سانتریفیوژ نداشته باشد و نابودی توان موشکی ایران و در نهایت سرنگونی نظام اسلامی محور این رفتارها است.
سندیت این گفتار نیز مواضع و گفتههای مقامات اروپایی و آمریکا است. ترامپ رسما از براندازی نظام گفته و تاکید میکند از هر اختشاب و آشوبی در ایران حمایت میکند. ماکرون رئیسجمهور فرانسه، مرکل صدراعظم آلمان، ترازمی نخستوزیر انگلیس رسما اعلام میکنند که به دنبال راهکاری برای سالهای پس از عمر برجام هستند به گونهای که ایران تمام توان هستهای خود را کنار بگذارد. آنها و البته موگرینی اذعان میکنند که خواست اروپا حذف توان موشکی و عقبنشینی ایران از معادلات منطقه است.
با این شرایط میتوان گفت که غرب تلاش دارد با سیاست خرید زمان در حالی که اقتصاد ایران را در وضعیت شرطی نگاه میدارد، با استفاده از تحریمهای آمریکا و ادعای آزادی شرکتهای اروپایی برای ماندن یا خروج از ایران چشم به آینده دوختهاند تا به زعم خود درون ایران با چالشهای گسترده مواجه شده تا شاید جمهوری اسلامی وادار به پذیرش زیادهخواهیهای آنها شود.
در این میان این خرید زمان دو فایده برای غرب دارد نخست آنکه مرور زمان دلسردی دانشمندان و مردم کشور از رسیدن به دانشهای جدید هستهای را رقم میزند که نتیجه آن نیز وادادگی و پذیرش نابودی تمام توان هستهای خواهد بود. دوم آنکه سکون هستهای ایران در حالی است که سایر کشورها در حال توسعه هستهای هستند، موجب میشود تا در آینده ایران کشوری عقبمانده وضعیف در برابر دیگر کشورهای منطقه شود. اکنون اکثر کشورهای منطقه به دنبال توان هستهای هستند و عقب ماندن از این چرخه یعنی منزوی شدن ایران.
با این شرایط میتوان دریافت که منتظر بسته اروپا ماندن بدون رویکرد به تقویت داشتهها و برنامههای هستهای و اقتصاد داخلی، خسارت محض خواهد بود که هرگز تامینکننده منافع ملی نخواهد بود.
نویسنده: قاسم غفوری